کتاب
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_50
« همسر»
وقت هایی که با ماشین خودمان میرفتیم مشهد، بین راه سخنرانی گوش میداد .
از همه بود حاج حسین یکتا، حاج آقا مؤمنى، حاج آقا پناهیان،
اما همه شان درباره یک چیز بودند: شهادت
کربلا که رفته بودیم از وقتی گنبد را دید اشک ریخت تا حرم.
دیگر صحبت نکرد. فقط حواسش به خودش بود و امام( علیه السلام) ؛
اما وقتی از زیارت برگشت حالش بهتر بود گفت نمازم را زیر قبّهی امام ( علیه السلام)خواندم.
همین حالش را بهتر کرده بود.
توی بین الحرمین گفتم بیایید با همدیگر یک عکس خانوادگی بگیریم کمی مکث کرد بعد نگاهش را دزدید.
گفت ببخشید؛ ولی نمیتوانم اینجا عکس بیندازم .
نمیتوانم چنین جایی که امام(علیه السلام)و خانواده اش این قدر اذیت شدند، با خانواده ام عکس یادگاری بگیرم.
توی نجف داشتیم پیاده میرفتیم طرف حرم .
پیرزنی بود که معلوم بود به سختی راه میرود.
یکی از این پسرهای گاری به دست به او گفت بیا سوارت کنم با گاری ببرمت تا حرم؛
اما دخترهای پیرزن قبول نکردند و گفتند هزینه اش زیاد است .
توی نگاه پیرزن التماس خاصی بود.
آقا جواد رفت پول گاری را داد به پسر و گفت پیرزن را تا حرم برساند.
گفت خوب نیست پیرزن جلوی بچه هایش بیشتر از این ذلیل شود.
توى كربلا وقتی بر میگشتیم حسینیه ای که محل اقامتمان بود، یک هندوانه خرید.
توی کاروانمان یک خانواده درچه ای دیگری بودند که با آقا جواد اختلاف داشتند.
یعنی انقلابی نبودند که هیچ ،جلوی همه به انقلاب بد میگفتند .
همین بود که با آقا جواد حرف نمی زدند و هر دو طرف از همدیگر دوری میکردند با این حال آقا جواد هندوانه را نصف کرد و داد به فاطمه ببرد برای آن خانواده.
با اینکه زیارت کاظمین و سامرا جزو برنامۀ کاروان نبود، تاکسی گرفت و خودمان رفتیم .
صحبت کردنش با راننده تاکسیها هم پروژه بامزه ای بود.
با آن عربی دست و پا شکسته و لهجه اصفهانی درباره اوضاع سیاسی عراق از راننده ها پرس وجو میکرد.
یعنی حتی در حین زیارت هم از مسائل سیاسی و وظیفه هایش غافل نبود.
سال ۱۳۹۲، موقع انتخابات ریاست جمهوری مشهد بودیم.
آنجا متوجه شد توی صحنه انتخابات تغییرات جدیدی به وجود آمده و کار ممکن است برای جریان انقلابی سخت شود .
با یکی از روحانیون سرشناس مشورت کرد بهش گفتند اگر میتوانی روی اطرافیانت تأثیر بگذاری برو اصفهان .
نشست با خودش حساب کتاب کرد.
دید این جور وقتها که کار سخت میشود بخشی از افراد ناامید میشوند و دیگر تلاش نمیکنند .
گفت زیارت را کمتر کنیم و برگردیم بروم کمک بقیه.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
💔
#بسم_الله
«الحمدلله»هایی در زندگی هست که فراموش کرده بودم.
حواسم پرت چی بوده، یادم نیست.
شُکرهایی بوده که از قلم افتادهاند.
شیرینیِ وقتهایی که آدم دوباره یادِ نعمتها میافتد، کمتر از شیرینیِ وقتهایی که نعمتها، تازه نصیب آدم میشوند، نیست.
الحمدللهربالعالمین.
#ماه_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر عزیزمون عبا شون دادن که بزارن رو کفن سردار مجاهد
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
کتاب
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_51
« زن دایی»
همیشه روی جواد حساب باز میکردم محال بود سؤالی از او بپرسی و توی آستینش جواب نداشته باشد درباره همه چیز هم اطلاعات داشت.
همین دل آدم را گرم میکرد یک جایی که میماندی پیش خودت میگفتی جواد هست واقعاً هم بود.
هرجا مشورت میخواستم بهش زنگ میزدم؛
از کارهای بسیج گرفته تا ازدواج دخترانم هر برنامه ای میخواستیم توی بسیج انجام بدهیم زنگ میزدم و نظر جواد را میپرسیدم جواد با حوصله به حرفهایم گوش میداد و نظرش را میگفت.
خیلی خوب تجزیه و تحلیل میکرد بعد نظر می داد .
وقتی برای دخترهایم خواستگار میآمد اول به جواد زنگ میزدم میگفتم زن دایی فلانی میخواهد بیاید خانه ما
برای خواستگاری.
اگر جواد میگفت بگذار بیایند راهشان میدادیم.
برای دختر بزرگم چند تا خواستگار آمد؛ ولی دخترم قبول نمیکرد.
جواد گفت میخواهم با دخترتان حرف بزنم ببینم چرا ایراد میگیرد آمد و دو ساعت با او صحبت کرد آن موقع که داماد اولم آمده بود خواستگاری، به جواد زنگ زدم گفتم این جوان فلان جا کار میکند میشناسی اش؟
گفت پسر ساکت و آرامی است و کمی از ویژگی هایش گفت آخر سر خندیدم و گفتم تأییدش میکنی؟
گفت نه ، اول باید ببینم نظر دخترتان چیست
گفتم فکر میکنم مثبت است.
گفت پس پسر خوبی است. ان شاء الله مبارک باشد
.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
تنبل نباش.mp3
3.61M
امشب هم بیای خوبه
شب ۲۷ ماه مبارکـه!!
کاندیدای شــب قدره؛
🎙#رادیو_قرآن
من که سرم شلوغه چجوری
#نماز_شب بخونم آخـــــــه !!! 😇
_امیرحسین دریایی
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
وشهادتنصیبڪسانےمیشود
کھدررَهِعشقبۍترسباجانخودباز؎ڪنند :)❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کامل صحبتهای علیرضا پناهیان دربارۀ حسادت به پیامبر و امیرالمومنین
🔸پیشتر برخی رسانهها با انتشار تقطیع بخش کوتاهی از این سخنرانی ، صحبتهای پناهیان را بهخاطر استفاده از واژۀ «گوشتتلخی» نقد کرده بودند.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
#بسم_الله
توی دنیای ما دیـــــدار و روبه رو شدن با آدمها دو روی متضاد دارد.
گاهی آن قدر برای ملاقات عزیزی مشتاقیم که ثانیهها
را برای دیــدارش میشمریم ســـــر از پا نمیشناسیم خودمان و دور و بــــرمان را مهیا میکنیم برای لحظه ی دیدار
آن روی دیگر سکه بعضی ملاقــات هاست که به
هــــر دلیلی خوشایند ما نیست
گاهـــــی شرمنده ایم از این کـــه با کسی روبه رو بشویم
جایی بد کرده ایم به او حقش را ادا نکرده ایم
تکلیفمان را انجام ندادهایم
این طور وقتها دلمان مـــــی خواهد روز ملاقات هــــی عقب بیفتد
تا بلکه بتوانیم توی این فاصله جبران بکنیم.
همه ی این روزها و شبها جلو رفتنها و عقب افتادنها،
بلند شدنها و زمین خوردنها،
ذکـــــرها و غفلتها؛
آخرش به آن ملاقات ختممیشود؛
«انک کادِحُ إِلى رَبِّكَ كَدحاً فَمُلاقیه.»
باورت میشود؟!
برایهمین است که یکـی از نشانه های اهل خشوع، همین است که به این ملاقات ایمان دارند باورشان شده
خدایشان را ملاقات می کنند؛
«الَّذینَ يظُنُّونَ إِنَّهُم مُلاقوا رَبِّهِم."
آن روز را یوم التلاق نامیدهاند؛ یعنی روز
ملاقات روز روبه رو شدن....آماده ای؟!
بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم
يُلقى الرّوحَ مِن أَمرِه عَلَى مَن يَشاءُ مِــــن عِبادِهِ لِيُنذِرَ يَومَ التَّلاقِ.
#ماه_رمضان
بعضی هـا ؛
لبخندشان چنان است
که فریاد میزند ، نداشتنِ تعلقشان را
و میلرزاند بند بندِ وجودِ ابلیس را ....
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
به تربت امام حسین علیهالسلام
زیاد سجده کردن اخلاق را
عوض میکند .
- حاجاسماعیلدولابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش رهبر انقلاب به ابراز علاقه یک دانشجو
خوش به حالتان که بنده را میبینید و دوست دارید، من شما را نمیبینم و دوستتان دارم
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_52
« همسر برادر»
خوب که مینشینم فکر میکنم اصلاً یادم نمی آید اخم آقا جواد را هم دیده باشم،
چه برسد به سخت گیری.
وقتی آقا سجاد آمدند خواستگاری ام ،
برادر و دایی ام تحقیق کردند،
بهشان گفته بودند که ؛برادر بزرگترش جواد خشک و سخت گیر است.
دودل شده بودیم.
بیشتر که پرس وجو کردیم فهمیدیم، همان چیزهایی که برایشان مهم است،
ما خودمان هم رعایت میکنیم؛
یعنی مثل هم بودیم.
حالا بماند که بعضیها میگفتند اینها
سختگیری است؛ ولی همان دستورهای دینمان بود.
قرار شد خطبه عقدمان را حاج آقا مجتبی بخوانند.
آقا جواد میخواست برود جنوب برای همین خیلی زود تدارک مراسم عقد را دیدند.
همان برادرم که تحقیق کرده بود و اینها را به او گفته بودند، کمی نگران بود.
الان هم توی فیلمهای عقدمان مشخص است .
برادرم سربه زیر و قیافه اش درهم است ،
آقا جواد هم نگاهش میکند و حواسش بهش هست .
خطبه را که خواندند ،رفته بود پیشش و گفته بود چرا ناراحتی؟
برادرم حرفی نزده و گفته بود چیزی نیست.
آقاجواد هم یکی دو دقیقه ای ایستاده بود کنارش و با او گرم گرفته بود.
با همین یک ،برخورد همه چیز تمام شده بود.
همهی آن فکرها و تصویرهایی که از آقاجواد توی ذهنش بود کنار رفت.
آمد و گفت حل شد .
نه این آدم نه خشک است ،نه جدی.
این قدر راحت و صمیمی با من حرف زد که انگار چند سال است همدیگر را میشناسیم.
بعدها هم هروقت آقا جواد به امامزاده میرفت سری هم به مغازه برادرم که آنجا بود میزد.
میگفت میخواهم بروم سری به اموات بزنم،
داداش یک چای برای من درست کن تا بیایم.
اینکه میگویم برخورد آقاجواد با برادرم راحت و صمیمی بود، نه اینکه فقط با برادرم با همه خانواده ام همین طور راحت برخورد میکرد.
انگار که سال هاست آنها را میشناسد، خانواده ام قبولش داشتند.
یعنی مطمئن بودند که آقا جواد میتواند کارشان را درست کند با خیال راحت بهش تکیه می کردند.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii