بین ما و عراقی ها بعضی جاها حدود ششصد، هفتصد متر بیشتر فاصله نبود. گفت: باید خاکریز بزنیم. بچه های جهاد شبانه خاکریز می زدند. راحت نبود. تیررس عراقی ها بود. راننده ها جرئت نمی کردند. احمد با اینکه فرمانده جبهه ی فیاضیه بود خودش تا صبح می نشست بغل دست لودرچی ها که دلگرم شوند، کارشان را بکنند. #شهید #احمد_کاظمی

انقلاب هنوز پیروز نشده بود، روز های آخرِ رژیم بود و حواس مامور های ساواک و شهربانی بیشتر به سرکوب مردم بود تا امنیتِ شهر. بازار به هم ریخته بود. یک عده هم ریخته بودند توی بازار و مال مردم را می دزدیدند. احمد یک عده از بچه های محله شان را جمع کرد و نگهبان محله راه انداخت. هر شب تا صبح با چوب دستی، نگهبانی می دادند. #احمد_کاظمی @shahid_gomnam15

درآمدش که بهتر شد، همیشه پی این بود که دستی به بار دیگران بزند. چند بار ازش قرض گرفتم؛ صد تومان، دویست تومان. نزدیک پیروزی انقلاب، کارگرهای شرکت نفت اعتصاب کرده بودند. برای پیر مرد، پیرزن های محله نفت تهیه می کرد و می برد در خانه شان. گاهی برنج، روغن، گوشت و از این جور چیز ها می خرید و می فرستاد برای کم درآمد های محل. #احمد_کاظمی @shahid_gomnam15

💌 کــلام‌شهـــید اگر کار می‌خواهید، اگر زن خوب می‌خواهید، اگر خانه می‌خواهید، اگر سلامتی می‌خواهید باید بروید به درگاه خدا، وسیله‌اش اول نمازه؛ اول اینکه آدم تمیز، پاکیزه، مطهر به درگاه خداوند متعال وارد بشود.. شهید#احمد_کاظمی🌱 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 @shahid_gomnam15