شهید گمنام
این شهید را می شناسی⁉️‼️ خیلی شجاع بود! کمتر کسی می توانست راپل هایی که او انجام میداد را انجام دهد
شهیدی که هنوز مادرش #شهادتش را باور ندارد🥺💔🥀
https://eitaa.com/joinchat/1540030508C7b19861ab2
برای بیشتر آشنا شدن با شهید به جمع شهدایی ما بپیوندید با حضور افتخاری #خانواده_شهید😍
شهید گمنام
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین 🔹معرفی شهید #شهید_علی_جنگروی 🌷 خــاکــیان افـلاکــی🌷 🌷 ۲۳ دی ماه ۱۳
🕊 اول مرداد ۱۳۶۱ - سالروز شهادت علی جنگروی (برادر سردار شهید جعفر جنگروی) در عملیات رمضان
⚪️ او بعنوان روابط عمومی تیپ المهدی خدمت می کرد، زمانی که حاج علی فضلی فرمانده تیپ بود. در یکی از مراحل #عملیات رمضان وقتی علی شهید میشود, یکی از برادران شهید افراسیابی بالای سرش بوده. #مادرم شک داشت که شاید علی اسیر شده😰 است . ما یکی دوبار با #ذهنیت اسیر دنبالش رفتیم, تا اینکه❗️ آقای افراسیابی به مادرم گفت که «من بالای سر علی بودم😭 و علی در لحظه #شهادتش آن قدر از آن خون رفته بود طلب آب کرده بود و لب تشنه شهید شد🕊 و شرایط و وضعیت عملیات طوری بود که من باید میآمدم عقب و علی را بغل یک #خاکریز گذاشتم». بعد از شهادت علی یکی دو 👥تا از برادرهایم برای پیدا کردن #پیکر به منطقه رفتند ولی اثری از او پیدا نکردند و عراق آن نقطه را آب🌊 انداخته بود. برای علی یادبودی در قطعه 26 بهشتزهرا🌷 گذاشتیم و چون در دفعه آخری😢 که از جبهه برگشته بود لباسهایی که به #خون خود آغشته شده بود را نبرد همانها را به عنوان #یادبود در مزارش به خاک🌺سپرد
(راوی: برادر شهید)
در سال 1380 تعدادی از پیکرهای تفحص شده دوران جنگ را به عنوان "شهدای گمنام" در شهرک ولایت دانشگاه امام حسین(ع) تهران دفن کردند
سال 1396 از طریق آزمایش DNA مشخص شد که یکی از آنها، شهید علی جنگروی است که در سن 21 سالگی در عملیات رمضان در شب 21 ماه مبارک رمضان در اول مرداد 61 به فیض شهادت نائل آمد
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
روایتی از سردار حسین الله کرم👇👇
شب عملیات بود و من هم فرمانده گردان عملیاتی، داشتم آخرین تذکرات را به رزمندگان میدادم که در میان صحبتهایم دیدم شهید
«علی جنگروی» کفشهایش را درآورده و به سمت گردان میآید شهید جنگروی را صدایش کردم و گفتم: تو مسئول تبلیغات تیپ هستی، چرا به اینجا آمدی؟ تو بایستی به رزمندگان قرآن آموزش بدهی .
شهید جنگروی که پشت لباس نوشته بود : یا جنگ، یا زیارت؛ گفت: وقتی سر بریده سیدالشهدا(ع) بر سر نی قرآن خواند، تو میخوای جلوی رفتن یک قرآن خوان به جنگ را بگیری؟ گفتم:
حالا چرا کفشهایت را درآوردی؟
گفت: من میخواهم «حُرّ» امام حسین(ع) باشم و جز شهادت چیز دیگری نمیخواهم .
گفتم: چرا حر را انتخاب کردی؟ گفت: مسئله هر کسی با خودش است، من میخواهم امشب اینگونه به شهادت برسم .
@shahid_gomnam15