برادرانش را کُشتند
خاندانش را آواره کردند
وخیمههایشان را آتش زدند
| مَا رأَیتُ إلّا العِشقِ إلّا جَمیلاً |
چه دید که آنها ندیدند؟!
چشمها را باید شست مثلِ #او باید دید!
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
اگر کسی
صدایِ رهبر خود را نشنود...
به طور یقین
صدایِ امام زمان(عج)
خود را هم نمیشنود...
و امروز خط قرمز باید
توجه تمام
و اطاعت از ولی خود
رهبری نظام باشد
#شهیدحاجقاسمسلیمانے
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
کتاب
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_34
«دایی همسر»
جواد که وارد خانواده خواهرم شد یک جورهایی شد پدرشان ،تکیه شان به جواد بود .
خیلی زود خودش را در دل فامیل جا کرد. وقتی خانه پدرم مهمانی بود، مادرم میگفت تا جواد نیاید سفره نمی اندازم. با اینکه دامادهای دیگری هم توی خانواده داشتیم، اما حساب جواد از بقیه جدا بود. وقتی می آمد، اول از همه دست پدر و مادرم را می بوسید همان اول کار شروع میکرد به شوخی کردن ، من یا برادرم را میگذاشت وسط و سربه سرمان میگذاشت. برای هر حرفی هم جوابی توی آستینش داشت. حاضر جواب بود! من را دایی جان صدا میکرد توی مجموعه و پایگاهی که وقتهایی که سرحال ،بود دایی جان دایی جانش بلند بود. حساب آنجا از خانواده جدا بود. گاهی هم توی خودش بود و دیگر کسی را نمی شناخت و به همه می توپید. وقتی بهم میگفت دایی جان، احساس پیری نمیکردم. تازه صمیمیتمان هم بیشتر میشد این طوری نبود که همه اش بگوییم و بخندیم. بعضی وقتها هم جر و بحثمان میشد بهش میگفتم چرا یقه ات را باز میگذاری؟ میگفت اگر ببندم اعصابم خرد میشود .
جلسه ای بین بچه های شورای پایگاه داشتیم که بهش میگفتیم جلسه آینه! من و جواد و چندتایی از رفقا هم عضو آن بودیم. وقتی نوبت جواد شد تا عیب هایش را بگوییم هر پنج نفرمان گفتیم چرا یقه ات را باز میگذاری. طوری هم نبود که بدنش مشخص باشد .زیرپوش مشکی میپوشید و دکمه بالای پیراهنش را باز میگذاشت. این وجهه خوبی برای یک بسیجی نداشت .متعهد شده بودیم که وقتی توی جلسه ی آینه عیب های یک نفر را می گوییم، برطرفشان کند جواد هم قبول کرد. فردای آن شب ،دکمه پیراهنش را بست و پس فردا دوباره باز کرد. میگفت نمیتوانم.
چند وقت بعدش شروع کرد به پوشیدن شلوار شش جیب همان اوایل بود که این شلوارها آمده بود. آن موقع بسیجی ها نمی پوشیدند؛ اما الان دیگر عادی شده بهش گفتم جواد این را نپوش گفت به تو ربطی ندارد. وقتی
میخواست از چیزی فرار کند این طوری حرف میزد.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
#بسم_الله
هُوَالَّذِیأَنْزَلَالسَّکِینَهَفِیقُلُوبِ
خداوند قلبها را آرام میکند :)
🗳 رای دادن کافی نیست همدیگر را به رای دادن تواصی کنید
#آیتالله_حائری_شیرازی :
🔹بعضی فکر می کنند همین که در انتخابات شرکت کردند، رسالتشان انجام شده است. قرآن خلاف این را می گوید. چرا؟ چون قرآن می گوید: «ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر». می گوید ایمان و عمل صالح، انسان را از خسران نجات می دهد اما نه به تنهایی!
🔹 #رأی_دادن ، مثل ایمان و عمل صالح است. اما «تواصوا بالحق» هم لازم است. رأی دادن لازم است، اما کافی نیست.
🔹اگر کسی خانوادۀ خودش را توصیه به شرکت در #انتخابات نکند، همسایه های خودش را توصیه نکند، دوستان خودش را توصیه نکند و برای این کار، تبلیغ نکند، طبق آیه قرآن از جملۀ زیانکاران است.
🔹هم آن کسی که شرکت نکند و هم آن کسی که شرکت بکند و تبلیغ نکند، زیانکار هستند.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
14.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥برشی از سریال "شوق پرواز" و زندگی" شهید عباس بابایی"
حاج آقا عالی؛ خدایا اگر این مرد مسلمان هست بنده از مسلمان بودنم خجالت میکشم
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
سخته... پسر تو بدی چهار تا تیکه استخون تحویل بگیری. سخته...
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
کتاب
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_35
«همسر»
یکی از اولین جاهایی که نگرانش شدم، توی شلوغی های بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ بود. قبل از انتخابات، این طرف و آن طرف با بقیه حرف میزد دلیل و معیار می آورد خصوصیات نامزدهای ریاست جمهوری را تحلیل میکرد .
میگفت من در جایگاه کسی که روی این موضوعات کار کرده ام، باید نظر و دلایلم را بگویم. بعدش خود فرد تصمیم میگیرد.
وقتی اعتراضات مردمی کم شده بود و کار داشت می افتاد دست اراذل و اوباش، مرخصی گرفت و نرفت نطنز گفت من بلدم با اینها چطوری در بیفتم .
من اگر باشم بقیه بچه ها هم دلگرم میشوند. غسل شهادت میکرد .میگفت اینجا هم میدان جنگ است شاید خدا قسمتمان کرد و اینجا شهید شدیم اینها را که میگفت نگرانش میشدم؛ اما به رویش
نمی آوردم لباس مشکی محرمش را می بوسید و میپوشید وقتی میرفت بیرون، خداحافظی میکرد و میگفت منتظرم نباش، معلوم نیست کی برگردم با بچه های پایگاه میرفتند جاهایی که درگیری می شد. دوستانش می گفتند از چیزی یا کسی نمی ترسد. اگر پای نظام باشد با همه در می افتد. توی همان وقایع سال ۱۳۸۸ یک نماز جمعه را رهبر انقلاب خواندند.
در آن ،نماز جمعه صحبتهای آتشینی هم کردند و بغض داشتند. آقاجواد رفته بود نماز جمعه و نبود. من وقتی صحبتهای آقا را می شنیدم یاد آقاجواد افتادم که کاش میشد این صحبتها را میشنید.
به ذهنم رسید که سخنان حضرت آقا را از تلویزیون ضبط کنم آقاجواد وقتی از نماز جمعه برگشت، زود رفت سراغ تلویزیون و شبکه هایش را زیرورو کرد. گفتم دنبال چه میگردی؟ گفت امروز قرار بوده آقا نماز جمعه بخوانند. می خواهم ببینم شبکه ها تکرارش را پخش نمیکنند؟ گوشی را دادم بهش و گفتم برایت ضبط کرده ام خوش حال گوش داد. وقتی رسید به جایی که آقا بغض کردند و گفتند جان ناقابلی دارم، آن را هم تقدیم میکنم، بغضش باز شد و بلند بلند گریه کرد بعد دوباره از اول گوش داد و گریه کرد. انگار
روضه گوش میکرد.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii