🕊#اےشَهـید
خـوب جَوانـے ڪردے
و عــاقـبتت شـد #شهـادت✨
گاهـے نگاهـے
دعاڪن برایم...
#شهید_رفیق🥀
@shahid_gomnam15
شهید گمنام
سیر رستگاری از پاریس تا مرصاد🤔 از تنها شهید اروپایی دفاع مقدس چه میدونید 😳 بیا تا توضیح بدم که ای
اینجا معطر به عطر شهدای #بینالمللی هست...!!!؟ 😳
بله درسته شهدایی از کشورهای
عراق🇮🇶
بحرین🇧🇭
فرانسه🇫🇷
برای آشنایی بیشتر به جمع #شهدایی ما بپیوندید
⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3154837505C1d9b7621b3
امدنت اینجا اتفاقی نیست دعوت نامه از طرف #شهید_رفیق❤🦋
شهید گمنام
يک روز مدير مدرسه راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادرآقاي هادي هستيد
زنگ هاي تفريح را به حياط مدرسه ميآمد.
اکثر بچه ها در كنارآقاي هادي جمع ميشدند. اولين نفر به مدرسه ميآمد و
آخرين نفر خارج ميشد و هميشه در اطرافش پر از دانش آموز بود.
در آن زمان که جريانات سياســي فعال شده بودند، ابراهيم بهترين محل را
براي خدمت به انقلاب انتخاب کرد.
فرامــوش نميكنم، تعــدادي از بچه ها تحت تاثير گروههاي سياســي قرار
گرفته بودند. يك شب آنها را به مسجد دعوت كرد.
با حضور چند تن از دوســتان انقلابی و مســلط به مســائل، جلسه پرسش و
پاســخ راه انداخت. آن شب همه سوالات بچه ها جواب داده شد. وقتي جلسه
آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود!
ســال تحصيلي 59-58 آقــاي هادي به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر
چندکه سال اول و آخر تدريس او بود.
اول مهر 59 حكم اســتخدامي ابراهيم برای منطقــه 12 آموزش و پرورش
تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود.
درآن سال مشغوليت هاي ابراهيم بسيار زياد بود؛ تدريس در مدرسه، فعاليت
در کميته، ورزش باســتاني وكشتي، مســجد و مداحي در هيئت و حضور در
بســياري از برنامه هاي انقلابی و...که براي انجام هر كدام از آنها به چند نفر
احتياج است!
#شهید_رفیق🥀
ادامه دارد
@shahid_gomnam15
شهید گمنام
زنگ هاي تفريح را به حياط مدرسه ميآمد. اکثر بچه ها در كنارآقاي هادي جمع ميشدند. اولين نفر به مدرسه م
ارديبهشت سال 1359 بود. دبير ورزش دبيرستان شهدا بودم. در كنار مدرسه
ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود.
رفته بودم به ديدنش. كلي با هم صحبت كرديم. شيفته مرام و اخلاق ابراهيم
شدم.
آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟
خنده ام گرفت. من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را
صاحب سبك ميدانستم.
حالا اين آقا ميخواد...! گفتم باشــه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي ميكنم
تا ضايع نشه!
سرويس اول را زد. آنقدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و...
رنگ چهرهام پريده بود.
جلوي دانش آموزان كم آوردم!
ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويسها واقعًا مشكل بود. دورتا دور
زمين را بچه ها گرفته بودند.
نگاهي به من كرد. اين بار آهســته زد. امتيــاز اول را گرفتم. امتياز بعدي و
بعدي و... .
ميخواست ضايع نشم. عمدًا توپها را خراب ميكرد!
#شهید_رفیق🥀
ادامه دارد
@shahid_gomnam15