eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.5هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
10.9هزار ویدیو
108 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. خادم کانال 👇👇 @labaikya_mahdi_313 تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ســـلام بـر آنـان کـه اول از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن... ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از 🌱 . 🌱 . 🌱 . 🌱 . 🌱 . اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ...☘ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷یادش بخیر میگفت؛ 💢 مواظب‌ چشمات‌ باش نکنه‌ به‌ چیزی‌ نگاه‌کنی که‌ اون‌ دنیا‌ بگی اِی‌ کاش‌ کور بودم... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم شهید که در لحظات آخر به همرزمانش گفت: "دارند صدایم می کنند..." و سپس شهادتین را زمزمه کرد... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چی خیره واسم بنویس، خب آقاتر از تو دیگه نیست ! • محمد اسداللّهی | چه بی‌حرم چه با حرم 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
📕رمان 🔻قسمت هفدهم ▫️چند روز با دلی که در قفس سینه برای پدر و مادرم پَرپَر می‌زد، میهمان خانه نورالهدی بودم. ▪️عامر هر روز به ما سر می‌زد و هر بار من خودم را در اتاق حبس می‌کردم تا چشمان عاشقش را نبینم و دیگر طاقتش تمام شده بود که یکبار از همان پشت در،صدا رساند:«اگه تو نمی‌خوای منو ببینی ولی من دلم برات خیلی تنگ شده!» ▪️و این قهر و سکوت دیوانه‌اش کرده بود که بی‌هوا فریاد کشید:«نامردم اگه ایندفعه تنها برم آمریکا!باید با من بیای،میفهمی؟!» ▫️خیال می‌کرد با عربده کشیدن می‌تواند رامم کند و نمی‌دانست در این سال‌ها در فلوجه به‌قدری حیوان وحشی داعشی دیده‌ام که دربرابر این تشرهای عاشقانه حتی لحظه‌ای دلم نمی‌لرزد. ▪️می‌شنیدم نورالهدی سرزنشش می‌کند و او همچنان خط و نشان می‌کشید که لحن مردانه‌ای در خانه پیچید و همزمان صدای خنده و خوشحالی بچه‌ها بلند شد. ▫️ظاهراً پدرشان به خانه برگشته و سرانجام ابوزینب از خط آمده بود که دستپاچه روسری‌ام را به سر کشیدم و هیجان‌زده‌تر از نورالهدی از اتاق بیرون رفتم. ▪️فقط می‌خواستم خبری از فلوجه بگیرم و حواسم نبود ابوزینب از ماجرای حضورم در این خانه بی‌خبر است که دربرابر حیرت نگاهش، زبانم به هم پیچید:«فلوجه آزاد شد؟» ▫️نورالهدی و عامر محو حالم مانده بودند، ابوزینب چند لحظه نگاهم کرد و مثل اینکه من تازه به خاطرش آمده باشم،خنده فراموشش شد. ▪️خسته و خاکی از معرکه برگشته، سر و وضع لباس جنگی‌اش به هم ریخته و چین و چروک صورت آفتاب‌سوخته‌اش خبر از نبردی سخت می‌داد و حالا نمی‌فهمید نامزد سابق عامر و دختر زندانی در فلوجه، در این خانه چه می‌کند. ▫️عامر چند قدم عقب‌تر با دلخوری نگاهم می‌کرد و چند دقیقه کشید تا نورالهدی دست و پا شکسته برای ابوزینب بگوید چرا من اینجا هستم و او با هر کلمه‌ای که از همسرش درباره من می‌شنید، خون غیرت بیشتر در صورتش می‌دوید و سفیدی چشمانش از خشم به سرخی می‌زد. ▪️شرم و حیا مانع می‌شد تا نورالهدی همه‌چیز را بگوید و از همان حرف‌های درهم، ابوزینب تا ته خط رفته بود که دیگر نگاهم نکرد و ساکت گوشۀ اتاق در خودش فرو رفت. ▫️من منتظر خبری از فلوجه بودم و خبر دیگری خاطرش را به هم ریخته بود که نگاهش به نقطه‌ای نامعلوم فرو رفت و با لحنی مبهم زمزمه کرد:«پس مهدی اونشب واسه همین انقدر دیر اومد.» ▪️نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و نمی‌دانستم نام همان کسی را بر زبان آورده که چند روز است خانه خیالم را خراب کرده و پریشان پرسیدم:«فلوجه آزاد شد؟ از پدر و مادرم خبر داری؟» ▫️همانطور که سرش پایین بود، به آرامی خندید و با متانت جواب داد:«فلوجه سر افعی داعش بود که امروز کوبیدیم و شهر کاملاً آزاد شد!