eitaa logo
🇮🇷شهید مدافع‌ حرم جواد محمدی🇮🇷
2.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
56 فایل
«کانال رسمی،تحت نظارت خانواده شهید» میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم🪶 تا با یادش، روحمان جَلا گیرد✨🕊️ خادم کانال: @Shahid_javad_m
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب 📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «همسر شهید مداح» داشت شربت میخورد رفتم به طرفش گفتم بچه مؤمن ! کجایی؟! من را این قدر چشم به راه گذاشتی! گفت شرمنده حاج خانم نشد بیایم صورتش آفتاب سوخته شده بود ته دلم یک حالی شد. فهمیدم توی خط بوده. به دخترم گفتم این جواد دیگر آن جواد قبلی نیست. رفت برای من شربت گرفت و آمد توی راه که برمیگشتیم، دوتا زن آمدند جلو و گفتند مسکین مسکین من گفتم پول اینجا را ندارم، پول ایران را دارم تا آمدم دست توی جیبم کنم جواد از توی جیبش پول سوری درآورد و بهشان داد. با خودم فکر میکنم کاش آن شب بعد از مراسم دویده بودم تا برسم بهش؛ با همین پاهایی که درد میکرد و جواد برایم دکتر پیدا کرد. دکتر را که پیدا کرد، گفت به حرف من گوش بده تا خوب بشوی. برو پیش دکتری که من میگویم رفتم و خوب شدم پیراهن چهارخانه اش را پوشیده بود فاصله مان خیلی زیاد بود بهش نرسیدم. بهش نرسیدم تا شهید شد... قبل از خاک سپاری رفتم سر مزارش؛ مزاری که برایش آماده کرده بودند. چقدر دلم میخواست بروم توی قبر بخوابم همین طور نشسته بودم و نگاه میکردم یک خانم با پسر هفت هشت ساله اش آمد و گفت چقدر دلم میخواهد توی قبر بخوابم... گفتم من هم همین طور؛ ولی تنها بودم و گفتم یک موقع نامحرم می آید و خوب نیست. اول آن خانم رفت. بعد من رفتم و دراز به دراز توی قبر خوابیدم، گفتم خوش به حالت جواد ! باورم نمیشد از ما جلو بزنی جلو بزنی به فاصله زمین تا آسمان آن شب هم که خوابش را دیدم از آسمان آمد. برای دختر بزرگم مشکل کاری پیش آمده بود. با همان پیراهن چهارخانه اش آمد و گفت حاج خانم، غصه نخور خودم پایش مهر میزنم گفتم کدام مهر؟ گفت مهر خودم را. شما ناراحت نباش همان طور که نگاه میکردم رفت گفتم پس کجا رفتی؟ دیدم به آسمان رفت. به اندازه فاصله من با خودش بالا رفت. تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. میگن قیامت با کسانی که تو دنیا دوسشون داشتی محشور میشی خدایا تو شاهد باش ما بهترین بنده های تو رو دوست داریم 🌹 حاجی بهترین مقام نزد خدا نوش جونت دست مارو هم بگیر ..... تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: هیچ نمازی ندیدم که احمد(شهید احمد کاظمی) بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند🕊 +۱۹ دی سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی +فیلم مربوط به مراسم ختم شهید احمد کاظمی🖤 تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب 📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «مادر» بیست و یکی دو سالش که بود، یک شب منزل بابایم بودیم جواد معمولاً با باباحاجی خیلی جور بود و باهاش شوخی میکرد. آن شب باباحاجی بین شوخیهایشان رو کرد به ما که چرا فکری به حال زن گرفتن این بچه نمی کنید؟ من خندیدم و گفتم باشد بابا یک فکری میکنم صبح روز بعد، جواد گفت ،ننه چه فکری کردی؟ گفتم درباره چی فکر کنم؟ گفت خب زن گرفتن من دیگر! مگر به بابا حاجی نگفتی که یک فکری میکنی؟ گفتم به همین جلدی¹؟ گفت پس تا شب فکرهایت را بکن گفتم ،جواد ننه حالا حاجی یک چیزی گفت. اگر ما الان بخواهیم در خانه کسی را بزنیم، میگویند داماد چه دارد؟ می خواهی چه جوابی بدهی؟ گفت میگویم خدا حفظشان کند یک آقا و ننه دسته گل با یک فامیل که مثل کوه پشتم هستند. این خانه هم که هست. گفتم خدا اینهایی را که گفتی حفظ کند؛ ولی اینها را که نمی توانی بیندازی پشت قباله عروس، این خانه هم توی قباله من است. باید از خودت یک چیزی داشته باشی جواد سری تکان داد و بلند شد رفت سر کارش یکی دو ماه بعد بابایم خبر داد که یک تکه زمین پشت خانه مان را می خواهند بفروشند. به جواد گفتم اگر میخواهی کاری کنی، الان وقتش است. گفت من الان ششصد هزار تومان بیشتر ندارم. دویست هزار تومان هم میتوانم وام بگیرم. شما میتوانید کمکم کنید؟ گفتم خب ما هم که تنهایت نمیگذاریم. زمین را خریدیم دومیلیون و چهارصد. هفته بعدش آمد که خب این هم زمین! دیگر منتظر چه هستید؟ از این سماجتش خنده ام گرفت. کلا همین جور بود. اگر می خواست کاری انجام بدهد دیگر کسی یا چیزی حریفش نمی شد کوتاه نمی آمد گفتم اصلا بگو ببینم چه جور دختری میخواهی؟ شروع کرد به سخنرانی که زن من باید خانواده دار باشد، مؤمن باشد حجابش خیلی خوب باشد، اهل مسجد و بسیج و هیئت باشد. اگر من خواستم این جور جاها بروم جلویم را نگیرد. گفتم اوه! حالا برو اگر همچین دختری پیدا کردی بیا بگو تا برویم خواستگاری دو یا سه هفته بعدش آمد که ننه خانم سلیمانی، دختر فلانی را می شناسی؟ گفتم چندان نه فقط سه روزی که مسجد امام اعتکاف بودیم، با خواهرش آنجا بود. گفت خب از الان بیست روز وقت داری بروی راجع بهشان تحقیق کنی. من فکر و تحقیق هایم را هم کرده ام؛ ولی شما هم جدا تحقیق کنید تا بشود تصمیم بگیریم. ۱_در لهجه اصفهانی به معنی زود و با عجله تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii