eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
123 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
7 فایل
اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل.. @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊 🍃🌹 @shahid_hadi_jafari65🌹🍃 #لبیک_یاحسین...🌴
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#معرفی_سعید_علیزاده🌷🕊 نام و نام خانوادگی :سعید علیزاده نام پدر : عل
«ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود واندل که با خود داشتم با دل ستانم می رود در رفتن جان از وطن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود» بوی سیب می آمد و سفری قریب و گریه هایی غریب که نوزاد در آغوش مادر آمدنش را مدام نشان می داد. فرزند سوم را سعید نام گذاشتند. دوازده روز از اردیبهشت شصت وهشت می گذشت و حاج علی اصغر دومین پسرش را با دلهره ای رازناک در آغوش گرفت. او از ردپای هر روز مادر که سجاده اش بود و آسمان نیایش و نفس های پرطراوت دعاهایش، و قدم های استوار پدر، رسم بندگی و زندگی آموخت. تحصیلاتش را تا دیپلم در دامغان گذراند. نوجوانی که مسئول پایگاه بسیج باب الحوائج بود. دردمندی که درمانش راز و نیاز با معبود بود. اگر جست وجویش می کردی در هیئت پیدایش می کردی. اما باید از مرز شهر عبور می کرد. برای رسیدن به مقصد از آب و خاک عبور باید کرد. برای ادامه تحصیل، دانشگاه امام حسین را انتخاب کرد. پس از پایان تحصیلات پاسدار تیپ ۱۲ قائم(عج) سمنان شد و این بار از نقشه و از مرز و از خط گذشت. برای دعاهای مستجابش رو سوی مولایش حسین کرد. در چله نشینی زائران حسین در گمنام ترین راه عاشقی قرار گرفت؛ جاده ای به رنگ سرخ، پیامبران سرخ آزادگی. در تمام طول مسیر از مولایش اذن خواست و دعای حضور و افتخار سربازی. قنوت¬هایش در گوش هفت آسمان می پیچید و جانمازش به وسعت دریاها نمناک می شد. در دومین چله نشینی اش در دومین پیاده روی اربعین اذن سربازی بانو را گرفت. پس از آن راهی شام شد و چه سعادتمند بود سعید و چه بیدار بود سعید. بیدارتر از تمام جهان. رفت و این بار در خودش چله ای گرفت. رفت و این بار از پله-های خودش بالا رفت و عشق پرواز کرد تا خدا. در مسیر آزادسازی مناطق نبل و الزهرا در دوازدهم بهمن ماه نود و چهار در آغوش یار مأوا گرفت. 👇👇
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#زندگینامه_شهید_سعید_علیزاده «ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود
🌷🕊🌷🕊 «بسم الله الرحمن الرحیم ما را مدافعان حرم آفریده اند، اصلا برای پاره شدن آفریده اند اینجانب سعید علیزاده در صحت و سلامت جسمی و عقلی عازم سفری هستم به رسم مسلمانی. خیلی وقت بود نفس کشیدن در این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، نفاق، دورویی و دروغ که برای کمال و رسیدن به معبود راهی جز رفتن نیست که اگر بمانی اسیر نفس می شوی. خسته شده ام از نشستن بر جا وقتی روز به روز خبر شهادت دوستان و هم لباسی هایم به گوشم می رسید تا امروز که این مجال فراهم شده است. از همه ی کسانی که در طول این ۲۶ سال برایم زحمت کشیده اند، از همین جا از همه ی آنان حلالیت میطلبم، از دوست و رفیق و نارفیق و همه ی افرادی که به گردن آنان حقی دارم. از مادرم می خواهم در نبود من بی تابی نکند و بداند جان بی ارزش من نثار دفاع از حرم خانم حضرت زینب شده است و در برابر خبر شنیدن شهادت من همچون حضرت زینب صبوری کند. کوچک تر از آن هستم که کسی را نصیحت کنم اما همه را به صداقت، محبت و پرهیزگاری دعوت میکنم و از آنان میخواهم فریب مال دنیا را نخورند که این مال فناپذیر است. امیدوارم حضرت زهرا (س) عنایتی کند تا به هدفی که از ورود به سپاه داشته ام آن هم تنها خواستن شهادت از خداوند بود، نائل آیم . هر چه را خواستم از فضل تو گیرم آمد، مانده بی سر شدنم در ره زینب جانت با آرزوی شهادت سعید علیزاده ۱۳۹۴/۷/۱۵ 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_هوری🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 فصل سوم ..( قسمت سوم)🌹🍃 🌷🕊ب
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل سوم ..( قسمت آخر)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 (قسمت آخر) علی سنش از من کمتر بود. اما همیشه احترام من را نگه می داشت. البته من هم علی رو مثل پسرم دوست داشتم یک روز به من گفت: جناب سرهنگ جوادی ، بیا برویم خانه مجید سیلاوی. گفتم: برای چی علی جان؟ گفت: شهید شده بیا بریم به خانواده اش تسلیت بگیم با هم رفتیم رو به روی خانه شهید حسینیه کوچکی بود رفتم و دیدم که علی یک حصیر کف آنجا انداخته بعد آمد جلو و گفت: می دانید چرا شما را آوردم اینجا تا از شما پیمان بگیرم پرسیدم علی جان چه پیمانی گفت: من می خوام قول بدهید که مثل ۱۵ دی ۱۳۵۹ که عملیات نصر بود و در آن شرایط سخت عقب نیامدی بعد از این هم عقب نیایی و تا آخر بمانی گفتم: علی جان خودت که دیدی ما آنجا هم آخر پای کار بودیم اما حالا که از من قول می خواهی چشم. قول می دم و تا آخر می ایستم خدا رو شکر که پس از سال ها هنوز روی قولی که به علی داده ام ایستاده ام. بعد از عملیات ثامن الائمه و در دی ماه سال ۱۳۶۰ دستور تشکیل یگان های سپاه صادر شد به دنبال این فرمان تیپ های امام حسین، نجف اشرف، محمد رسول الله و ... تشکیل شد سپاه حمیدیه هم باید به تیپ تبدیل می شد حاج علی که خیلی به استخاره اعتقاد داشت برای انتخاب اسم تیپ قرآن را باز کرد و سوره نور آمد برای همین اسم تیپ را نور گذاشت تیپ ۳۷ نور با فرماندهی علی هاشمی در خوزستان تشکیل شد محل استقرار تیپ را هم منطقه ای طراح سید جابر و کرخه تعیین کرد جالب است آن که آن موقع حاج علی یک جوان بیست ساله بود در همان دی ماه و در عملیات طریق القدس شهرستان بستان آزاد شد عملیاتی که پاتک های شدید عراق همراه شد اما بسیار موفق بود از اینجا به بعد ارتباط حاج علی با فرماندهی سپاه برادر محسن رضایی بیشتر شد قرار شد عملیات بعدی در منطقه دشت عباس و شوش و ... بسیار باشد که منطقه بسیار وسیعی در خوزستان بود. از ماه ها قبل کار هماهنگ و نیروها آماده شدند عملیات بزرگ فتح المبین در راه بود خوزستان آماده اتفاقات بزرگی می شد موقع تقسیم وظایف اعلام شد که تیپ ما عملیاتی ایذایی فریب دشمن را باید انجام دهد عملیات ما تاثیر زیادی در پیروزی عملیات فتح المبین می گذاشت. در جنوب حمیدیه و کنار رودخانه کرخه منطقه سید جابر قرار داشت که بچه های گروه شهید چمران در آنجا مستقر بودند ما از آنجا شروع کردیم به کارشناسی و اطلاعات عملیات ما در این محور بود. برای این منظور حاج علی طرح عملیاتی خاصی را نوشته و آماده کرد کارشناسی و جمع آوری اطلاعات حدود ۴۵ روز طول کشید. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
دلم كه تنگ مى شود... يادم می‌افتد دير زمانى است با تو خلوت نكرده ام... اى شفيق ترين انيس! 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
شهید، باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد. عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. اللهم الرزقنا شهادت🌹🍃 دلاتون شهدایی عند ربهم یرزقون 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃 وقتی که پروردگار بخـواهد دست یک کسی را بگیرد و راهش را به او نـشان دهد را به او الهـــام می کند. یعنی به قـلبش می اندازد که راهِ تــو ایـن اســت. 🌷 (ره) 📚 ص ۷۸ 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🖋 هم به خانواده و هم به دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و… پیرو باشید. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون پایمال شود. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 بچه ی تهران بود،متولد ۱۳۷۴ حدود ۴۰روز عاشقانه ازحرم اهل‌بیت دفاع کرد تا سرانجام عصر روز ۲۱ آبان ماه سال ۹۴ در حالی‌که تنها ۲۰ سال داشت به آرزویش که شهادت بود،رسید. مادر شهید : شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده است آن موقع نیمه‌شب از خواب بیدار شدم. حالت غریبی داشتم، آن شب برادر شهیدم در خواب به من گفت خواهر نگران نباش محمدرضا پیش من است. صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود.  به بچه‌ها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا من خانه را مرتب کنم،احساس می‌کردم مهمان داریم. . ‌ عصر بود که همسرم، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از بهشت زهرا آمدند. صدای زنگ در بلند شد. به همسرم گفتم حاجی قوی‌باش خبر شهادت محمدرضا را آورده‌اند. وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت فاطمه محمدرضا زخمی شده است.  من می‌دانستم محمدرضا به آرزویش رسیده است.... جمله ی آخر شهید دهقان به قول شهید آوینی شهادت بال نمیخواد حال میخواد.این جمله ی آخر منه" 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
Reza Narimani - Salam Aghaye Mehraboon (128).mp3
14.76M
سید رضا نریمانی سلام آقای مهربون منم همون نوکرتون ... 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
سر شد به شوق وصل تو فصل جوانی ام هرگز نمی‌شود که از این در برانی ام یابن‌الحسن، برای تو بیدار می‌شوم مولایم سلام صبحتان بخیر ای همه‌ زندگانی ام السَّلاَمُ عَلَى وَارِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتِمِ الْأَوْصِيَاءِ 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---