eitaa logo
شهید مسعود عسگری
979 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
38 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت ششمین سالگرد شهید مسعود عسگری 🌹🌹🌹🌹 شهید مصطفی نبی لو دایی شهید مسعود عسگری اولین کسی است که داخل پارکینگ به استقبال پیکر شهید می آید و در معراج شهدا سر روی لبه ی تابوت میذارن و گریه می کنن دو سال قمری بعد از شهادت شهید مسعود عسگری، دایی هم به شهادت میرسن خواهرزاده ی 🌹شهدا رو با صلواتی یاد کنیم🌹
📸محمدباقر قالیباف رییس مجلس شورای اسلامی و پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج مسعود عسگری در پایان مراسم گرامیداشت دهمین سالگرد شهادت سردار حسن طهرانی مقدم به میزبانی سردار حاجی زاده فرمانده شجاع نیروی هوا و فضای سپاه در حسینیه امام رضا(ع) نیروی هوا وفضا ستاد کنگره سرداران و ۴۰۰۰ شهید منطقه ۱۷ دارالشهدای تهران 📌https://chat.whatsapp.com/HA6mBQ7P1UEBkUr5wfwn9d #کانال_سوم_واتساپ 📌https://t.me/Kongereshohadaye17 #کانال_تلکرام 📌https://www.instagram.com/kongerehshohadaye17.ir/ #صفحه_اینستاگرام
⭕️ شکنجه،ترورودفنِ بینام ونشان ازدیرباز فعل لاینفک احزاب تروریستی کومله ودموکرات کردستان است. تروروشهادت ودفن بینام ونشانِ شهیده عجیب ماجرای شکنجه‌وترور ناهیدفاتحی‌کرجو"سمیه کردستان"را دراذهان تداعی میکند ک پیکر پاکش راپس از ۱۱ماه درروستای هشمیز زیرخروارها خاک پیدا کردند 👤 ماجرای نیمروز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 والله والله والله از مهمترین شئون رابطه و دلی با این است که امروز سکان این انقلاب را در دست دارد و در روز قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است!! 💬 شهید سردار حاج قاسم سلیمانی 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساخت این کلیپ رو تقدیم میکنم به مادر شهید مسعود عسگری❤️☺️ کپی مجاز با ذکر سه صلوات
🕊🌺 ‍🌸مسعود خیلی مهربون و خوشرو و دلسوز بود. در خانواده اگه میخواست کاری انجام بشه به دست مسعود انجام میشد و هیچ کاری رو سرسری انجام نمیداد.😊 خصوصیت دیگه اش بود، کافی بود کسی بگه فلان وسیله ات چقدر قشنگه، حتما بهش میداد.✅ پسر بزرگم اهل خرید عطر هستش، یه بار مسعود چندتا عطر خریده بود، به برادرش گفت ببین کدوم یکی خوبه، برادرش هم یکیو انتخاب کرد و بهش گفت این از همه بهتره، مسعود هم گفت اینو واسه تو خریدم...دوست داشت هرچی داره ببخشه...
شبیہ‌شھدابودن‌سخت‌نیست فقط‌کمےمراقبت‌میخواهد دلت‌کہ‌عاشق‌باشھ سمت‌معشوق‌میدوۍ :)) 🖇سلام ، صبحتون شهدایی🌙🌻
هدایت شده از شهید مسعود عسگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 اولین حضور پدر و مادر شهید مدافع حرم مسعود عسگری در محل شهادت فرزندشان در سوریه 🌱🌷🌱
🌹شهیدی که حضرت معصومه (س) روز کشیک در حرمش او را بخشید به حضرت زینب (س) هر دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت :دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز! گفتم چرا؟ گفت: چون همیشه موقع خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه (س) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب (س) نوکری کنم. ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب (س). من هم خندیدم و گفتم خب چه فرقی کرد؟ گفت: اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند. راست میگفت حضرت روز شنبه که روز خدمت شهید بود او را بخشید به حضرت زینب چه سعادتی بیشتر از این که نظر کرده اهل بیت باشی شهید مدافع حرم شهید مصطفی نبی لو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قاتل شهیده فاطمه اسدی را بهتر بشناسیم ⛔️ مصطفی هجری کیست؟ الان کجاست و چه می‌کند؟ 🌹اینجا معراج شهداست 👇 @tafahoseshohada
💢 بسیج شجرة طیبّه و درخت تناور و پرثمری است كه شكوفه‌های آن بوی بهار وصل و طراوات تعیین و حدیث عشق می‌دهد. هفته بسیج گرامی باد. 💠امام خمینی(رضوان الله علیه) ۸ آذر
همرزم‌شهید: مسعود چقدر اين پرنده آهنی(تامكتF-14) رو دوست داشت و پرواز باهاش رو لذت بخش می دونست تو جاهای مختلف وقتی به اين پرنده می رسيد، دوروبرش می چرخيد و از قابليت هاش، رادار و موشكهاش برام ميگفت از خاطرات جنگ و خلبانهای شجاع هوانيروز كه با اين پرنده ماموريت های پر افتخاری رو انجام داده بودند می گفت. اين عكس مربوط به نمايشگاه هوايی مهرآباد و چند روز قبل از اعزام هست تو گير و دار اعزام بوديم كه به سختی دو ساعت وقت خالی پيدا كرد و با هم رفتيم سراغ اين پرنده حالا وقتی به اين عكس نگاه می كنم و به حرفهای مسعود راجع به پرواز باهاش فكر می كنم با خودم ميگم پرواز با به پرنده آهنی كه حتی از جو كره زمين هم نميتونه خارج بشه انقدر برا مسعود لذت بخش بود اون شبِ شهادت، مسعود به چه مرتبه ای رسيده بوده كه لذت پرواز با بالهای فرشتگان، به سوی معبود رو چشيد. چه شيرين لذت می برد در دامن معبود و چه قدر با آرامش پرواز كرد. جراحات زيادی داشت در حالی كه همه در تكاپوی كنترل خونريزی و رسوندن مسعود به درمانگاه و عقبه بوديم. مسعود به آرامی نفس می كشيد و گويی از اين لحظات پر كشيدن لذت می برد. (روايت از دوست شهید ) شادی روحش صلوات @shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگربه دیده ظاهر تو را نمی بینم ولی تو را ز جان ودل جدا نمی بینم چنان که شیفته ی آن جمال زیبایم به هرچه مینگرم جز تو را نمی بینم
و شهادت نصیب ڪسانی میشود که درره عشق بی ترس باجان خود بازی کنند🙃💔 داییِ
مزار بهشتی امشب دعاگوی دوستان بودم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره از دوست شهید👇
شهید مسعود عسگری
خاطره از دوست شهید👇
🔗 دوست‌شهید: با فرمانده یگان خلبان فتحی نژاد در یکی فرودگاه های اطراف تهران✈ برای موضوع آمادگی عملیاتی و تجهیزاتی جلسه داشتیم و قرار بود با بریم که یکی دو تا از بچه ها هم بخاطر ذوق و شوقی که داشتن گفتن ماهم میایم ؛ شدیم چهار نفر و با تویوتا 🚕 راه افتادیم ؛ مثل همیشه راننده بود. وارد بزرگراه آیت الله سعیدی که شدیم گفت چه خبره چه دود غلیظی از سمت بازار مبل دیده میشه😨 ترافیک هم سنگین بود، رسیدیم نزدیک محل آتش سوزی (کوچه تقی زاده) دیدیم که حریق گستردس و همکارای ما هم سخت دارن کار میکنن؛ گفتم بریم کمک . با و گفت بریم🏃🏃 همیشه خوراکش و بود.😅 گفت جلسه با استاد فتحی نژاد رو چیکار کنیم؟ گفتم اون با من؛ زنگ زدم ماجرارو توضیح دادم، ایشونم گفتند احسنت اگه کمک لازمه برید ، فردا جلسه رو برگزار میکنیم. ماشین رو پارک کردیم تو ایستگاه ۳۸ آتش نشانی و زدیم به دل حادثه🌇 . یه انبار خیلی بزرگ بود که احتمال سرایت آتش سوزی به انبارهای مجاورشم زیاد بود😰 . رفتم بالای انبار و به همکارا کمک کردم انقدر سرگرم کار شدیم اصلا حواسمون نبود که با هم اومدیم . بعد از چند دقیقه دیدم داره به آتش نشانا کمک میکنه و همش در حال فعالیته وسایل میاره براشون و هر جا لازمه حضور داره. کار سخت بود و شعله و حرارت خیلی زیاد😱 . گرمِ کار شدیم و دیگه همدیگرو ندیدیم تا آتش سوزی مهار شد. دیگه شب شده بود و دو سه ساعتی در گیر کار بودیم اومدم پایین دنبال و بچه ها می گشتم ببینم کجا هستن و چیکار میکنن. رفتم تو خیابون گشتم پیداشون نکردم😕 . یکیشونو دیدم پرسیدم کو؟ گفت رفته انبار کناری داره کمک میکنه. رفتم داخل محوطه دیدم سخت در حال فعالیته لباساش از شدت گرما و فعالیت خیس و همه جاش سیاه شده و بوی دود آتیش میده. گفتم مثل اینکه می خوایی تا آخرش بمونیا🤔 بیا بریم دیگه حریق تحت کنترله. گفت خیلی حال میده این کار ☺ هم هم . گفتم ان شاءالله بزودی همکار میشم گفت؛ ان شاءالله... با همکارا خداحافظی کردیم و رفتیم ماشین و برداشتیم برگشتیم به سمت که اون موقع به این اسم نبود. رفتیم داخل ، بچه ها سر و وضع مارو دیدن گفتن اِاِاِاِ چرا اینجوری شدین شما😳🤔😂؟ اومدین؟ جلسه رفتین🤔😳؟ با خنده میگفتن چه جلسه ای بوده😂😂، داستان و تعریف کردیم براشون. می گفتن شماها نمی تونید مثل آدم معمولی برید یه کاری رو انجام بدید و برگردید همیشه یه کار و دارید... 💫
رهایی‌گروگان🚡 حفاظت‌شخصیت🔰 مدافع‌امنیت‌مردم 💫 مدافع‌حرم💚
چهار سال پیش روز تشییع پیکر برادرم پدر شهید محمد رضا بیات یکسال بعد از شهادت پسرش، سر بر تابوت مصطفی گذاشته و... دلنوشته آقای شاعری را بخوانید👇
شهید مسعود عسگری
چهار سال پیش روز تشییع پیکر برادرم #شهيد_مصطفى_نبى_لو پدر شهید محمد رضا بیات یکسال بعد از شهادت پس
‍ 🔸‍ باذن الله.... بگذار تا چون ابر در کز سنگ ناله خیزد روز 🔹این یادداشت را آبان ۹۶ در روز تشییع پیکر شهید نبی لو نوشتم، حالا درست ۴ سال از آن ایام می گذرد و حاج حسن آقای بیات به وصال یار رسیده است... حالا حاج حسن بیات بعد از پنج سال به ایستگاه آخر چشم انتظاری و فراق فرزند برومندش رسیده است، این چند سطر را بخوانید لطفا. 🔹من از کودکی با خانواده شهدا زیسته ام، بچه تر که بودم از مقابل صحن «ع» با سوار بر اتوبوس می شدیم و می رفتیم بهشت زهرا(س) 🔹 شهدا می پختند و و می دادند. یک جورهایی آشنا هستم با این دلتنگی، با این طراوات و با این فرهنگ... این عکس برای روز پیکر آقا نبی_لو است و اشک های آقا بیات ، بچه محله و همکارمان... 🔹من از کیفیت رابطه آقا مصطفی و آقا بیات اطلاعی ندارم. اما می دانم که همه شهدا ما هستند، اما این را می دانیم که دست در عالم باز است و از نفس قدسی شان از عالم بر ما احاطه دارد، آقای بیات که خود داغ فرزند دیده، زمان خوب و جای خوبی برای طلب خیر و استخاره انتخاب کرده... 🔹از شما چه پنهان با دیدن این صحنه و بعدتر این که آقا سید صالحی ثبت کرده، اشک ها ریختم... 📸 با خودم می گفتم ای کاش آقا سید کمی لنز دوربینش را بیشتر می چرخاند، تا لبخند شیرین بیشتر نمایان می شد. این عکس را، این لبخند را بارها و بارها روی پروفایل شهید دیده بودم. این بار اما آقا مصطفی نظر کرده بود به و لبخندش جنس دیگری داشت، خوشا به سعادتت برادر هنیا لک... 🔹آن روز خودم و به گمانم اهالی محله مان حال و هوای خوبی داشتند، مهمان داشتیم، که زنده است. هر شهید آمدنش تلنگری ست، به قول آقا مرتضای آوینی، شهید که بر کرانه ازای و ازلی وجود بر نشسته است، می تواند دستی بر آورد و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را بیرون بکشد از منجلاب... آری! ما نیازمند شهیدانیم! و نیازمندیم به زیارت قبور مطهرشان! و به گرفتن آش نذری و خرما از دست پدر و مادر شهدا... 🔹من خود نیاز دارم هر از گاهی بروم و بر مزار منورشان بنشینم و آن ها برایم فاتحه ای بخوانند، قدم بزنم و بنوشم هوای معطر گلزار شهدا را... 🔹شهید بیات عزیز، آقا مصطفی نبی لوی نازنین که خنده ات و سیمای مهربانت در دیدگانم حک شده است، ما به کمک و دعای شما و دوستان آسمانی تان نیازمندیم. دست شما در این عالم خیلی باز است، آن قدر باز هست که هر هفته سر سفره اباعبدالله(ع) مهمانید و نور می خورید و نور می آشامید. برای ما که دست مان کوتاه است، دعا کنید... به قلم خادم شهدا، رضا شاعری