eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
526 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حدیث روز 💠 💎قال امیرُ المومنینَ علیٌ آلاف‌تحیه و الثناء: ✾° نعْمَ العَوْنُ عَلى أسْرِ النَّفْسِ وَ كَسْرِ عَادَتِها التَّجَوُّعُ ♡ ✾°گرسنگى كشيدن، نيكو ياورى است براى به بند كشيدن نفس و درهم شكستن عادتهاى آن!♡ 📚ميزان الحكمه جلد1 صفحه191 @shahid_hadi99
♥️.• هر زَمــانے ڪہ روزه مےگیــرم بیشتر مےڪنم هواے حسیـن این لب تشنہ متصــل ڪرده روزه ام را بہ روضہ هاے حسیݩ . صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ ッ ๑♥.⇝| @shahid_hadi99
ッ <دلم‌ بہ هر بھانہ‌ای بھانہ ات میگیرد> .. ๑♥.⇝| @shahid_hadi99
••📿•• {دعای روز دوازدهم ماه رمضان ♥️} °↺بسم الله الرحمن الرحیم . ❃°اللهمّ زَیّنّے فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنے فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والڪَفافِ واحْمِلنے فیهِ علے العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّے فیهِ من ڪلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِڪَ یا عِصْمَةَ الخائِفین.🎈 . ❃°خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش و پاڪدامنى و بپوشانم در آن جامه قناعت و خوددارے و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف و آسوده‌ام دار در آن از هر چیز ڪه مےترسم به نگاهدارے خودت اے نگه‌دار ترسناڪان . 🌙 °^@shahid_hadi99
🌿 ان‌شاءالله شھادتم صدق گفتارم را تایید مےکند . ッ •┈┈••✾• ↱ @shahid_hadi99
✨﷽✨ ﹝ فواید نگاه ڪردن به قرآن♥﹞ ❃قرآن ڪریم به قدرے با برڪت است ڪه حتے نگاه به صفحات آن، موجب تعالے انسان مے شود. برخے فواید آن عبارتتد از: ① تقویت بینایے ②درمان ورم ملتحمه چشم ③ چندین برابر شدن ثواب قرائت ④ مطرود ڪردن شیطان ⑤ ازدیاد عقل و ... 🌙 °•♡ @shahid_hadi99
میگفت: دلت‌که‌گرفت، قرآنُ‌بردار؛ بسم‌الله‌بگو یـه‌صفحه‌‌ا‌ش‌روبازکن بگو: خدایه‌کم‌باهام‌حرف بزن،‌آروم‌شَم..! فقط‌تو‌میتونےآرومم‌کنے♥️.• .. 🌸°^ 「 @shahid_hadi99
بخش سوم:آداب پیامبر در نظافت و آرایش😍 🌷قسمت سوم: 1-امام صادق علیه السلام فرمود: نوره کشیده(کشیدن) هر پانزده روز از سنت است و اگر کسی بیست روز گذشت و پول نداشت به پشتیبانی الهی قرض کند و نوره بکشد و اگر کسی چهل روز بگذرد و نوره نکشد نه مومن است و نه کافر و ارزشی ندارد. 3-امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر جمعه موهای زیرشکم و بین پاها را نوره می‌کشید. 4-امام علی علیه السلام فرمود: زدن موی زیر بغل بوی بد را از بین می‌برد و آن موجب پاکیزگی و از سنت من می‌باشد، که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آن سفارش فرموده است. @shahid_hadi99
تحدیر جزء 12.mp3
4.77M
🌙: تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• .ـ •] @shahid_hadi99
🌿.• چادرےڪه برسرم است بھترین است علم فاطمے ما است اون ڪسے ڪه با زور سرش ڪرده و شرمساره از چادر نمیدونه ڪه چه سعادتے نصیبش شد من بھش میگم عزیزم چادرتو محڪم بگیر ڪه بزرگترین سرمایه زندگیت این چادره . ッ 『 @shahid_hadi99
روزے ام ڪــن سحـرے، گوشۂ بین الحرمیـــن😍 هوسے جز سفرِ ڪــــــرب و بلا..... نیست مــــــــرا @shahid_hadi99
🦋🌿 🌿 ↵خݩده هایشاݩ ݩشاݩه اسٺ مۍ خواهݩد ایݩ را بفهماݩݩد هرکه با خدا باشد میخݩدد ♥از ٺه ٺه وجودش♥ 🌿 🦋🌿➣ @shahid_hadi99
🦋🌿 🌿 ↵ڪاش میشد ڪه ٺو با ♥معجزهـ اۍ برخیزۍ♥ 🌿 🦋🌿➣ @shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدآیِ‌جآن • خدا می‌تواند خرابی‌های بنده‌اش را جبران کند ولی غیر خدا نمی‌توانند ! • خدا می‌فرماید: من میتوانم سیئات را به حسنات تبدیل کنم؛ تو خراب کردی؛ من درستش می‌کنم :)♥️ • 👤حاج‌آقاپناهیان ッ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『 @shahid_hadi99
🍀راوے محسن🍀 حس و حالم با هر مأموریت فرق داشت.. دلم خبر از میداد ولی بی نهایت نگران زینب بودم😢 تا سوار ماشین شدم شماره حسن برادر کوچکترم رو گرفتم _الو سلام حسن جان کجایی داداش؟ حسن: سلام داداش من مغازه ام _اوکی پس من میام مغازه تا یه ربع دیگه اونجام ( من متولد شصت و نه بودم حسن هفتادی بود باید قبل رفتنم یه سری حرف ها با هم بزنیم. حسن مغازه مکانیکی داشت) تا وارد مغازه شدم به شاگردش گفت : یاسر جان لطفا برو اون روغن ترمز هارو از حاجی بگیر حسن: سلام چه عجب اخوی از اینورا _ سلام حسن آقای گل نه که ما شما رو میبینیم دارم میرم مأموریت😊 حسن: خب به سلامتی _ این بار به نظرم فرق میکنه حسن حرفم رو رک میزنم حس میکنم این رفت برگشتی نداره دلم میخواد مثل یه برادر پشت زینب باشی😊 حسن: این چه حرفیه ان شاءالله میری صحیح و سالم برمیگردی من غلام زن داداش و بچه اش هستم _ سلامت باشی داداش من دارم میرم خونه با مامان کار دارم میای بریم؟ حسن: اره بریم وارد خونه که شدم مامان خیلی ناراحت بود که تنهام وقتی کل ماجرا رو بهش گفتم ناراحت شد ولی باید کار رو تموم میکردم : مادرم اگه اتفاقی برام افتاد دلم نمیخواد حتی یک ثانیه حسین رو از زینب جدا کنید یا مجبورش کنید ازدواج کنه☹️ اگه هم خواست ازدواج کنه پشتش باشید😊 مهریه زینب 14 سکه است که گردن منه پرداختش میکنم مادرم ببین اگه شدم دلم نمیخواد آب تو دل زینب تکون بخوره زینب همش هجده سالشه باید مواظبش باشی مادر: این حرف ها چیه میزنی دلم رو میلرزونی😢😔 ان شاءالله صحیح و سالم بر میگردی نگران زینب نباش برو خدا به همرات _ من باید برم پیش خانم رضایی یادت باشه کارت تو کمدم فقط مال زینبه مادر: چشم کی میری _ فردا حلال کن پسرت رو، خیلی اذیتت کردم😔 مادر : تو مایه افتخار منی برو خدا به همراهت😍😊 بعد از خونه مادر رفتم پیش خانم رضایی وصیت نامه و کلید کمدم رو دادم بهشون از کارت بانکی و نامه به زینب که تو کمدمه بهش دادم بالاخره هفت فروردین شد ما به سراوان اعزام شدیم.... ادامه دارد... نام نویسنده؛بانومینودری @asheghane_mazhabii
هفت روز از رفتن محسن میگذشت. روز و شب، غذا خوردن و نفس کشیدن برام معنی نداشت😔 من قبلا داغ جوانم رو دیده بودم ولی به سختی داغ جوانم نبود😭😭 اون موقع هیچکس نمیتونست بهم بگه بالای چشمت ابروه گوشیم زنگ خورد به اسمش نگاه کردم "" "باباعلی" "" _ الو سلام بابا بابا علی: سلام دخترم خوبی؟ باباجان من به پدرت زنگ زدم عصری همه میایم خونت، فاطمه و حسن هم با من میان _ باشه تشریف بیارید رفتم تو اتاق خوابمون عکس عروسیمون به دیوار اتاقمون بود _محسن زود رفتی خیلی زود دارن میان که برام تصمیم بگیرن میدونی تو این هفت روز چه حرفایی شنیدم😭😔 محسن من نمیخوام اسم هیچ مردی به جز تو بیاد تو شناسنامه ام توروخدا نذار از هم جدامون کنن😔😭😭 نکنه باباعلی بخواد حسین رو ازم بگیره محسن من از دنیای بعد از تو میترسم😰 تو همون حال خوابم برد تو این باغ خیلی سرسبز بودم و لباسهایی که تنم بود مثل لباس احرام بود محسن:زینبم!😍 _ محسن کجا رفتی چرا تنهام گذاشتی؟😭 محسن: بیا عزیز دلم من همیشه پیشتم تو همیشه زن منی ما یه خانواده ایم من، تو، حسین دیگه نبینم بیخودی نگران آینده باشی😍❤️ پاشو برو مهمونات اومدن😊 با صدای زنگ در چشمامو باز کردم چشمام از اشک میسوخت چادرم رو سر کردم و در رو باز کردم _سلام خوش اومدید بفرمایید تو باباعلی:سلام دخترم خوبی؟ بعد از پنج دقیقه بابا مامان خودمم اومدن بعد از سلام علیک باباعلی شروع کرد باباعلی: حاج حسن من خواستم بیاید تا این حرفها رو در حضور شما به زینب جان بگم زینب جان محسن قبل شهادتش خیلی سفارش تو رو به ما کرده ماهم اومدیم بگیم تو و بچه ای که بارداری یادگار محسن مایی ولی خیلی جوانی برا تنها زندگی کردن تو چه بری خونه پدرت چه بیا خونه من دختر منی فقط بری خونه یعنی میخوای ازدواج کنی اما اگه بیای خونه ما عزیزی پیشمون بیشتر عزیز میشی _ من فقط زن محسنم، میام خونه پدر شوهرم به شرطی که شما تا آخر عمر من رو دختر خودتون بدونید نمیخوام اسم کسی به جز محسن بیاد تو شناسنامه ام بابا علی : تو شمع خونه مایی عزیز دلم حاج حسن فعلا وسایل زینب جان خونه شما باشه تا بعدا چندتا واحد پیش هم بخریم بابا : بله حتما ادامه دارد... نام نویسنده؛بانومینودری @asheghane_mazhabii
🍀راوی زینب 🍀 دوهفته از رفتن محسنم میگذشت یکی دوباری تلفنی حرف زده بودیم چند باری هم تو واتساپ حرف زده بودیم. این بار برخلاف همیشه که محسن میرفت کانال های خبری رو چک نمیکردم، هر روز کانالها رو چک میکردم. از خواب پا شدم، کانال خبری رو چک کردم. دیدم اون خبری رو که نباید میدیدم😰😱 "" " دیشب در حمله تروریستی در سراوان تعدادی از نیروهای سپاه و ناجا به رسیدن💔 شهدای سپاه عبارتند از:👇 محسن چگینی🕊 احمد مصطفوی🕊 مهدی لشگری🕊 و پاسدار سید محمد علوی🕊 به درجه رفیع شهادت نائل شدند."" دستم روی شکمم اشکام ریختن😭😭 محسن رفتی😭😭😭💔 به دوساعت نکشید همه اومدن فقط جیغ میزدم.