eitaa logo
مجموعه فرهنگی شهید جلالی نسب
275 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
251 ویدیو
25 فایل
مجموعه فعال در زمینه های: ورزشی تربیتی فرهنگی آموزشی در بلوار و محله توحید ارتباط با مدیر @hoseynmardi (واحد برادران) @mhdi_yar313 (واحد خواهران)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم جشن نیمه شعبان به مناسبت میلاد امام زمان عج در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ از ساعت ۲۰ الی ۲۲ در خیابان شهید رئیس کرمی نبش کوچه ۱۸ برگزار شد. برنامه های اجرا شده در این جشن: ۱_ قرآن خوانی توسط قاری بین المللی جناب آقای فروغی ۲_ دکلمه خوانی توسط یکی از نونهالان مجموعه شهید جلالی نسب ۳_ تواشیح (گروه بین المللی میعاد) ۴_مداحی ۵_ اجرای سرود توسط گروه سرود یاقوت های سرخ مجموعه شهید جلالی نسب ۶_ اجرای مسابقه برای نونهالان و نوجوانان ۷_ غرفه محصولات فرهنگی(کتاب، سربند، دفتر نقاشی و...) ۸_ غرفه کودک ۹_ ایستگاه صلواتی(دمنوش،شربت و آش) ۱۰_ هدیه دادن کتاب به حاضرین در جشن ۱۱_ اجرای دسته جمعی سرود سلام فرمانده ۱و۲ توسط نونهالان و نوجوانان حاضر در مراسم جشن با تشکر از همکاری هیئت جوادالائمه و عاشقان امام حسن مجتبی خیابان رییس کرمی و تقدیر و تشکر از حضور خانواده های شهدا و جانبازان حاضر در جلسه به ویژه خانواده شهیدان موسوی 🇮🇷@qarargahshahidjalalinasab🇮🇷
🙂 ✨✨✨داستان امشب ✨✨✨ شهرستان «خرم بید» در 180 کیلومتری شمالِ شیراز قرار دارد و روستایی موسوم به «شهید آباد» از توابع این شهرستان می باشد. جوانی ناشنوا به نام «عبدالمطلب اکبری» زمانی در این روستا زندگی می کرد. می گویند این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود .ایشان پسر عمویی داشت به نام غلامرضا اکبری . می گویند غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب با تعدادی از همرزمان شهید به زیارت گلزار شهدا رفت و سر قبرپسرعمویش نشست ، بعد با زبون کرولالی خودش سعی کرد چیزی را حالی رفقایش کند . رفقا گفتند: چی می گی بابا ؟! مثل همیشه ، زیاد محلش نذاشتند. عبدالمطلب اما اصرار داشت که منظورش را به بچه ها بفهماند. اما چون فهمیدن اشاره ها و سر و صداهای عبدالمطلب سخت بود ، بچه ها زیاد جدی نگرفتند. آخرش دید نمی فهمند ، بغل دست قبرِ غلامرضا ، روی خاک با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید و رویش نوشت : شهید عبدالمطلب اکبری . بعد به ما نگاه کرد و با همان زبان گنگش گفت : نگاه کنید! رفقا خندیدند، گفتند آره بابا ! نگهش داشتن واسه تو و... از این دست شوخی ها. واقعا کسی جدی اش نگرفت. می گویند ، عبدالمطلب که دید همه دارند می خندند، مثل همیشه ساکت شد و رفت توی لاک خودش. سرش را انداخت پائین . نگاهی به نوشته های خاکی اش انداخت و با دست پاکشان کرد. می گویند، عبدالمطلب ، فردای همان روز رفت به جبهه. حدود ده روز بعد هم جنازه اش برگشت. رفقا ، هیچ کدام در حال و هوایی نبودند که ده روز قبل را به خاطر بیاورند ، اما بعد از پایان مراسم خاکسپاری ، یواش یواش یادشان آمد. عبدالمطلب را درست همان جایی دفن کرده بودند که ده روز پیش با انگشت نشان داده بود 🌺 @qarargahshahidjalalinasab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا