📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_146
«مادر »
بقیهی فامیل هم آمدند.حاج آقا موسوی هم آمدند. گفتم ننه بیا ببین مهمان داریم.
حاج آقا داشتند دربارهی مقام شهدا حرف میزدند و من داشتم به جواد
نگاه میکردم؛
به جوادم که شاید موقع شهادتش، اهل بیت کنارش بوده اند. پسرم را سپرده بودم به حضرت زینب( سلام الله علیها).
مگر نه اینکه بارها و بارها به این لحظه فکر کرده بودم؟
هربار تلویزیون مادران شهدا را نشان میداد ، میگفتم خوش به حال مادرهایی که پسرشان در راه احیای امر اهل بیت اند.
میگفتم این غصه ها و دردها فقط مال مردم نیست من هم ممکن است روزی دچار این غم و غصه ها بشوم.
حاج آقا از صبر حرف میزد و من به حضرت زینب (سلام الله علیها) فکر
میکردم؛ به مادری که در یک ساعت هر دو فرزندش را از دست داد؛ به خواهری که در یک روز، چند برادرش را از دست داد. علی اکبرش را از دست داد.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_146
«مادر »
بقیهی فامیل هم آمدند.حاج آقا موسوی هم آمدند. گفتم ننه بیا ببین مهمان داریم.
حاج آقا داشتند دربارهی مقام شهدا حرف میزدند و من داشتم به جواد
نگاه میکردم؛
به جوادم که شاید موقع شهادتش، اهل بیت کنارش بوده اند. پسرم را سپرده بودم به حضرت زینب( سلام الله علیها).
مگر نه اینکه بارها و بارها به این لحظه فکر کرده بودم؟
هربار تلویزیون مادران شهدا را نشان میداد ، میگفتم خوش به حال مادرهایی که پسرشان در راه احیای امر اهل بیت اند.
میگفتم این غصه ها و دردها فقط مال مردم نیست من هم ممکن است روزی دچار این غم و غصه ها بشوم.
حاج آقا از صبر حرف میزد و من به حضرت زینب (سلام الله علیها) فکر
میکردم؛ به مادری که در یک ساعت هر دو فرزندش را از دست داد؛ به خواهری که در یک روز، چند برادرش را از دست داد. علی اکبرش را از دست داد.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii