کتابخانه📚 از کتابهای عبث پاک شد. برگزاری نمایشگاه کتاب برنامهی هرماه بود. سلمان و سید به قم میرفتند و کتابهای دینی می آوردند. چون بچهها همه تشنهی این کتابها بودند. برای اجرای برنامه های فرهنگی جامع تر، به سرمایه ای بیشتر از پولهای توجیبیمان احتیاج داشتیم. قرار شد هرروز یکی از بچهها یعنی زینت چنگیزی، مریم بحری، مریم فرهانیان یا خواهران برهانی(پروین،نسرین،سیمین) آشرشته بپزند. با فروش آشرشته دونمایشگاه بزرگ در سطح شهر و کتابخانهی عمومی آبادان راه انداختیم. در نمایشگاه اول به نقش زن در تاریخ پرداختیم. آقای مرتضی حسنی کارهای تصویری و گرافیکی نمایشگاه را انجام دادند و آقای هوشمند که از خطاطان معروف شهر بود کار خطاطی آن را بر عهده گرفت. علی نجاتی در محتوا و تصاویر حجمی تبحر داشت. همزمان با اجرای نمایشگاه، آقای فخرالدین حجازی برای سخنرانی به آبادان آمده بود. در بازدید از نمایشگاه وقتی متوجه شد این نمایشگاه به همت انجمن اسلامی یک دبیرستان برگزار شده ضمن تقدیر از ما مبلغ ده هزار تومان به انجمن اسلامی هدیه کرد و ما توانستیم با این پول یک دوربین و یک ضبط صوت برای انجمن اسلامی بخریم.
سال ۱۳۵۸، سال دیگری بود. فقط سال و لباس و فصل نو نشده بودند بلکه گویی قرنی نو آغاز شده بود. حرفها، دیدگاهها، روشها، آرزوها و آرمانها همه تغییر کرده بود.
فروردین سال ۱۳۵۸ فرمان جهاد سازندگی از طرف امام صادر شد. نمایشگاه بعدی را نمایشگاه جهاد و گندم نامیدیم تا بتوانیم همهی مردم را به سمت جهاد و خودکفایی گندم🌾 سوق دهیم. هر دو نمایشگاه در کانون فتح (کانون انجمن های اسلامی دبیرستان ها و دانشکده ی نفت) برگزار شد. کانون فتح خانهی دومم شده بود. همهی جلسات مسئولان انجمنهای اسلامی دبیرستانها و انجمن اسلامی دانشکدهی نفت و... در این مکان برگزار میشد.
کانون فتح پایگاه فرهنگی، سیاسی و ایدئولوژیک بسیار مفیدی بود. در اولین جلسه ی این تشکل تصمیم بر این شد که برای ایجاد فضای مذهبی در مدارس دونفر از دانشجویان کانون به مدارس اعزام شوند و ایدئولوژی و جهان بینی تدریس کنند. برای تقویت بنیهی فکری، سیاسی و مذهبی مسئولان انجمن اسلامی هم کلاس های متفاوتی ترتیب داده شد. آقای مطهر، عرفان و آقای علیاصغر زارعی درس سیاست میداد و آقای محمد صدر آموزش نظامی و... هرکس بسته به درس استاد و ذائقهی شخصی در همان درس و رشته مطالعات نظری و عملی را در پیش میگرفت.
#من_زنده_ام
#قسمت_سی_نه
در این دوره از کلاسها خواهران برهانی، ماری نظری، پروانه آقانظری، زهرا الماسیان، مریم فرهانیان، فریده حمیدی، صدیقه آتش پنجه، زینت صالحی و پژمان فر هرکدام از دبیرستان های دخترانه مختلف و من هم از دبیرستان مصدق در این کلاسها شرکت داشتم.
اولین روز از کلاس اخلاق و عرفان آقای مطهر که در کانون فتح برگزار شد پانزده دانش آموز داشت. طبق برنامهی از پیش تعیین شده وارد کلاس شدیم. کولر توان خنک کردن همهی کلاس را نداشت و فقط چند صندلی عقب کلاس را خنک می کرد. نشستن روی این چند صندلی هم نیاز به زرنگی داشت. هرچه به در نزدیکتر میشدیم کلاس گرمتر میشد. منتظر آقای مطهر بودیم. استاد با قامتی بلند وارد کلاس شد و با صدایی متین و نگاهی محجوب👀 همه را خواهر خطاب کرد و به همه سلام داد و گفت: به من مسکین و گدا گفتهاند که به شما از عرفان و اخلاق بگویم اما مولانا میگوید:
رومیان آن صوفیانند ای پسر
بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
️لیک صیقل کردهاند آن سینهها
پاک از آز و حرص و بخل و کینه
️آن صفای آینه وصف دلست
صورت بی منتها را قابلست
️اهل صیقل رستهاند از بوی و رنگ
هر دمی بینند خوبی بی درنگ
نقش و قشر علم را بگذاشتند
رایت عینالیقین افراشتند
گفتم: آقا جا ماندیم لطفا دوباره بگویید.
فکر کردم مثل همیشه و همه جا که استاد میگوید و شاگرد می نویسد باید مطالب را بنویسم.
او شمردهتر گفت: در راه بمانید، اما جا نمانید. در راه ماندن بهتر از جا ماندن است. این ابیات نوشتنی نیست، فهمیدنی است. هرقدر فهمیدید، بنویسید. راز فهمیدن از خود فانی شدن و در دوست باقی شدن است. من عرف نفسه فقد عرف ربه. اولین مرحلهی خداشناسی، معرفت به خود است. اولین سوال را از خودتان بپرسید. از خود بپرسید من کیستم؟ من واقعی خودتان را بشناسید که تکهای از خدا هستید. از جزءبه کل برسید. خود را بخشی از خدا بدانید و از شناخت این《من》به شناخت خدای بزرگ برسید. با منِ خود آشنا شوید. از همه مان پرسید: بگویید من کیستم؟
هرکدام از ما تعریف خود را از《من》گفت: من یعنی چشمِ من، من یعنی گوشِ من، من یعنی عقلِ من، من یعنی دستِ من، من یعنی پایِ من، من یعنی زبانِ من، من یعنی قلبِ من، من یعنی دلِ من، من یعنی...
استاد گفت: قشنگ تر ببینید. من یعنی دست من یعنی بخشی از خدا، من یعنی چشم من یعنی بخشی از خدا. حالا دیگر چشم، زبان و گوش و دست و پا و قلب اعتبار بیشتر و جایگاه بالاتری پیدا می کند. پس شما امانت دار می شوید و رسالت مهم تری پیدا میکنید. وقتی منِ شما سرشار از خدا شد آن وقت منِ شما یعنی چشم خدا، گوش خدا، عقل خدا، دست خدا، پای خدا، زبان خدا، قلب خدا و آن وقت است که تکهای از خدا میشوید.
#من_زنده_ام
#قسمت_چهل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فوری| عملیات مسلحانه علیه صهیونیستها
براثرتیراندازی در کافه ای در تلآویو ۲ صهیونیست کشته شدند.
صدای تیراندازی همچنان در تل آویو شنیده میشود.
#رژیم_موقت_صهیونیستی
بهم گفت:
با این اوضاع دلار و سکه و گرونی هنوزم پای آرمانهای رهبرت هستی؟
گفتمـــــ:
بهما یاد دادن تو مکتب حسین(ع) ممکنه آب هم واسه خوردن نباشه....!
اصلا تمام این کم و زیادها به فدای یک تار موی امام زمانم
مقصد ما بالاتر از این چند روز الکی خوش دنیاست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#تشرفات
⭕️ عنایت حضرت مهدی(علیه السلام) به عاشقان و زوّار جمکران
🌹یکی از خدمتگذاران مسجد جمکران می گوید: در یکی از روزهایی که قصد تشرّف به مسجد جمکران را داشتم تنها بودم و مسافر دیگری نیز در مسیر نبود از این رو ماشین های کرایه و تاکسی مرا سوار نمی کردند تا اینکه بالأخره اتومبیلی جلوی پای من ترمز کرد.
🌸 پس از سوار شدن و سلام و احوال پرسی از راننده سؤال کردم چرا با وجود اینکه مسافرانت تکمیل نیست مرا سوار کردی؟
🌼گفت: حاج آقا تا نام جمکران را می شنوم زانوهایم سست می شود و قدرت نه گفتن را ندارم از آقا خجالت می کشم مسافرانش را به مسجد نرسانم.
🌹من که از حالت او تعجّب کرده بودم، پرسیدم مگر چه شده است؟ نذری داری؟ با حضرت عهد بسته ای؟
🌸 گفت: چندی پیش ساعت یک بعد از نیمه شب خانواده ای را دربست به جمکران آوردم.به خانه برگشتم ساعت حدود دو نیمه شب بود که خسته و کوفته خوابیدم.
🌼در عالم خواب صدایم زدند و گفتند برخیز و به جمکران برو، کیف پول مسافرها زیر صندلی عقب ماشین افتاده است و الان در اضطراب و ناراحتی هستند.
🌹از بستر برخاستم، زیر صندلی ماشین را جستجو کردم و کیف پول را پیدا کردم. خدای من! پانزده میلیون(چک پول) داخل آن بود. سراسیمه راهی جمکران شدم. مقابل درب شماره ی پنج یعنی همان جایی که مسافرهایم را پیاده کرده بودم ایستادم و آن خانواده را ندیدم.داخل مسجد رفتم.
🌸 آنها را دیدم که غرق در غصّه و ناراحتی بودند. کیف را نشان دادم ،از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند.
🌼برایم یقین شد که هر کس به عشق صاحب الزّمان(علیه السلام) به این مسجد بیاید مورد عنایت و لطف حضرت قرار می گیرد و از آن موقع هرکس برای رفتن به جمکران جلوی ماشین مرا بگیرد بدون هیچ چشم داشتی و فقط برای امام زمان(علیه السلام) او را سوار می کنم.
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
خوش بحال عزیزانیکه در این چند روز با جان و دل و مال شان در محضر امام زمان عج بعنوان خادم کوچک خدمت کردند.
دعای عهد با صدای فرهمند.mp3
1.78M
☘در مفاتیح الجنان از امام صادق(ع) نقل شده است که هر کس چهل صباح دعای (عهد) را بخواند از یاوران حضرت مهدی (عج) خواهد بود. دعای عهد به منزله تعهد و بیعت و اعلام وفاداری به امام زمان(عج) است.
🔷این دعا معمولا بعد از نماز صبح و در اول صبح خوانده میشود
🌹 #التماس_دعا
📚 نمناک
🆔 @amindaryanavardarts