❤️✨
ای که همه نگاهِ من،
خورده گره به روی تو
تا نرود نفس زِ تن،
پا نکشم زِ کوی تو...
#حسین_منزوی
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام🚩
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از بانوی شهیدی که بعد از ۳۷ سال پیکرش پیدا شد
#فاطمه_اسدی🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
💬 واکنش حاج میثم مطیعی به گرانیهای اخیر
✍ گرچه دعوت نشدیم...
با صف اول نشینان حرفهایی داشتیم
مثل آه روزهداران، داغتر، تبدارتر...
قرص نانی بر سر این سفره بود و ناگهان
شد هلالی، رؤیتش از ماه نو دشوارتر!
#صف_اول
#عید_فطر
#ماه_رمضان
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ صریحاً با مردم حرف بزنید...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر)
#قسمت_سی_و_دوم
نماز #صبح را خواندم و حتی حال رو در رو شدن با مامان خدیجه و زینب سادات را هم نداشتم که هوای #گرفته اتاق را بهانه کردم و با پوشیدن کفش هایم، به حیاط #موکب رفتم.
جایی دور از جمع #مردانی که دیشب را در حیاط خوابیده بودند، نشستم و تازه فهمیدم کف #پاهایم تاول زده و حالا که دوباره کفش هایم را پوشیده بودم، سوزش تاول ها سرباز کرده بود، ولی حال من ناخوش تراز آنی بود که به این جراحت ها خم به ابرو #بیاورم و غرق دریای طوفان زده غم هایم، خیره به سیاهی #شب بودم که صدای سلام مجیدم را شنیدم.
کوله پشتی اش را #بسته و آماده حرکت، بالای سرم ایستاده بود و باچشمان #مهربانش نگاهم میکرد که به زحمت لبخندی نشانش دادم و #فهمید حال خوشی ندارم که با دلواپسی سؤال کرد: «چیزی شده الهه جان؟»
میدیدم #چشمانش از شادی این حرکت عاشقانه، هر روز بیشتر از روز #پیش می درخشد و #دلم نمی آمد این حال خوشش را خراب کنم که برای #دل خوشی اش بهانه آوردم: «نه، چیزی نشده.» که دلش خوش نشد و باز پرسید: «خسته ای؟»
و اگر یک #لحظه دیگر اینطور با محبت نگاهم میکرد، نمی توانستم #دردهای مانده بر دلم را #پنهان کنم که آسید احمد رسید و خلوتمان را پر کرد. به احترامش از جا #بلند شدم و
#جواب سلامش را دادم که مامان خدیجه و زینب سادات هم آمدند و به راه افتادیم. میدیدم مجید می خواهد از آسید احمد فاصله بگیرد و بیشتر با من #قدم بردارد، بلکه از راز دلم با خبر شود و من نمی خواستم از بار رنج هایم، چیزی بر دلش بگذارم که از مامان #خدیجه و زینب سادات جدا نمی شدم تا دوباره در حصار مهربانی اش گرفتار نشوم.
حالا درد و #سوزش تاول های پایم هم بیشتر شده و به #وضوح می لنگیدم که مامان خديجه متوجه شد و پرسید: «چی شده مادرجون ؟ #پات درد میکنه؟» لبخندی زدم و خواستم پاسخی بدهم که زینب سادات هم سؤال کرد: «کفشت #اذیتت میکنه؟» و من حوصله صحبت کردن هم نداشتم که با #لحنی ساده پاسخ دادم: «نه، خوبم!»
و سرم را #پایین انداختم تا دیگر چیزی نپرسند و سعی می کردم قدم هایم را محکم و #مستقیم بردارم تا خیالشان راحت شود. هر لحظه بر #انبوه جمعیت در جاده #افزوده می شد و به قدری مسیر شلوغ شده بود که حرکت به گندی انجام می شد و همین قدم زدن های آهسته، لنگیدن پایم را #پنهان میکرد.
