eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.4هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.3هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیدیدخانم ام البنین وقتی می اومد تو قبرستان بقیع چهار صورت قبر درست می کرد شروع می کرد گریه کردن طوری گریه می کرد که دشمنو به گریه می انداخت بعضی ها تو تاریخ نوشتند مروان می اومد گریه می کرد همه می گفتند عجب مادری می گفت مادر بمیرم برات شنیدم عمود به سرت زدند کی جرأت کرده به پسر ام البنین ضربه بزنه؟! بعد می گفت راستی شنیدم اول دستاتُ قطع کردند آخه آدم بی دست که نمی تونه دفاع کنه 😭😭
یک جمله بگم و روضه ام تمام حضرت ام البنین دوباره از خانم زینب س پرسید اصلا عباسم را ندیدی خانم فرمود چرا پشت دروازه شام بر نیزه دیدم 😭 ام البنین سر حسینم را بر نیزه کرده بودن وجلو بود پشت سرش سر عباس بود تمام این راه حواسش به ما بود اما ام البنین هروقت به سر عباس نگاه می کردم سرش پایین بود😭 صدا بزن یا حسین یا ابوالفضل یا زینب
آقای خوبم آقای خوبم منو نگاه کن، یه بار صدا کن که بی پناهم آقا ممنونم از تو، که بازم اینجام امشبی رو دادی تو راهم تو رو به حق، دستای عباس تو دلمون آرزوی حرم رو نگذار میدونم حتما. راضی از ما روضه گرفتیم برای چشم علمدار آقای خوبم آقای خوبم
با چای روضه بود که دل‌ها جلا گرفت ...
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴 سلام اعضای محترم✋ شبتون شهدایی🌷 سالروز وفات بانوی وفا و ادب را تسلیت و تعزیت عرض میکنیم. لطفاً روی لینک زیر بزنید و نظرتون را در مورد هئیت مجازی کانال شهید هادی بفرمائید. این لینک نا شناسه و اسم و پروفایلتون معلوم نمیشه. ❣ نظراتتون خیلی برای ما مهمه. 👇🌙👇🌙👇🌙👇 https://harfeto.timefriend.net/16422812347122 هر که دارد سرِ همراهی ما، بسم الله 🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴 دوستانتون را به کانال دعوت کنید تا اونا هم از این محفل بهره ببرن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز می‌کنیم 🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَ‌مُوسَی‌اَلرِضَا اَلمُرتَضی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید صیاد شیرازی در دوران کودکی به بیماری مبتلا می‌شود که مادر ایشان برای شفا گرفتن، نزد حضرت رضا علیه السلام می‌روند. این کودک پس از مدتی از حال رفته و مادر به صورت بغض‌آلود رو به حضرت رضا(ع) می‌کند و می‌گویند: «حاشا به کرمت». در همین دوران مادر نیز غش کرده و در عالم رویا می‌بیند سید بزرگواری به او می‌فرماید که «نگران علی نباش». پس از این گفتگو مادر با صدای گریه ی کودک از خواب و این رویا برمی‌خیزد. بارها خود شهید صیاد شیرازی گفته است من شفایافته دست امام رضا (ع) هستم. 🎙 ‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫ به مناسبت ایام وفات حضرت ام البنین(س) 🎬کرامت حضرت ام البنین (س) به خانواده ارمنی.... بسیار شنیدنی👌 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
AUD-20220113-WA0044.mp3
3.01M
🎼حتما گوش کنید و لذت ببرید 💧اگر اشکی ریختید برای بنده حقیرم دعا کنید اگردانلودنکنی خیــــــلی ضررکردی👌 ♦️اگرخوشت نیومد.هرچی خواستی به من بگو اگرخوشت اومد به هرکی میشناسی ارسال کن🙏 اگه قبلا هم شنیدی الان شنیدن دوباره آن خالی از لطف نیست... 🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ حضرت ستاره می‌بارم قمر ندارم من به من نگید مادر پسر ندارم من الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
❣توسل به حضرت ام البنین (س) امشب و فردا شب متوسل به مادر باب الحوائج شویم🤲 🍃 🌱 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🎼حتما گوش کنید و لذت ببرید 💧اگر اشکی ریختید برای بنده حقیرم دعا کنید اگردانلودنکنی خیــــــلی ضررکر
