✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجــاء'🌿』-
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
" #قسمت_... ؛ مـادر !" 📜
چشمهایش بین من و صدرا میلغزید. باورش نمیشد که عین خیالاتش، یکهو کسی زنگ را بزند. او بیاید در را باز کند و ببیند پسرهایش برگشته اند!
باورش نشد، تا صدای اذان در کوچه پیچید. با الله اکبر اذان، دست هایش را سمت آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا شکرت! بهم لیاقت دادی که باز هم امانتدارت باشم. اجازه دادی بازم پسرامو ببینم.»
بهمان اشاره کرد و گفت: «به حق همین اذان، این دو تا دسته گل رو از من قبول کن.»
کنارش بودیم اما مامان، هیچ وقت ما را مال خودش نمیدانست. همیشه میگفت من امانتدارِ خدا هستم! شما را داده به من، تا برای خودش و رسولش و اهل بیت رسولش بزرگتان کنم و به وقتش، بهش تقدیمتان کنم. همیشه هم قند توی دلمان آب میشد. از اینکه مادرمان، به ما به چشم یک فدایی نگاه میکرد، دلمان آرام میگرفت. میدانستیم، خودمان هم نخواهیم، یکی هست که بکشاندمان به راه راست!
مامان، دست هایش را به صورتش کشید. جلو رفتم و صدرا را هم جلو بردم. به خنده گفتم: «مامان! امانتیت رو ببین! سالمه؟ خوب نگاش کن ببین چیزی ازش کم نشده؟ تحویلش بدم دیگه دستتون به جایی بند نیست ها! بیاین بگین این شده اون شده، گردن نمیگیرم ها!»
خندید و دست هردویمان را گرفت. گفت: «سعیدم! مادر! اگه صدرام سالمه، کار تو نبوده، دورت بگردم. کار خدا بوده! اگر هم تو نصف قبل شدی و زرد و ضعیفی، خواست خدا بوده! برای هر دوش: خداروشکر!»
دلم از ذوق شنیدن حرف هایش ضعف کرد. احساس میکردم چیزی از خستگی آن چهارماه در تنم نمانده. سبک بودم. سبک و آزاد!
داخل خانه که شدیم، هیچکس را خبر نکرد. معصومه هم از غصه مادر رفته بود داخل.
ما بودیم و مادرمان. همان جمع آشنا و معروفِ مادر و پسری!
نگفت خستهاید بخوابید! نگفت بشینید و نفسی چاق کنید؛ بلکه خاک از لباسهایمان گرفت و آب تازه به حوض ریخت تا وضو بگیریم. اصلا همین کارهایش بود که ما را به سوریه و دفاع رساند...!
حصیر را هم گوشه ای پهن کرد و سه مهر را پشت هم گذاشت. خودش آخر ایستاد، صدرا هم جلویش. من را مجبور کرد بایستم جلو. الله اکبر گفتم و الله اکبر گفتند. همان الله اکبر، جانم از را آرامش پر کرد. انگار روی زمین نبودم. انگار دستی مرا بلند کرده بود. حق هم داشتم. اطرافم را محبت خدا گرفته بود. غرقم نمیکرد، بلکه بالایم میبرد! بالا، بالاتر از ابرها! (:
💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان حضرت علےاکبر (؏)💕
بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱
- بـا احتـرام #ڪپۍممنـوع⚠️'!
نشر باقید نام نویسندھ و منبع ،
#بلامـانع✋🏻🌼!
✨قرارگاهشھیدحسینمعزغلامے
𓄳 https://eitaa.com/shahid_gholami_73
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسمربالحسین'؏✨ - 『ملجــاء'🌿』- (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) " #قسمت_... ؛ مـادر !"
عشق یعنے کوچه کوچه انتظار
رؤیت خورشیـــد در باغ بھــٰار
گفتمــان مــادران داغـــدار💔
حسرت دیدار گلها در بهار🌸
عشق گفتے کربلا آمد بـھ یاد (:
هیبت خـون خدا آمد بـھ یاد✨
• #کل_یوم_عاشورا !🍃
- https://abzarek.ir/service-p/msg/794706
🍁 ؛
آنجـا را نمےدانم ...
اما اینجا بدون شما ، بدون حضورتان ؛
خیـابـان بـھ خیـابان و بـرگ بـھ بـرگ ،
پـاییـز بـھ شـدت اتفـاق مےافتـد !💔(:
- یا #امام_زمان(عج)✨
ــــــــــــــــــــ ـــــ
صبح جمعهۍ یکم مھـرماھتان ، بخیر🌱
التماس دعاۍ فرج .✋🏻
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
🍁 ؛ آنجـا را نمےدانم ... اما اینجا بدون شما ، بدون حضورتان ؛ خیـابـان بـھ خیـابان و بـرگ بـھ بـرگ ،
✍🏻 ؛
اۍ جمعهاۍ که یک روز ظهور مولایمان را بـھ آغوش کشیدھاۍ ؛ خوش رسیدۍ ! با اولین روز پاییز :)🌧
حال یک یار دیرینه ، مدام از دلتنگے در گوشَت مےخواند ... از انتظار و سمفونےِ نمنمِ باران و خشخش برگها ؛ 🍁✨
او خوب از دلتنگے و انتظار میداند ؛ آنچه ما خوب نیاموختهایم ، دل پاییز را نشکن ! یک روز با اماممان برگرد !💚(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
• #دیارِنوࢪ✨
☁️☁️ ؛
جبهه رفتن سهم شما و ..
