رادیو عقیقlll_1546789014_maddahi1_153652.mp3
زمان:
حجم:
9.37M
✨🕊
من از تو میخوام
تنها یه حاجت
اذن رهایی…
رزق شهادت…
🎙 #جانباز_شیمیایی #دفاع_مقدس حاج مهدی سلحشور
🕊التماس دعا دارم
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل کندن از منوچهر سخت ترین کار زندگیم بود...😔💔
💞عاشقانه #جانباز_شیمیایی دفاع مقدس #شهید_سید_منوچهر_مدق و همسر معززشون
سالروز شهادت : ۷۹.۰۹.۰۲
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_اول
سلام علیکم
اللهم عجل لولیک الفرج
وقتتان همیشه به یاد خداوند تبارك و تعالی
آزادی کردستان مرحون جان فشانی های شهیدان مظلوم است.
📆 سال ۱۳۶۱، به تیپ ویژه شهدا مأموریت دادند سد بوکان که تا آن زمان تحت اشغال حزب منحله دموکرات بود آزاد سازند.
🌙 در یکی از شبهای تابستان سال ۶۱ تیپ با نظم خاصی بطرف سد حرکت کرد، روز بعد سد به تصرف تیپ ویژه درآمد و در درگیری ساعات اولیه تعدادی از نیروهای دموکرات به اسارت در آمدند و کاملا غافلگیر شدند.
تیپ آن روز در سد ماندگار شد و مقداری مدارک و اسناد محرمانه بدست تیپ افتاد. فردای آن روز بعد از نماز صبح از سوی فرماندهی اعلام کردند که نیروهای گردان یکم و دوم هرچه سریعتر در محوطه جمع شوند، ما هم سریع بخط شدیم.
شهید قمی فرمودند که هر کدام بیش از سیصد عدد فشنگ و چند تا نارنجک دستی رو سریع بردارد برگردید اینجا تا به شهر بوکان بریم.
☺️ ما هم همگی جوان و پر از انگیزه و شور رفتیم آن چیزی که گفتند انجام دادیم و به محوطه برگشتیم. یکی از بچهها که فرمانده گروهان بود سئوال کرد که چرا بریم شهر بوکان آیا خبری شده ؟؟
سردار شهید قمی فرمودند که امروز با خبر شدیم که به تلافی تصرف سد توسط تیپ، آنها هم شهر بوکان رو تسخیر کردند. در حال حاضر #سپاه شهر بوکان در محاصره شدید قرار دارد. ما هم سر از پا نمیشناختیم که هرچه زودتر با نیروهای پیشمرگ دموکرات درگیر شویم...
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_دوم
بعد از اینکه چند کیلو متری جاده خاکی رو طی کردیم به شهر رسیدیم و آنجا سازماندهی شدیم و توسط تویوتا جاهایی که باید حضور داشته باشیم مستقر شدیم.
🌷 بنده بلافاصله رفتم پشت بام یک خانه که دو طبقه بود. رفتم پشت لوله بخاری سیمانی و سنگر گرفتم.
👤 برادر امجدیان دقیقا آنسوی کوچه مقابل بنده قرار داشت و گفت که یدالله حواست باشه جایی هستی زیاد مطمئن نیست، اگر تونستی جای دیگری سنگر بگیر.
منهم دیدم جایی که بتونم سنگر بگیرم نیست لذا به آن نقطه اکتفا کردم. حدودا یک ساعتی به آن منوال گذشت که ناگهان باران گلوله بود بر سرمان به بارش گرفت.
💠 یک آن واحد لوله سیمانی خورد شد و منهم خودم را به کناری پرت کردم و سینه خیز بطرفی رفتم. درگیری بسیار شدیدشد و از هر سویی گلوله بطرفمان میامد...
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_سوم
⚔ درگیری بسیار شدید شد از هر سویی به طرفمان گلوله میآمد و به اطرافمان اصابت میکرد و هر لحظه احتمال داشت گلوله به یکی از ما بخورد.