این صوت خیلی قشنگه حتما گوش کنید😭😭😭 یا امام رضا خیلی دلتنگ حرمتیم ما رو هم بطلب حرمت 😭 دست من گیر که این دست همان است که من سال ها از غم هجران تو بر سر زده ام
⁉️ام‌البنین کیست؟! ام‌البنین مادر حضرت عباس بود او به امام علی(ع) پیشنهاد کرد او را به نام اصلی‌اش که فاطمه بود، صدا نزند، تا حسنین(ع) با شنیدن نام فاطمه به یاد مادرشان نیفتند. از این رو امام علی(ع) او را ام‌البنین [مادر پسران] نامید. ام‌البنین چهار پسر به نام‌های عباس(ع)، عبدالله، جعفر و عثمان به دنیا آورد. هر چهار فرزند او در واقعه کربلا به شهادت رسیدند. پس از واقعه کربلا، ام البنین به همراه نوه‌اش عبیدالله بن عباس بن علی و جمعی از مردم مدینه روزهای زیادی را در قبرستان بقیع برای امام حسین(ع) و فرزندانش سوگواری می‌کردند. مدفن ام البنین در قبرستان بقیع است. هدیه به این بانو بزرگوار صلوات🖤
بسم رب الزهراسلام الله 🌷 امروزتومسجد یه داستان بی نظیر از حضرت ام البنین گفته شد واقعا خیلی حال عجیبی داشتم خلاصه میگم براتون دونفر با توسل به حضرت ام البنین و هزار صلوات هدیه به این بانوی گرامی حاجتشون روامیشه وراه کربلا براشون باز میشه تصمیم گرفتم منم اینکار رو برای عاقبت بخیری دوری از گناه وعبد مخلص شدن در راه حق انجام بدم ودوسداشتم باشماها به اشتراک بزارم دراین امر معنوی با هم شریک بشیم وبرای هم دعاکنیم انشالله خداوند همه مارو از عبد های مخلص خود قراربدهد آمین با رب العالمین هزارصلوات هدیه به مادر حضرت عباس 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_بقره #آیات_صد_و_شصت_و_یک_تا_صد_و_شصت_و_پنج کسانی هم
بسم رب الحسین (ع) روز قیامت، درحالی‌که پیشوایان باطل عذاب جهنم را می‌بینند و دستشان از همه‌جا کوتاه شده است، هرگونه ارتباطی را با پیروانشان انکار می‌کنند! (۱۶۶) پیروان هم تأسف می‌خورند: «کاش یک‌بارِ دیگر به دنیا برمی‌گشتیم تا همان‌طورکه آن‌ها داشتنِ هرگونه ارتباطی را با ما انکار می‌کنند، ما هم از آن‌ها دوری می‌کردیم!» بله، خدا کارهایشان را این‌طور مایۀ حسرتشان قرار می‌دهد و دیگر راه خروجی از آتش جهنم ندارند! (۱۶۷) مردم! از چیزهایی در زمین استفاده کنید که حلال و پاکیزه است و پا جای پای شیطان نگذارید که او دشمن علنیِ شماست.  (۱۶۸) او شما را فقط به بدی‌ها و زشتی‌ها فرمان می‌دهد و به اینکه ندانسته، حرف‌هایی به خدا نسبت بدهید!  (۱۶۹) وقتی به بت‌پرست‌ها می‌گویند: «از دستورهایی پیروی کنید که خدا فرستاده است»، می‌گویند: «نه، بلکه فقط از چیزهایی تقلید می‌کنیم که دیدیم پدرانمان دنبال آن‌اند.» حتی اگر پدرانشان اصلاً عقلشان را به‌کار نینداخته و در راه درست نبوده‌اند، آیا باز هم باید دنباله‌روِ آن‌ها باشند؟! (۱۷۰) 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*نوای دلنشین مرحوم مداح اهل البیت علیهم السلام* *حجت الاسلام کوثری* *برای حضرت ام البنین سلام الله علیها* *که همیشه در محضر امام خمینی رحمة الله علیه مداحی میکرد...* *التمــــــــــاس دعــــای فرج و شهادت و زیارت* 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز می‌کنیم 🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَ‌مُوسَی‌اَلرِضَا اَلمُرتَضی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
✧مقدس است دوشنبه برای این نوکر دوشنبه ها به لَبَم ذکر یا حَسَن دارم... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔸پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. ♦️برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی ____________________ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124