همین امروز خودم می‌برمت پیش پدر و مادرت.» ▪️باورم نمی‌شد کار داعش در فلوجه تمام شده باشد و دوباره می‌توانم پدر و مادرم را ببینم که کاسۀ هر دو چشمم از اشک، لبالب شده و با لب‌هایی که سه سال هر لحظه از ترس داعش می‌لرزید، دوباره می‌خندیدم. ▫️نورالهدی در آغوشم کشید و عامر دلتنگ خنده‌هایم بود که حلقه‌ اشک روی مژه‌های مشکی و بلندش نشست و نمی‌خواست گریه کردنش را ببینم که به پشت سر چرخید و دیدم او هم از شادی آنچه باورش نمی‌شد، شانه‌هایش از گریه می‌لرزد. ▪️ابوزینب همانطور که به پشتی تکیه زده بود، تلویزیون را روشن کرد و دیدم مردی با موی و محاسنی سپید میان خبرنگاران عملیات آزادی فلوجه را با آرامش شرح می‌دهد و نورالهدی با خوشحالی رو به من کرد:«ابومهدی همینه!فرمانده حشدالشعبی!» ▫️با کف دستم پردۀ اشک را از چشمانم کنار زدم تا صورت او را بهتر ببینم و به‌خدا یک تکه نور بود که میان جمعی از نظامیان با لبخندی شیرین و لحنی دلنشین سخن می‌گفت و دلم می‌خواست حاج قاسم را هم ببینم که معصومانه پرسیدم:«حاج قاسم بین‌شون نیس؟» ▪️از اینکه نام این سردار ایرانی را بردم، عامر مردد به سمتم چرخید و انگار نام ایران عصبی‌اش می‌کرد که با هر دو دست اشک‌هایش را پاک کرد و پیش از آنکه اعتراض کند، ابوزینب متعجب پرسید:«حاج قاسم رو از کجا می‌شناسی؟» ▫️شاید این سکوت چند روزه و حالا این به زبان آمدنم، عامر را عصبانی‌تر کرده بود که نیشخندی نشانم داد و متلک انداخت:«خیال کردی پدر و مادرت رو حاج قاسم نجات داده؟» ▪️و پاسخ این طعنۀ تلخش در سینۀ ابوزینب بود و روی نام حاج قاسم غیرت داشت که مقابل عامر قد علم کرد و صدایش بالا رفت:«همون جوونی که اونشب آمال رو نجات داده از نیروهای ایرانی حاج قاسم بوده!» ▫️برای یک لحظه نفسم در سینه بند آمد که دوباره نجابت نگاه و مردانگی لحنش پیش چشمانم آمده و حالا فقط می‌خواستم ابوزینب بیشتر برایم بگوید از مردی که معجزۀ زندگی‌ام شده و بی‌هوا دلم را با خودش برده بود... 📖 ادامه دارد...
⃟🔰 پدر حقیقی ▪️ یتیم حقیقی کسی نیست که پدر و مادر و نزدیکانش را از دست داده باشد، این یتیم مادی و دنیوی است! ◇بلکه یتیم حقیقی آن است که پدر حقیقی خود را از دست داده باشد. ■ پدر دنیایی، پدر مجازی است که در واقع به واسطه زحمات او، تربیت و نفس حیوانی ما رشد می‌کند. ◇ولی پدر حقیقی پدری است که ما را تربیت معنوی و حقیقی کند و نفس انسان را در مسیر کمال رشد دهد. ■ می‌توان گفت حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) کسی است که نفس انسانی ما را رشد می‌دهد. صلی الله علیه و علیه السلام تسلیت
از همان لحظه که خورشید آخرین پیامبر غروب کرد، تاریک‌ترین شبِ تاریخ آغاز شد. 🌤خورشید پشت ابر! ابرهای غیبت را با دستان مهربانت کنار بزن که بیش از همیشه، زمین به گرمای وجودت و زمان به درخشش نورت محتاج است. 🏴 سالروز صلی الله علیه و آله و جگرگوشه‌اش ، امام مجتبی علیه‌السلام تسلیت باد. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌙 غروب بود،ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی يــک قابلمه از من گرفت. بعد داخل کله پزی رفت، به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه برای افطاری! عجب حالی ميده؟  گفت: راســت ميگی، ولي براي من نيست، يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان ســنگک گرفت، وقتی بيرون آمد ايرج با موتور رسيد، ابراهيم هم سوار شد و خداحافظی کرد 👋 با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاري ميخورند،از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم☹️ فــرداي آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد؟  گفت: پشت پارک چهل تن، انتهاي کوچه، منزل کوچکي بود که در زديم و کله پاچه را به آنها داديم، چند تا بچه و پيرمردي که دم در آمدند خيلی تشکر کردند، ابراهيم را کامل ميشناختند، آنها خانواده‌اي بسيار مستحق بودند، بعد هم ابراهيم را رساندم خانه‌شان. 📚منبع : سلام بر ابراهیم1 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
❤️🍃 دعای امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه برای استجابت فوری دعا اللَّهُمَّ لَا أَشْكُو إِلَى أَحَدٍ سِوَاكَ، وَ لَا أَسْتَعِينُ بِحَاكِمٍ غَيْرِكَ، حَاشَاكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صِلْ دُعَائِي بِالْإِجَابَةِ، وَ اقْرِنْ شِكَايَتِي بِالتّغْيِيرِ خدایا! به كسى جز تو شكوه نمي كنم، و از حكم كننده ‏اى (بين ظالم و مظلوم) جز تو يارى نمي طلبم آراسته و پاك مي دانم تو را كه چنين كنم، پس بر محمّد و آل او درود فرست، و دعاى مرا به اجابت پيوند ده (بين دعاء و اجابت فاصله ‏اى قرار مده) و شِكوه مرا با تغيير و از بين بردن همراه ساز (ستم ستمگر را از من دفع فرما تا شكوه ‏ام پايان يابد)   🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
shab28safar1402[02].mp3
10.78M
▪️اجر پیغمبری (روضه) دختر بدر دو جا امشب سه جا دارد عزا گاهی می گوید حسن ()گاهی حسین گاهی رضا () 🏴 ویژه (صلی الله علیه و آله و سلم ) پیشنهاد دانلود✌️ ⏰( ۱۱دقیقه و ۹ثانیه ) 📌حاج میثم مطیعی 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پرچمت بالاست رئیسعلی دلواری؛ قهرمان ملی ایران 🇮🇷 ✍مرد شجاعی که در غربت جنگید و هفت سال با یارانش در کوه زندگی کرد اما اجازه نداد ارتش اشغال‌گران بریتانیا یک قدم پیشروی کنن. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
▪️از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده روزم به شام غربت و غم تیره تر شده... ▪️رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی حالا بیا که آخرِ ماه صفر شده... ... به حق 🌱ســـلـام سه شنبه مهدویتون بخیر و نیکی 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اگر الان غفلت کنیم بعدا پشیمان خواهیم شد...!🍁 🍃تمام ما انسانها در زمین برای یک دوره مشخص زندگی می‌کنیم و سپس به سوی خداوند خواهیم رفت. این دوره مانند یک مسافرت کوتاه است که در آن هر کسی بیشتر از این فرصت بهره ببرد نتیجه‌اش را در آن سوی هستی مشاهده خواهد کرد. مثلاً شهید ابراهیم هادی از فرصت کوتاه زندگی برای زندگی صحیح استفاده کرد. کمتر به امور دنیایی می‌پرداخت و همیشه به دنبال رضای خداوند بود. بسیاری انسان های دیگر هم بودند که چند برابر شهید هادی عمر کردند اما فقط به دنبال شکم و راحت طلبی و دنیا بودند. تفاوت اینها را در آن طرف خواهیم دید. لذا بارها به دوستانم گفته‌ام همه چیز دست ماست. اگر امروز که بهترین ساعات عمر را می‌گذرانیم غفلت نماییم، بعدها پشمیان خواهیم شد. 📙کتاب 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بـچه ها از این همه جابــه جایی خسته شده بودند. من هم از دست بالایی ها خیلی عصبانی بود به حسن گفتم: دیگه از جامون تکون نمی خوریم، هرچی می‌شه، بشه بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. حـسن خیلی شمرده گفت: بالاتر از سـیاهی سرخی خون شهیده که رو زمین می ریزه. گفتم: خـسته شدیم قوه ی مـحرکه می خوایـم. دوباره گفت: قوه‌ی محرکه خون شهیده... 📚 یادگاران 🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
💢 وقتی دلمون برای امام زمان تنگ میشه چیکار کنیم؟ به صفحات قرآن نگاه کنید... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه آزادی قدس 🔹 : قدس امکان ندارد آزاد بشود جز با پرچم‌داری شیعه! ما می‌رویم دیگران می‌مانند؛ تاریخ ثبت خواهد کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایان مظلومیت جبهه حق... 🔰 برشی از سخنرانی حجت الاسلام به مناسبت مجتبی علیه‌السلام 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
هر کسی با شـــهیدی خو گـــــرفت روز محشر آبرو از او گرفت...💞💔 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🇮🇷 : یک روزی ایران را با قالی و نفت می‌شناختند، امروز ایران را در دنیا با علم، با پیشرفت نظامی، با قدرت منطقه‌ای، با عمق راهبردی میشناسند. به زندگی در افتخار میکنم 🇮🇷 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124