eitaa logo
کانال فرهنگی شهید محمد(جابر) خویشوند
161 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
63 فایل
کانال فرهنگی شهیدمحمدجابر خویشوند @shahid_jaberkhishvand جهت دریافت کتاب @Dellaram926 جهت نذر فرهنگی @dellaram2153
مشاهده در ایتا
دانلود
👆👆👆 پیام رو در یک کانال معتبر دیدم فرستادم تا کسی مورد سوء استفاده هکرها قرار نگیره
نتانیاهو عقب نشست ‏وی اصلاحات قضایی را به دوره بعدی کنست موکول کرد. ‏بن گاویر وزیر امنیت داخلی که تنها مخالف تاخیر در تصویب طرح بود، با گرفتن تضمین برای تاسیس گارد ملی، با کنار گذاشتن موقتی طرح موافقت کرد. ‏به همین علت اعتصاب‌ها هم لغو شد.
🔸 تصویری تاسف بار از وضعیت بهداشتی سراب فارسبان نهاوند 🔸 متولی این سراب کجاست؟؟ 🔮 پایگاه خبری گرو در ایتا 🆔 eitaa.com/garoonahavand
نمی‌دونم اصلا سراب فارسبان متولی داره یا نه ؟! اما اگه هر خانواده یه کیسه زباله با خودش ببره و علاوه بر زباله های تولید شده خودش اطرافش رو تمیز کنه قطعا سراب زیبای فارسبان به این روز نمی افته همه مسافران و رهگذران سراب ، متولی هستن باید این فرهنگ رو بین مردم جا انداخت که وقتی به طبیعت میری فقط باید از تو یه اثر بمونه اون هم رد پای تو 👣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخر مسیر 👆این کلیپ تاسف بار و رقت آور و مشمئز کننده است... تبدیل کردن به یک کالای بی بند وبار، دروغگو، فاسد و خیانتکار که با شوهر و فرزند خودش هم صادق نیست و به همسرش می کند...اینها انسان نیستند، لجن هستند. این ۶۲ ثانیه همه ی آن چیزی است که این جماعت به دنبال آن هستند. دلم برای اون مرد بیچاره و کودکانی که معلوم نیست پدرشون کیه میسوزه آهای مردم بی تفاوت نباشیم سکوت نکنیم نگذارید جامعه ما به این سمت بره... خودمان را به راه دیگه نزنیم 👌👌اگر عاقل باشیم میدانیم که عاقبت این کشف حجاب ها فقط کشف حجاب نیست و برهنگی و فساد بیشتر و نابودی و برهم زدن آرامش تمام خانوادهاست فقط ما میتونیم جلوی فحشا را بگیریم عذاب الهی فقط با طوفان و زلزله و سیل و .. نیست خود مردم سرنوشت قوم خود را خودشان تعیین میکنند
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ «روزه‌اولی» با صدای محمدحسین پویانفر.. اینو بدید روزه اولی ها ببینن 👏
نیلوفر آقایی هستن هر روز یه چشمش خوب میشه اون یکی کور میشه 😂 مثل اختاپوس قابلیت خود ترمیمی داره :)) @BisimchiMedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 چگونه روی شیطان را سیاه کنیم؟ 🔅 صلی الله‏ عليه ‏و ‏آله: 👈الا اُخْبِرُكُمْ بِشَىْ‏ءٍ اِنْ اَنـْتُمْ فَعَلْتُموهُ تَباعَدَ الشَّيْطانُ مِنْـكُمْ كَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالوا: بَلى، قالَ: اَلصَّوْمُ يُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَالصَّدَقَةُ تَـكْسِرُ ظَهْرَهُ وَالْحُبُّ فِى اللّه‏ِ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ يَقْطَعُ دابِرَهُ وَالاِسْتِغْفارُ يَقْطَعُ وَتينَهُ ؛ 🔸آيا شما را از چيزى خبر ندهم كه اگر به آن عمل كنيد، از شما دور شود، چندان كه مشرق از مغرب دور است؟ عرض كردند: چرا. فرمودند: روى شيطان را سياه مى‏‌كند، پشت او را مى‌شكند، دوست داشتن براى خدا و هميارى در كار نيك، ريشه او را مى‌‏كند و استغفار شاه رگش را مى‌زند. 📚الکافی (ط-الاسلامیه)، الشیخ الکلینی (وفات 329) جلد 4 صفحه 62 حدیث 2
سلمان ماشین را کنار زد و با عصبانیت رو به اسرا گفت: به شما هم می‌گن مرد؟ به شما می‌گن سرباز؟ به شما هم می‌گن انسان؟ شما غیرت دارین؟ جنگ از مرز شروع می‌شه، سربازا با اسلحه رو‌به‌روی هم می‌جنگن، می‌کشن و کشته می‌شن و جنگ توی همون مرزها هم تموم می‌شه. اولین روز جنگ، روز اول مدرسه؛بمب‌هاتون💣 رو روی سر بچه‌ مدرسه‌ای‌ها و معلم‌ها خالی کردین. نمی‌دانستم سلمان با این اسرا چه کار داشت و این اسرا را می‌خواست به کجا تحویل بده. از او پرسیدم و متوجه شدم که مقصد آنها سپاه است. من هم می‌خواستم خودم رو به سپاه معرفی کنم اما با هر انفجار و حادثه‌ای التماس می‌کردم: منو همین‌جا پیاده کن، می‌خوام برم کمک کنم. سلمان اجازه‌ی پیاده شدن از ماشین را به من نمی‌داد. اشک در چشمان من و او حلقه زده بود. سعی می‌کرد آرامم کند. می‌گفت: معصومه اول باید این امانت‌ها را تحویل بدم. بالاخره وارد مقر سپاه شدیم. اسرا را داخل برد و تحویل داد. سلمان بعد از چند دقیقه پرس‌و‌جو گفت: مثل اینکه همه‌ی خواهران ذخیره‌ی سپاه و پشتیبانی، تو مسجد مهدی موعود هستن. شما هم فعلاً برو اونجا. مسجد مهدی موعود ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ شده بود و خواهرها آنجا بودند. گفت: اونجا بهتر میتونی کمک کنی، هرجا نیرو بخوان از مسجد می‌گیرن. بعد نگاهی به من کرد و گفت: از همه‌ی اینا که بگذریم حالا با چه رویی تورو تحویل آقا بدم، حتما می‌پرسه که تو رو برای چی اینجا آوردم. چند روزی مسجد بمون و خونه نرو. من هم می‌رم جبهه و تا جنگ تموم نشه نباید سروکله‌ام اینجا پیدا بشه. باید یه داستان سرهم کنم و آقا رو آماده کنم، بعد با هم می‌ریم خونه. فقط قول بده☝️ گاهی با یه نوشته مارو از سلامتی‌ات مطلع کنی. با ناراحتی گفتم:چی؟ نوشته؟ توی این بزن‌ بزن من چطوری قول بدم، نه نمی‌تونم، من کاغذ و قلم از کجا گیر بیارم. با عصبانیت گفت: با التماس و گریه‌زاری، کریم رو راضی کردی و از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون حالا حتی زیر بارِ یه خط نامه نمی‌روی که لاقل دلمون آشوب نباشه؟ گفتم: آخه توی این آتیش و خون من دنبال کاغذ و قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه می‌زنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس《من زنده‌ام》. نمی‌دانستم چرا باید بنویسم من زنده‌ام. با این حال بی‌اختیار با انگشت در خیال خودم روی پایم نوشتم:《من زنده‌ام》. به راستی مرگ چه ارزان شده بود! مسجد، رو‌به‌روی خانه‌ی ما بود. وقتی رسیدم، خواهرها مشغول آشپزی و تدارکات و بسته‌بندی بودند. خواهر دشتی تا چشمش به من افتاد، گفت: خانم کجایی؟ ستاره‌ی سهیل شدی، زن‌های حامله و مادرهای شیرده پای این قابلمه‌ها و ظرف‌ها ایستادن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا