هر گاه شب جمعہ شهدا را یاد ڪردید
آنها شما را نزد اباعبدالله یاد مےڪنند .
#شهید_مهدی_زین_الدین 🌷
باز آینہ و چای و اسپند و نبات
باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات
@shahid_jaberkhishvand
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫🌺🍃
🌺
💠شب زیارتی امام حسین علیه السلام است...
#شـبهای_جمعه
زندگی مان وقف #حســین❣ است
ما بی حســین
شوق #شهـادت نداشتیم❌
#شهید_مهدی_زین_الدین:
💢هرگاه شهدا🌷رادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد #اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند😍
این سخن یک شهید هست پس ضمانت دارد ...
امشب شهدا کربلا هستند ....
#یاد_شهدا_با_صلوات🌺
#السلام_علیک_یااباعبدالله
✂️برشی از کتاب تنها؛زیرباران
روایتی عجیب از #حاج_قاسم_سلیمانی درباره #شهید_مهدی_زین_الدین:
.
« هیجانزده پرسیدم: «آقامهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهن.» عجله داشت. میخواست برود. یك بار دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد.
.
ـ قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس. .
هولهولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگهی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.» .
ـ بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم»
.
همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به امضا و نوشتهی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!»
.
ـ اینجا بهم مقام سیادت دادن.
.
از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم»
#تنها_زیر_باران