ڪربلا رفتــن سهـم مـا ؛
و اۍ کاش کربلایۍ باشیم ، همچون شما !💚(:
ــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
• غرب خرمشهر🌷
ساعاتے قبل از عملیات کربلاۍ ٤✨
هدایت شده از کانال رسمی شهید حسین معز غلامی
بسم رب الحسین
#خاطرات_حاج_حسین
( فتنه ۸۸ )
با وجود اینکه در فتنه ۸۸ حسین ۱۵ سالش بود ولی برای حمایت از انقلاب به خیابان می رفت .در فتنه ۸۸ بارها و بارها حسین در خطر افتاده بود.ولی با عنایت خدا مشکلی براشون پیش نیومد.یک روز با یکی از دوستانش با موتور بین جمعیت رفته بود.فتنه گر ها هم گرفته بودند و کتکش زده بودند.بعد شعار دادند " آدم کم آوردن, بچه به میدون آوردن "
اما به لطف خدا , بنده خدایی آمده بود و حسین رو سریع از,وسط مهلکه خارج کرده بود.
حسین اون شخص رو نمی شناخت. میگفت یه فرد هیکلی وارد جمعیت شد و گفت چرا اینو می زنید? این بچه است.
می گفت دست من رو گرفت و از داخل جمعیت خارج کرد. چون هیکلی بود هیچ کس اعتراض نکرد .
به حسین برخورده بود ; خیلی از شعار اونها ناراحت شده بود. میگفت اینا فکر میکنن ما بچه ایم. درحالیکه نمیدونند هم سن و سال های ما در ۸ سال دفاع مقدس چه کارهایی کردند.
مگر اینها شهید فهمیده و شهید محمدی رو نمیشناسند.
@shahid_hosein_gholami
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
بسم رب الحسین #خاطرات_حاج_حسین ( فتنه ۸۸ ) با وجود اینکه در فتنه ۸۸ حسین ۱۵ سالش بود ولی برای حم
نوجوونا ؛
به خودتون افتخار کنید !✋🏻🌱
رفیق ِ شهیدی هستین که پونزدھ سال رو سن عاشقے و سربازی مےدونستن !❤️((:
ـــــ
#از_نسل_شهیدانیم !🌷✨
4_382414512122233472.mp3
7.33M
🎧✌️🏻؛
جهان پــر از نــواۍ لبیـڪ مــاست✨
جهان پر از خــروش خون خداست ؛
که هر زمان ، زمان جان دادن است ..
که هر زمین براۍ ما کربلاست✋🏻🏴
ــــــــــــــــــــ ـــــ
• #مدافعان_عشقیم !❤️(:
🌤 ؛
أَشْهَدُ أَنَّ بِوِلايَتِكَ تُقْبَلُ الْأَعْمالُ، وَتُزَكَّى الْأَفْعالُ، وَتُضاعَفُ الْحَسَناتُ، وَتُمْحَى السَّيِّئاتُ .¹✨
گواهے مےدهم که بـھ وسیله ولایتت اعمال پذیرفته مےشود و کردار پاک مےگردد و خوبۍها چند برابر گردد و بدۍها از بین مےرود !❤️(:
ــــــــــــــــــــ ـــــ
¹. بخشے از زیارت #امام_زمان(عج) در سرداب مقدس سامرا ...📿
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
🌤 ؛ أَشْهَدُ أَنَّ بِوِلايَتِكَ تُقْبَلُ الْأَعْمالُ، وَتُزَكَّى الْأَفْعالُ، وَتُضاعَفُ الْحَسَنات
در غمگینترین روزهاۍ زمین ، این مهر شماست که پاۍ لحظهها پیچیدھ !💚(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
• #دیارِنوࢪ✨
☁️☁️ ؛
بین نماز ظهر و عصر کمےحرف زد . قرار بود فعلا خودش بماند و بقیه را بفرستند خط . توصیههایش که تمام شد و بلند شد که برود همه دنبالش راھ افتادند . او هم شروع کرد بـھ دویدن و جمعیت بـھ دنبالش ! آخر رفت توۍ یکے از ساختمانهاۍ دوکوهه قایم شد و ما جلوۍ در را گرفتیم . 🖐🏻
پیرمرد شصت ساله بود اما مثل بچهها بهانه مےگرفت که : « باید حاجے رو ببینم . یـھ کارۍ دارم باهاش ... »
مےگفتیم : « بـھ ما بگو کارتو ، ما انجام بدیم . »
مےگفت : « نـھ نمیشه ! دلم آروم نمےگیرھ ؛ خودم باید ببینمش . »
بـھ احترام موهاۍ سفیدش گفتیم : « بفرما ، حاجے تو اون اتاقه ! »🌱
رفت داخل ... حاجے را بغل گرفته بود و گونههایش را مےبوسید . بعد انگار که بخواهد دل مارا بسوزاند ، برگشت گفت : « این کارو مےگفتم ! حالا شما چجورۍ مےخواستین جاۍ من انجامش بدین؟ »✨
ــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
• #حاج_همّت !❤️(:
• #صمیمانـھ ..🌸
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
•• حاشا که بسیجے ، میدان را خالے کند !💣
🎙🌱 ؛
زمان بازرگان بـھ ما بر چسب چریک زدند ، زمان بنےصدر هم برچسب منافق ! الان هم بر چسب خشک مقدسے و تحجر . هر قدمے که در راھ خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم ، برچسب بارانمان کردند . حالا روزی دھ برچسب دشت مےکنیم ؛ 😄👌🏻
اما بسیجیان دلسرد نباشید . حاشا که بچه بسیجے میدان را خالے کند ..!
- حــٰاج همّت✨
ــــــــــــــــــــــ ـــــــ
• #بسیجے 😎✌️🏻
• #سیرھشھدا🌷
🕯 ؛
درود بر شما اۍ پیام آور راستے ؛ درود بر شما که خُلق عظیمتان ، مکارم اخلاق را بـھ تمامت رساند✨!
زیان کارند آنان که بر میراث شما ، بر کتاب وحے و عترت پاکتان ، ستم روا داشتند و فرجام نیک ، ازآنِ پرهیزکاران است .💚(:
ــــــــــــــــــــ ـــــ
• #محمّدرسولاللّھ (ص)🌹
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
ـــــ ــ این عکس ..؟ بقیع است ؛ وقتے که شب مےشود!💔(:
مےچکد غربت چو بارانے ز معنایِ بقیع ..
اوجِ غربت مےشود معنا زِ شبهای بقیع !💔
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
ـــــ ــ این عکس ..؟ بقیع است ؛ وقتے که شب مےشود!💔(:
مےفرستم کفتر جلد دلم را سمتِ آن ؛🕊
مےنشیند با ادب ، محو تماشایِ بقیع !✨
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
ـــــ ــ این عکس ..؟ بقیع است ؛ وقتے که شب مےشود!💔(:
نیست حتے نورِ شمعے در سرای این حریم ؛
نیست حتے یک نفر در کل پهنایِ بقیع !💔
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
نیست حتے نورِ شمعے در سرای این حریم ؛ نیست حتے یک نفر در کل پهنایِ بقیع !💔
ولے امشب بقیع یه زائر دارھ ..
یه زائر که دلشون خیلے شکسته !
یه زائر که خیلے تنهان !
زائری که ..
تویِ غربت ، همدردِ آقایِ غریبن !💔
توی این محرم و صفر ، آقا زائر کربلا بودن .🕊
گنبدِ طلایِ امام حسین (؏) و حضرت عباس (؏) رو دیدن ..
ضریح هایِ قشنگشونو دیدن ..
بین الحرمین و صحن های حرم رو دیدن ..✨
زائرا رو ، گریهکنا رو ، روضهخون ها رو دیدن !
بین همه روضهها دلشون گرم بود ، دور و برِ امامِ مظلوممون شلوغه !❤️(:
امشب آقا زائرِ بقیـعان !
زائرِ امام حسن (؏) ...!💚
آقایِ غریبم ؛
که نه حرم دارن
نه گنبد طلا دارن
نه صحن و سرا دارن
نه حتے زائر و گریهکن و روضهخون دارن !💔(:
آقام امشب زائر امام حسن (؏) ان !✨
آقایِ غریبم ؛ که هنوزم که هنوزھ ..
غریبن !💔
#امام_زمان (عج) امشب که برن بقیع ؛
هیچ جا ،
هیچ شمع و چراغے نیست !🕯
همـه جا تاریکـه .. تاریکِ تاریکِ تاریک !
مثلِ آسمونِ شب !💔
ای کاش .. ماھ و ستارھ ها ،
یه امشب بیان روی زمین ،
به خاطرِ دلِ شکستهی آقامون ،
یکم بقیـع رو روشن کنـن !✨(:
ای کاش ..!
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
ـــــ ــ این عکس ..؟ بقیع است ؛ وقتے که شب مےشود!💔(:
زائرش هرشب ستارھ ، ماھ و باد و آسمان ؛
گنبد این بقعه باشد سقف مینایِ بقیع ..!✨
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
ـــــ ــ این عکس ..؟ بقیع است ؛ وقتے که شب مےشود!💔(:
ناگهان جا مےخورد تا روضهخوانے مےرسد ..
زائری که آمدھ از شوقِ رویایِ بقیع !💔