هرچه به #کربلا نزدیک تر می شدیم، شور و نوای نوحه های #عزاداری که با صدای بلند از سمت موکب ها پخش می شد، #بیشتر شده و فضای پخش نذری گرمتر میشد و نه فقط عراقی ها که هیئت هایی از ایران، #افغانستان، لبنان و کویت هم #موکبی برپا کرده و هر کدام به تناسب سنت خود، از عزاداران اربعین پذیرایی می کردند.
کار به جایی رسیده بود که #موکب داران میهمان #نواز عراقی، به میان جاده آمده و با حضور گرم و مهربان خود، مسیر زائران را می بستند، بلکه مفتخر به میزبانی از میهمانان
امام حسین می شوند و به هر زبانی #التماسمان می کردند تا از #طعام نذری شان نوش جان کنیم.
چه همهمه ای در #فضا افتاده بود که باد شدیدی گرفته و پرچم های دو طرف جاده را به #شدت تکان می داد. غرش غلطیدن پرچم ها در دل باد، در #نغمه نوحه های حسینی پیچیده و با زمزمه زائران یکی می شد و در آسمان بالا می رفت تا #نشانمان دهد دیگر چیزی تا کربلا نمانده که بانگ اذان هم قد کشید و فرمان اقامه نماز داد. در بسیاری از موکب ها، نماز به #جماعت اقامه می شد و دیگر زائران برای رسیدن به کربلا سر از پا نمی شناختند که بی آنکه در خنکای #خیمه_ای معطل شوند، باز به راه می افتادند که بنا بود #امشب سر بر تربت کربلا به زمین بگذاریم.
ادامه دارد...
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
#اختصاصی
🇮🇷 یکی از شهدای مفقودالاثر ابوزیدآباد شهرستان آران و بیدگل شناسایی شد
🕊 #شهید_حسین_نوروزی که در سال ۱۳۹۶ بهعنوان شهید گمنام در شهرستان بهمئی کهگیلویه و بویراحمد دفن شده بود، از طریق انجام آزمایش DNA شناسایی شد.
💠 سرباز شهید حسین نوروزی سال ۱۳۶۷ در منطقه فاو به فیض شهادت نائل گردید و پیکر پاک و مطهرش در منطقه برجای ماند.
پیکر مطهر این شهید پس از سالها با تلاش گروههای تفحص کشف گردید اما علیرغم تلاشهای انجام شده شناسایی نشد و در سال ۱۳۹۶ بهعنوان شهید گمنام در شهرستان بهمئی استان کهگیلویه و بویراحمد تشییع و تدفین گردید.
اکنون این شهید عزیز از طریق آزمایش DNA شناسایی گردید و خانواده محترمشان پس از ۳۴ سال از چشمانتظاری درآمدند.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️✨
باید که سیل نفس
مرا شستشو دهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود...
موسی علیمرادی🖌
عکس از: سامر العذاری📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام🚩
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهید!
باران رحمت الهی است
که به زمین خشک جانها، حیات دوباره میدهد.
عشق شهید، عشق حقیقی است
که با هیچ چیز عوض نخواهد شد...
#نگاه
#پرازحرف❤️
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
خواهر من!
برادر من!
اگه #امام_زمان(علیهالسلام) یه گوشه چشم نگاهت کنه،
کارِت کاره،
بارِت باره!
بعدش تو فقط بشین کنار جوی، گذر ایام ببین...
#حاج_حسین_یکتا
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
باید باور کنیم اگر کوچکترین کاری هم برای شهدا می کنیم اونها حواسشون هست...
شده خود شهدا بیان سراغت ببینند چرا خبری ازت نیست.
چرا منفعل شدی؟
شهدا بیشتر از اون چیزی که ما فکر کنیم حواسشون هست...
به قول برنامه زندگی پس از زندگی که طرف رفته بود مزار شهید امین کریمی یه تقه زده بود سنگ شهید و گفته بود حلال نمی کنم؛ شهید پیگیر شده بود. چرا فکر کنیم شهدا رفتند و حرف بزنیم متوجه نمیشن؟ به عینه دیدم وقتی ما دلتنگشونیم اون ها زودتر از ما تپش قلبشون بلند شده...
شهدا رو جدی تر بگیریم...
که خودمون ضرر نکنیم
وگرنه اونا که جاشون عالیه😞😉
التماس دعا