📚#زنان_عنکبوتی
♨️#تازه_های_کتاب
#رمان
📣انتظار به پایان رسید.....📣
👠👠کتاب #زنان_عنکبوتی رسید👠👠
💢و این بار با یک پرونده امنیتی و بر اساس یک پرونده ی واقعی...😎 از نویسنده صاحب سبک، نرجس شکوریان فرد...✍
♨️♨️♨️♨️♨️
من فقط عکسای خودمو می ذاشتم.📸 عکس های مهمونیا و گردشایی که می رفتم. یا گردش و تفریح.🏞
عکسای خودمو دوست داشتم. البته برام مهم بود که لایک ❤️و پیام هم داشته باشم💌.
پیجم مثل بچه ام شده بود. مثل خونه خودم. هم دوستش داشتم، هم توش راحت بودم💞. خیلی راحت...
همین که نامحدود بود و آزادی رو لمس می کردم، احساس قدرت می کردم.
@shahid_jaberkhishvand
⏰ #سه_دقیقه_در_قیامت
#تازه_های_کتاب
#داستان
✔در زندگی برخی انسانها اتفاقاتی رخ میدهد که اصطلاحاً به آن اتفاق تجربهای نزدیک به مرگ می گویند NDE یا خروج روح از کالبد مادی و گشتوگذار در عالم معنی...
📚در این تجربه معمولاً کل زندگی فرد در پیش چشم او حاضر است و درواقع مروری بر زندگی گذشته صورت میگیرد در این حالت فرد نه فقط هر عمل خویش بلکه حتی اثرات هر یک از اعمال خود را بر روی افرادی که در زندگی در اطرافش بودند نیز درک می کند
✏برشی از کتاب: همینطور که اعمال روزانه بررسی میشد به یکی از روزهایی دوران جوانی رسیدیم. اواسط دهه هشتاد.
یکبار جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیهالسلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم
این پنج سال بدون حساب طی می شود با تعجب گفتم: یعنی چی؟؟
گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی میماند.
نمیدانید چقدر خوشحال شدم
اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس میکردید...
پنج سال بدون حساب و کتاب؟؟!! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟؟؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند....
@shahid_jaberkhishvand
#من_ادواردو_نیستم
#تازه_های_کتاب
#داستان
💫حتماً در تاریخ خواندهاید مشرکان مکه رفتن پیش پیامبر. به پیامبر گفتند ای محمد ما هرچه بخواهی به تو میدهیم هر چقدر پول و ثروت و مال و منال بخواهی به تو میدهیم هر پست و مقامی هم بخواهی به تو میدهیم. اصلاً تو را میگذاریم رئیسمان. تو را میگذاریم سرورمان.
✴ فقط یک شرط دارد آنهم اینکه دست از آیینت برداری.
پیامبر اخمهایش را توی هم کرد. همانجا آب پاکی را ریخت روی دست مشرکان. بهشان گفت: به خدا قسم اگر خورشید☀ را در دست راست من و ماه🌙 را در دست چپ من بگذارید که دینم و رسالتش را رها کنم هرگز این کار را نخواهم کرد! میبینید چه پیامبری داری؟ میبینی چه ولی و پیشوایی داری؟
با خودت میگویی ببین چه جور دل از دنیا کنده که دنیا توی نگاهش شده هیچ شده.شده پوچ.
✋یک لحظه بایست. یک لحظه توقف کن! من کسی را میشناسم که یه قطره از اقیانوس بیپایان رسول الله در کام او ریخته شد و همچون پیامبر به دنیا و همه مافیهایش پشت پا زد.
لینک کانال
🌷@shahid_jaberkhishvand🌷
جهت دریافت کتاب
@Dellaram926
جهت نذر کتاب
@dellaram2153
🌀 #تازه_های_کتاب
📚 #تنها_زیر_باران
✍ #مهدی_قربانی
🔖 #دفاع_مقدس
📚✨📚✨📚✨📚
💥حکایت مردی که هیچ گاه آرام و قرار نداشت. همیشه دنبال این بود که چه باید بکند، برای وطنش. 🇮🇷
🔰 مردی خوش پوش👕، خوش سیما، خوش اخلاق، خوش خنده. 😊
انگار همه خوش ها را جمع کرده بود کنار هم.
☘ برگی از کتاب:
"به روایت حاج #قاسم_سلیمانی، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاع مقدس"
🔹یک گوشه دراز کشیدم و پلک هایم روی هم رفت...
آقا مهدی از در وارد شد🚪. هیجان زده پرسیدم: " آقامهدی مگه تو شهید نشدی؟"
🔸با خنده گفت: "من توی جلسه هاتون میام. مثل اینکه هنوز باور نکردی شهدا زنده ن."
عجله داشت. می خواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: "پس حالا که می خوای بری، لااقل یه پیغامی💌 چیزی بده تا به رزمنده ها برسونم."
_ قاسم، من خیلی کار دارم، باید برم. هر چی میگم زود بنویس.✍
فوری خودکارم🖌 را از جیبم درآوردم و گفتم: "بفرما برادر! بگو تا بنویسم."
بنویس: "سلام، من در جمع شما هستم."
موقع خداحافظی🤚، گفتم: "خب الان من این رو ببرم بدم به بقیه، ازم قبول نمی کنن که. بی زحمت زیر نوشته رو امضا کن."
برگه را گرفت. اول یک نقطه . گذاشت و بعد امضا کرد.📝
کنارش نوشت: "سید #مهدی_زین_الدین."
نگاهی بهت زده به امضا و نوشته زیرش کردم. باتعجب پرسیدم: "چی نوشتی آقا مهدی؟ تو که سید نبودی!"
_اینجا بهم مقام #سیادت دادن.ص ۲۷۸
لینک کانال
🌷@shahid_jaberkhishvand🌷
جهت دریافت کتاب (خواهران)
@Dellaram926
جهت دریافت کتاب (برادران)
@Saeedsoraghi
جهت نذر فرهنگی
@dellaram2153