eitaa logo
🇮🇷شهید مدافع‌ حرم جواد محمدی🇮🇷
2.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
56 فایل
«کانال رسمی،تحت نظارت خانواده شهید» میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم🪶 تا با یادش، روحمان جَلا گیرد✨🕊️ خادم کانال: @Shahid_javad_m
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مژده دهید به عالم که بهترین بابای جهان حضرت پدر آمد .. 💐ولایت امیرالمومنین حضرت علی(ع)و روز مرد را به مرد ترین مردان سرزمینم تبریک میگوییم💐 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
روزت مبارک آقا جواد 🙂🌱 ❤️ :)
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزت مبارک پدر ایران زمین 🇮🇷♥️ تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ .💚
کتاب 📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «همسر» برای زندگی دونفره مان هم برنامه داشتیم. بیشتر مناسبت ها را روزه می گرفتیم؛ عرفه، رجب، شعبان. زیارت رفتنمان هم خوب بود. همین که وقت پیدا می کرد، می رفتیم مشهد. توی صحن گوهرشاد می نشستیم رو به حرم. بار اول که امین الله خواند، دلم را برد. اشک هایش نم نم می ریخت و زیارت می خواند. صدایش گرم و قشنگ بود... گفتم دوست داشتم مداح بودی و روضه می خواندی. بعد از آن، هروقت حالش را داشت، مداحی می کرد. حتی گاهی حرف های معمولی اش را هم به شکل نوحه می خواند؛ دربارۀ اینکه بعضی از آدم ها برای به دست آوردن دنیا چقدر خودشان را به سختی می اندازند؛ ولی به نتیجه نمی رسند. بعد وانمود می کرد به حالشان گریه می کند. من این وقت ها بیشتر به کارهایش می خندیدم. مشهد که بودیم، ظهرها می رفت اتاق اشک. اتاق کوچکی بود توی بست شیخ بهایی. فقط مردها می رفتند. بعد از نماز ظهر و عصر، روضه می خواندند. عشقش شنیدن روضه بود. وقتی برمی گشت، هیجان زده برایم تعریف می کرد که توی همان وقت کم، چند نفر روضه خوانده اند و جمعیت آن قدر زار زده اند که دیگر صدایشان درنمی آمده و فقط می توانسته اند ناله کنند. چای هم می دادند بهشان. بار اول می خواست برای من هم چای بیاورد، بهش اجازه نداده بودند. به جایش از خادم آنجا برایم شکلات گرفته بود. یک روز، دیدم توی گوشی اش یک اسم عجیب هست 721. گفتم این دیگر کیست؟ ! گفت یک آدم خاص. گفتم حالا کی هست این آدم خاص؟ گفت حضرت عالی! اولش کمی بهم برخورد. گفتم حالا توی دنیا اسم قشنگ تر از این نبود برای من انتخاب کنی که این عدد را گذاشته ای؟ اما همان وقت پشیمان شدم. حس کردم این یک عدد معمولی نیست. می دانستم کارهایش دلیل و حکمت هایی دارد که گاهی بقیه از آن سر درنیاورند؛ اما برای خودش مهم بود. برایم توضیح داد که عدد 7 یعنی هفت آسمان، عدد 2 یعنی دو دنیا و عدد 1 یعنی تو. یعنی در هفت آسمان و دو دنیا، برای من فقط همین یک دانه ای. یعنی این یکی را بیشتر از آن هفت آسمان و دو دنیا دوست دارم. دروغ چرا؟ از این حرف زدنش کلی ذوق کردم و دلم غنج رفت. بعضی روزها موقع صبحانه می گفت امروز صبح هم مثل روزهای دیگر، خدا را شکر کردم که عشقم به تو بیشتر از روز قبلش شده:) تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا