eitaa logo
شهید گمنام
3.5هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
7هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا چه‌قشنگ میگه: 「 من حَیثُ لا یَحْتَسِبُ 」 یه‌ جوری کمکت می‌کنم، که فکرشم نکنی 🤍:)  
بارالها! به هیچ‌کس جز خودت عادتمون نده وبه هیچ‌کس جز خودت محتاجمون نکن...🌱
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلی الله علیک یا صاحب الزمان وجودمان نذر خشنودی مادرتان حضرت زهرا سلام الله علیها است از ما بپذیر بحق القرآن العظیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّس قسم بـه روز تـو طلوع میکنی و بـا تپشِ قدم هایت صبحِ نیمه جـان نفس تـازه میکند .. 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_917056964.mp3
1.39M
اذان شهید باکری.. به افق دلهای بیقرار دلتون شکست التماس دعا🤲🤲 حی علی الصلاه التماس دعا🌹 اللهم_عجل_لولیک_الفرج
میدونید ‌؛ کلن‌مابچه‌شیعه‌هاخاطره‌خوبی ازانگشترنداریم ...💔 اخه‌یه‌آقایی‌هم‌بودانگشترش‌رو باانگشت‌کندند 💔. یه‌حاجی‌داشتیم‌بدنش‌سوخت ، انگشترش‌و‌دستش‌‌موند‌ ‌. یه‌آرمان‌بودانقدرزدندش‌ک‌دیگه انگشترنصف‌شده‌بود❤️‍🩹 یه‌رئیسی‌هم‌بود ... ک‌خیلی‌مردبود،خیلی ..
•🍀'بهش‌گفتم: چند‌وقتیہ‌بہ‌خاطراعتقاداتم مسخرم‌مےڪنن...🙁• بهم‌گفت: [براےاونایـےڪہ‌ اعتقاداتتون‌‌رو‌مسخره‌مےڪنن‌، دعاڪنین‌خدابہ‌عشق حسین‌دچارشون‌ڪنہ ]❣•. . . ❤『شهیداحمدمشلب』❤ 🥀¦⇠
[ یادمان باشد در همین کوچہ ے ما مادرے هست کہ عشقش را داد تا تو عاشق بشوے نگذاریم که تنها بشود کاش ما کاری ڪنیم کہ دلش خون نشود مادران شهدا به گردن همہ ے ما حق دارند... ]
کار کردن برای خدا با زبان روزه و تنی خسته... براے شهادت باید تلاش کرد... باید با تنی خسته برای خدا کار کرد... مصطفے  خیلی مقید به ‌روزه های مستحبی بود🍃 دهه ی اول ذی الحجه سال ۸۴ را به مدت هشت روز روزه گرفت... ایامی که روزه بود فعالیت کاری بسیـاری داشت! کارهای پایگاه و هیئت ، پست های شب، توان مصطفے را گرفته بود!🥀 عصر روز  هشتم  اومد منزل ، مدام تلفنش زنگ می خورد📱،اون روز نتونست استراحت کنه! با ضعف بسیار زیاد و خستگی بلند شد که بره دنبال کاراش که از پایگاه بسیج تماس گرفتن... ازش خواهش کردم ، روزه هستی بذار بعد از افطار برو الان نزدیک افطاره!🙁 گفت:  لطفش به اینه  که با زبان روزه برا خـدا قدم برداری :) تا دم در دنبالش رفتم شاید از رفتن منصرفش کنم... هنوز در بسته نشده بود که یه دفعه صدای مهیبی اومد یه لحظه در رو باز کردم خودم رو بالای سر مصطفے دیدم... که از پله ها پرت شده بود پایین و تمام سروصورتش خونی شده بود!💔 بهش گفتم : دورت بگردم خدا راضی نیست که تو به خودت این همه ریاضت بدی! مصطفے داشت خودش رو برای امتحان های خیلے سخت آماده می کرد که به چنین درجه بالایی برسه🕊 ان شاالله خداوند به ما هم چنین توفیقی عنایت کنه