eitaa logo
🇮🇷شهید مدافع‌ حرم جواد محمدی🇮🇷
2.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
56 فایل
«کانال رسمی،تحت نظارت خانواده شهید» میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم🪶 تا با یادش، روحمان جَلا گیرد✨🕊️ خادم کانال: @Shahid_javad_m
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 تقویت اراده ♦️پرسش از آیت الله بهجت: شخصی که ایمان بسیار ضعیف دارد، چگونه اراده را قوی کند تا هر کاری را انجام ندهد و حتی بتواند از کارهایی که خارج از اختیار است جلوگیری کند. ♦️پاسخ: بسمه‌تعالی، آنچه در تحت اختیار اوست، اختیاراً خلاف رضای خدا را به‌جا نیاورد؛ همین راهِ نجات است. 📚به‌سوی محبوب، ص ۷۶ تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «مادر » سجاد هم چند روز بعد اعزام شد و خانه یکهو خالی شد، دلگیر شد. چهره های غمگین و غم زده‌ی عروسهایم هر روز جلوی چشم هایم بود. نگرانی از سرنوشت بچه هایم لحظه ای رهایم نمی کرد؛ اما اینها مهم نبود میشد تحملشان کرد، اگر زخم زبان مردم نبود. یکی توی مسجد به عروسم گفته بود حالا تنهایی و کمی اذیت میشوی؛ ولی عوضش بعد که شوهرت بیاید ،وضعتان خوب میشود. سجاد برای خانه اش بدهکار بود من و حاجی رفته بودیم تا بانک انصار وام بگیریم که بخشی از بدهی اش را بدهیم. یکی از دوستان سجاد زد سر شانه حاجی و به شوخی گفت یعنی پول این قدر مهم بود که هر دو نفرشان را با هم فرستادی؟ اما اینها کجا بودند که ببینند همان حق مأموریت اداری شان را هم یک سال و نیم بعد بهشان دادند؟ نشسته بودم توی مسجد خانمی نشست کنار دستم .حس کردم میخواهد چیزی بگوید. بالاخره دلش را به دریا زد و پرسید بچه های شما خودشان رفتند سوریه، یا به زور بردندشان؟ باید برایش توضیح میدادم که سجاد به زور رفت؛ چون نمیبردندش و کلی فشار آورد تا فرمانده شان را راضی کرد که او را هم ببرند. تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷شهید مدافع‌ حرم جواد محمدی🇮🇷
#بسم_الله #آیه_های_نور 🌱 وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ بیایید باهم حرف بزنیم.
‏﴿وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ﴾ ‏تو مسیر خدا اگه از سرزنش‌ها بترسی خدا می‌ذارتت کنار و کار رو به کســی می‌سپاره که از هجــــوم برچسب‌ها و تخریبها نترسه. ✍🏻 نگاه میکنم به زندگی شهید جواد... جز از خدا از کسی نترسید راه درست را که پیدا میکرد کاری نداشت به حرف و حدیث ها می‌رفت برای سامان دادن کارها... شهیدانه زندگی کرد آنکس که عاقبت شهید شد... سین . ر تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
دهم اردیبهشت سالروز آغاز عملیات بیت المقدس گرامی باد. این عملیات باعث آزادسازی خرمشهر عزیزمان شد تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
اگر نتوانستید جنازه ام را بہ عقب بیاورید آنرا بروی مین های دشمن بیندازید تا جنازه من، ڪمکے به اسلام کرده باشد شهید محسن وزوایی گفتن... تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📚 🖋به قلم بهزاددانشگر « همسر » روزی که می خواست برود سوریه ، ناخودآگاه اشک هایم می ریخت . دوباره برایم توضیح داد که آن ها اصلا خط مقدم نیستند ، تیر و ترکش نیست . می دانستم این حرف ها را برای آرام کردن من می گوید ؛ وگرنه او دارد می رود که بجنگد . گفتم آقاجواد ، من می شناسمت . شما کسی نیستی که از خطر دور بمانی . شما اصلا اهل عقب ماندن نیستی . فقط می روی وسط آتش . خندید ‌. گفت با این حال ، بهت قول می دهن شهادت توی کارم نیست . هرچه با خودم کلنجار رفتم که بگویم به خاطر من این سفر را نرو ، یا به خاطر فاطمه از سر این ماموریت بگذر ، نشد . می دانستم راهش و کارش درست است . این شد که ماندم و تماشا کردم که چند روز هی ساک دست گرفت و رفت پادگان تا اعزام شوند و نشد و برگشت و دوباره صبح روز بعد رفت . با هر رفتن و برگشتنش ، من هی می مردم و زنده می شدم .‌ هی غمگین می شدم و شاد می شدم . هی دل می بستم و دل می کندم . فاطمه هر روز می گفت بابا ، شب بر می گردی؟ و هیچ کداممان جوابی برایش نداشتیم . فقط یک شب ، فاطمه را نشاند و قصه دختر سه ساله ای را برایش گفت که دشمن ها اذیتش کردند و آن دختر خیلی گریه کرد . برایش گفت حالا او باید برود با دشمن های آن دختر سه ساله بجنگد . بمیرم . دخترم فکر می کرد جنگ یعنی همین ... که بابایش صبح می رود می جنگد و شب بر می گردد . اصلا فکرش را هم نمی کرد که وقتی بابایش برود ، تا یک ماه ، دیگر نمی بیندش . تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷شهید مدافع‌ حرم جواد محمدی🇮🇷
#بسم_الله ‏﴿وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ﴾ ‏تو مسیر خدا اگه از سرزنش‌ها بترسی خدا می‌ذارتت کنا
‏عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الْأَرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ ببین که چه ها کرد فراقت با ما ؟!