💠 به هر حال با هر مکافاتی که بود خودم رو به نقطهای رساندم. تقریبا دیواری به بلندی پنجاه سانتیمتر بود که ناچار شدم پشت آن دیوار سنگر بگیرم.
🔥 درگیری هر لحظه شدیدتر و سختتر میشد، به حدی تیر اندازی بطرفم میشد که لحظهای نمیتوانستم سرم را بلند کنم. آنسوی کوچه برادر امجدیان که اهل سنقر از توابع کرمانشاه و رضا توکلی که اهل ملایر از توابع همدان بودند حضور داشتند و شرایط موضع آنها بهتر از جایی بود که بنده حضور داشتم.
اسلحه انفرادی تیپ ژ.س بود. اسلحه ژ.س اسلحهای بسیار خوب و قوی اما در تیراندازیهای طولانی گیر آن بسیار زیاد است. حدود ساعت هشت صبح بود درگیری به اوج خود رسیده بود.
بنده دقیقا چند نقطه رو زیر نظر گرفتم بعد از دقایقی دیدم از آن نقاط بسمت موضع ما تیراندازی میکنند، در آن حین بود که صدایی از سوی برادر امجدیان و توکلی بلند شد...
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_چهارم
👤 برادر امجدیان رو دیدم که روی سر توکلی بود، هرچه داد میزدم که چه شده؟ چه خبره؟
چیزی نمیگفت... تا اینکه دیدم توکلی مجروح
شده است و حالش مناسب نبود.
🏹 تیر به گلویش اصابت کرده بود و خونریزی شدیدی داشت. تا اینکه برادران امدادگر رسیدند و به بهداری شهر بوکان انتقال دادند.
🔸 داخل کوچه سردار سرلشکر شهید قمی و محراب و چند تن از فرماندهان رو دیدم که ناگهان چندین گلوله به دور و برم اصابت کرد و یک لحظه فکر کردم که زدنم، اما چنین نبود و از طرف شهید قمی شنیدم که فرمودند بنده به اتفاق برادر امجدیان و یک دو نفر دیگه بطرف جلو چند منزلی رو پیشروی کنیم.
👤 برادر امجدیان پایین آمدند. با همراهی هم وارد منزلی شدیم که از طریق راه پله به طرف پشت بام رفتیم وقتی در راه پله مستقر شدیم، گویا میدانستند که ما وارد آنجا شدیم و شدیدا موضع ما رو زیر رگبار گلوله قرار دادند.
بنده یک لحظه قصد داشتم بروم روی پشت بام که تیراندازی به حدی بود که نتوانستم وارد پشت بام شوم. راحت صدای ضدانقلابها رو میشنیدیم. بنابراین تصمیم گرفتیم همزمان با هم بطرف آنها نارنجک پرتاب کنیم. اگر چنین اقدامی نمیکردیم باید وارد پشت بام میشدیم و این حرکت بسیار سخت و تقریبا غیر ممکن بود.
در اثر تیراندازیها تمامی شیشههای خرپشت یا راهپله خورد شده بودند، از هر سوی تیر مثل باران بطرفمان میامد و مهلت نمیداد جابجا شویم.
🤔 یادم نمیره که ساعت یازده بود که یکی از بچهها از کوچه داشت عبور میکرد ما هم از طریق راه پله او رو میدیدیم که ناگهان بطرفش تیراندازی کردند. تیر همینطور به دیوار میخورد و همچنان او خیلی راحت از کوچه عبور میکرد ما هم هرچه سروصدا میکردیم که متوجه تیراندازی شود صدایمان را نمیشنید...
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_پنجم
خرپشت پشت بام هر لحظه مورد اصابت تیر و گلوله قرار داشت گویا ضدانقلابیون میدانستند ما آنجا هستیم.
🔸 سمت راست جایی که بودیم زمین خالی بود که سردار شجاع و دلاور همراه چهل تا پنجاه نفر در حال عبور بودند، گویا قصد داشتند با خطر انداختن خود حلقه محاصره ضدانقلابیون رو تنگتر کنند و این حرکت تاکتیکی در جنگ بسیار مؤثر است.
🔻 به ما اشاره کردند زمانی که آنها به هدف رسیدند ما هم چندین خانه به جلو پیشروی کنیم، البته ما فقط دو نفر نبودیم بلکه حدود بیست نفری بودیم.
زمانی که نیروهای تحت امر سردار شهید قمی به نقطه مورد نظر رسیدند، ضد انقلابها فهمیدن و فشار خود رو بر ما زیاد کردند که بتوانند با عقب راندن ما از فشار محاصره کم کنند.
😥 لحظات بسیار دشواری بود دشمن تا حد توان بر ما چند نفر فشار آورده بودند.
👥 من و برادر امجدیان چند خانهای با توجه به آن حجم آتش پیش رفتیم از راه پله خانهای بالا رفتیم. وقتی به درب ورودی پشت بام رسیدیم کاملا با آن همه سر و صدای تیر اندازی و انفجارات صدا و گفتگوی آنها رو که با بیسیم تقاضای کمک میکردند واضح میشنیدیم...
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_ششم
دشمن تازه فهمیده بود که حلقه محاصره به رویشان تنگ شده است و نمیخواستند که شکست بخورند.
در این حین بود که دو تا از نیروهای ما شدیدا مجروح شدند و تقاضای کمک میکردند ما که با آنها تقریبا حدود سی تا چهل متر فاصله داشتیم از شدت تیراندازی نمیشد هیچ کاری بکنیم و آن دو رزمنده از شدت درد و خونریزی مقابل ما داشتند پر پر میشدند و همینطور ما دق میخوردیم و کاری از دستمان برنمیآمد...
⚔ هر لحظه به شدت درگیری اضافه میشد و ضدانقلاب میدانست شکست خورده است.
یک لحظه در حد فاصله ده متری ما صدای انفجاری بلند شد که متأسفانه دوتا از بچههای خودی شهید شدند.
نیروهای سردار شهید قمی دلاورانه میجنگیدند و دشمن را زمین گیر کرده بودند و هر گونه عکسالعملی رو از ضد انقلابیون رو سلب کرده بودند.
👥 ما هم از وضعیت موجود استفاده کردیم و تنهایی یک لحظه رفتم روی پشت بام و گوشهای سنگر گرفتم، اما به حدی بطرفم تیراندازی شد که فرصت سربلند کردن رو نداشتم....
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_هفتم
😓 لحظات سختی بود هر کاری کردم که به خرپشت برگردم نتونستم، و در آن حین برادر امجدیان داد میکشید که برگرد و الّا میزننت... اما بدجوری به دام افتاده بودم.
به برادر امجدیان گفتم لحظهای که بلند شدم تو بطرفشان رگبار بگیر که بتونم خودم رو بتو برسانم.
❤️ نام مبارک یا ابوالفضل (ع) رو بر زبان جاری کردم و بلند شدم و بطرف درب خرپشت خیز برداشتم، اما زمانی که به درب خرپشت رسیدم ناگهان بلند شدم و به زمین خوردم...
بله گلوله به هر دو پا از ناحیهٔ زانوهام اصابت کرده بود. یک آن واحد زمین خوردم و درد تمامی اعضایم را در بر گرفت.
لحظه اول نمیدانستم کجای بدنم گلوله خورده است تا اینکه برادر امجدیان داد کشید و گفت یدالله پاهات تیر خوردند. به من نزدیک شد و زیر کتفهایم رو گرفت که بتونه مرا زیر آتش ضدانقلابها بیرون بکشد، اما ناگهان...
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_هشتم
⏱ لحظه اول نمیدانستم کجای بدنم گلوله خورده است تا اینکه برادر امجدیان داد کشید و گفت یدالله پاهات تیر خوردند.
[برادر امجدیان] به من نزدیک شد و زیر کتفهایم رو گرفت که بتونه مرا زیر آتش ضدانقلابها بیرون بکشد، اما ناگهان پر صورتم خون شد. یک لحظه دیدم کتف برادر امجدیان تیر خورده است. بلافاصله خودش رو از دید ضدانقلابیون پنهان کرد و به دیوار تکیه زد.
😓 من هم گفتم برادر امجدیان تو پا داری برو و کمکی بیار من به هر صورتی که هست خودم رو به پایین میکشانم. ناراحت من نباش سریع برو
👤 برادر امجدیان با هر زحمتی که بود از راه پله پایین رفت. من هم با هزار مکافات قنداق اسلحهام رو گرفتم و به طرف خودم کشیدم. ساعت حدودا چهار تا پنج غروب بود، از طرفی گرسنگی و از همه مهمتر درد بسیار سخت پاهایم امان از من بریده بود...
😓 احساس میکردم تمام بدنم سوخته است. یک لحظه خودم رو از یک دو پله پایین کشیدم. دقیقا با ضربان قلب از پای راستم خون بیرون میزد.
با چفیه ای که داشتم قسمت بالای ران رو محکم بستم که متوجه پای چپم شدم که آن هم خون فوران میکرد. با زحمت زیاد خودم رو از پلهها به پایین کشاندم.
⏱ یک لحظه چشمم به یک پیرمرد و دختری تقریبا بیست ساله خورد. از ترس درگیری بندگان خدا زیر راه پله مخفی شده بودند.
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_نهم
🔻با دیدن من پیرمرد بلند شد و بطرفم آمد و وقتی پاهایم رو دید سریع داد کشید و به دخترش گفت یک شالی بیار تا پایش رو ببندم. با دیدن آن وضعیت یک لحظه فکر کردم اگر بیاد و دستانم رو ببندد و خبر مرا به آنها بدهد چه کنم؟
💣 سریع یک نارنجک رو دستم گرفتم و انگشتم رو در حلقه ضامن آن کردم. اما آن پیرمرد همراه دخترش شالی آوردند و پای دیگرم رو محکم بستند. در آن لحظات چشمانم سیاهی میرفت بدنم داغ، داغ بود.
به پیرمرد گفتم تا اسلحه را بیاورد اسلحه رو بدستم گرفتم که اگر زمانی ضدانقلابیون نزدیکم بیایند بتونم از خودم دفاع کنم...
😓لحظات، لحظات سخت و دشواری بود، نه از بیرون خبر داشتم که چه خبره نه از درگیری خبر داشتم. درد اعضای بدنم امان از من گرفته بود و از طرفی ضعف بدنی که از صبح آن روز تا آن ساعت که حدودا پنج عصر بود که چیزی نخورده بودم.
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجر
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💠 محاصره و اشغال شهر بوکان توسط نیروهای ضدانقلاب دموکرات در تاریخ تیر ماه سال ۶۱، و مجروحیت جناب نویدی مقدم
#قسمت_دهم(آخر)
🔊 صدای تیراندازی و انفجار قطع نمیشد، من هم که زخمی گوشهای افتاده بودم و کاری از دستم بر نمی آمد.
کاملا ضعف و ناتوانی بر من قالب شده بود تا اینکه به پیرمرد گفتم یک کم آب خورن برایم بیاورد.
😓 تا آنموقع اطلاع نداشتم که نباید مجروح
آب بخورد. تا اینکه نصف لیوان آب خوردم
چشمانم سیاهی رفت و ندانستم چه شد یک لحظه احساس کردم پایین بالا میشم.
به سختی چشمم باز شد دیدم پشت وانت نیسان هستم و به سرعت در خیابان در حرکت بود و بطرفش تیراندازی میکردند تا بلاخره به بهداری شهر بوکان رسید و پرستارها و دکترها بالای سرم حاضر شدند.
✅ فردای آنروز با بالگرد به بیمارستان شهید
مطهری تبریز اعزام شدم.
روح شهدای افتخار آفرین آن عملیات گرامی باد که با جان فشانی خود شهر بوکان رو از لوث وجود دموکرات پاکسازی نمودند و شهیدانی را به انقلاب اسلامی اهدا نمود.
🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
✍رزمنده و #جانباز_شیمیایی گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