😭😭 تو بغل بهار از حال میرفتم😞 پیکر محسن ظرف یک روز برگشت. بهار توررررررو خدا ببینمش یه لحظه فقط تو رو خدا یه لحظه محسنم رو ببینم😍😍😍😭😭😭😭😭 بهار : خواهرت بمیره آخه بارداری عزیزم😢😔😰 _ محسن پاشو😭😭😭 پاشو😔 من چیکار کنم بی تو آخه😭 پاشو زینب داره جون میده😩😭 محسن پاشووووو عزیز دلم💔😭 من حتی نمیتونم روی نازت رو ببینم😭😭😭 مامان جون محسنم رو چطوری شهید کردن😭😭 حسن: زن داداش بیا دستاش رو ببین آخ چقدر سخته مردت رو حتی نتونی برای بار آخر ببینی😭😭 محسن رو روی دستها میرفت و من رو بزور پشتش میبردن😭😭 پسرم بابات رفت💔😔 من به چشن خویشتن دیدم که جانم رفت😭😭😭😭... ادامه دارد... نام نویسنده؛بانومینودری @asheghane_mazhabii
قرار شد همه باهم بمونیم و اثاثم رو جمع کنیم و ببریم بذاریم زیر زمین خونه پدرم بعد من برم خونه پدرشوهرم محسنم روزگاری که میگفتن رسم است زن با لباس عروس بیاد خونه بخت با کفن از خونه شوهرش بره چرا بخت، قسمت من برعکس همه هم جنس هام شد😭 چرا تورفتی نگفتی زینب بدون من چی کنه تو این روزگار😔💔 رقیه اومد سرم رو به آغوش گرفت و گفت: من بمیرم برات بسه زن داداش پاشو بریم. 😔😢تو خونه خالی نشستی گریه میکنی به فکر بچه تو شکمت باش🙏😢 داشتم از خونه بختم میرفتم با اسم همسر شهید خدا میدونست بقیه عمرم چطوری میگذره در رو بستم با گریه تموم شد عاشقانه های من، به سال نکشیده تموم شد😭 سرم رو گذاشته بودم به شیشه ماشین و گریه میکردم که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود _ بابا لطفا جواب بدید گوشیم رو بابا علی: چرا بابا خودت جواب نمیدی _ شما جواب بدید من راحت ترم بابا بعد از قطع مکالمه گفت از فرهنگی یگان صابرین بود گفتن فردا میخوایم وسایل محسن رو بیاریم تحویل بدیم و گفتن دوشنبه هم برای گشایش کمد محسن تشریف بیارید یگان فقط تاکید کردن خانمی به نام خانم رضایی هم همراهمون باشن ادامه دارد... نام نویسنده؛بانومینودری @asheghane_mazhabii
🌙🌼.. اللَّھمَّ صَـلِّ عَلَے عَلِے بْنِ مُوسَے الرِّضَا الْمُرْتَضَے الْـإِمَامِ التَّقِے النَّقِے وَ حُجَّتِڪ عَلَے مَـنْ فَـوْقَ الْـأَرْضِ وَ مَـنْ تَحـتَ الثَّرَے الصِّـدِّيقِ الشَّھيدِ صَلـاَةً ڪثِيرَةً تَامَّـةً زَاڪيَةً مُتَوَاصِـلَةً مُتَـوَاتِرَةً مُتَرَادِفَـةً ڪأَفْضَـلِ مَـا صَلَّيْتَ عَلَے أَحَـدٍ مِـنْ أَوْلِيَائِڪ♥️.• . ^• 『 @shahid_hadi99
افطارها با تربت و اشڪ‌ و سلامے من سفره‌ام را هیئت ارباب ڪردم . 🌙 .. ッ 『 @shahid_hadi99
رهبر انقلاب: وقتی میتوانیم ماهواره به فضا بفرستیم یعنی جهش تولید هم شدنی است رهبر معظم انقلاب اسلامی: 🔹 متأسفانه عده‌ای در کشور به طور دائم میگویند نمیشود و نمیتوانیم در حالیکه میتوانیم و دلیل آن هم این است که ما وقتی میتوانیم یک ماهواره‌بر را با سرعت ۷۵۰۰ متر بر ثانیه به فضا پرتاب کنیم و ماهواره را در مدار قرار دهیم و یا در صنایع دفاعی آن پیشرفت‌های بزرگ را داشته‌ایم؛ پس در تولید هم میتوانیم به جهش دست یابیم. 🔹 آن ذهن و فکری که میتواند ماهواره را تولید کند و برای ارسال ماهواره بعدی در مدار ۳۶ هزار کیلومتری هدف‌گذاری کند، قطعاً چنین روحیه، ابتکار و خلاقیت برای تولید خودرو با مصرف ۵ لیتر بنزین در یکصد کیلومتر و در دیگر بخشهای تولید نیز دارد. ۹۹/۲/۱۷ 💛❤️💛 @shahid_hadi99