eitaa logo
شهید مسعود عسگری
959 دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی بسیجی 🌷 ✅متولد ۶۹/۰۶/۰۸تهران فرزند دوم خانواده مجرد ✅شهید عسگری در رشته الکترونیک و حقوق مشغول به تحصیل بود که هر دو را به دلیل علاقه فراوان به پرواز و خلبانی نیمه کاره رها کرد. ✅ فعالیت ها، آموزش ها و مهارت ها : ▫️استاد خلبان هواپیمای فوق سبک ▫️استاد کار و نجات در ارتفاع ▫️غواص سه ستاره بین المللی ▫️صخره نورد ▫️چترباز سقوط آزاد ▫️خلبان پاراگلایدر ▫️ورزش های رزمی(کیک بوکسینک، هاپکیدو ) ▫️آموزش دیده دوره های اسکورت ▫️رهایی گروگان ▫️تک تیرانداز ▫️حفاظت شخصیت ▫️عملیات ویژه ▫️مهارت در انجام حرکات آکروباتیک با دوچرخه ▫️راننده حرفه ای انواع موتور سیکلت و خودرو ▫️رزم در محیط های ویژه ▫️مهندسی تخریب ▫️جنگ شهری ▫️محافظ دانشمندان هسته ای ▫️مدیر آموزش شرکت خصوصی کار دراتفاع شهید عسگری رشته خلبانی فوق سبک را به طور حرفه ای دنبال می کرده و در اکثر رشته های ذکر شده مدارج عالی را کسب نمود. ✅ صفات بارز اخلاقی: انجام کارها با ایمان و اعتقاد ، مومن ، متعهد و متخصص ، زرنگ ، باهوش ، کنجکاو ، خوش رو ،شوخ طبع ، ورزشکار ، شجاع ، کم حرف و بی ادعا ، صبور ، آرام ، متبسم ، شاد ، بسیجی فعال ، با اخلاص و در یک کلام ✅مداح مورد علاقه: میثم مطیعی در شب های محرم در هیئت کربلایی حسن حسین خانی بود و در شبهای ماه مبارک رمضان او را در هیئت حاج منصور می یافتی ✅اعزام به سوریه: بصورت و ادای تکلیف ✅سمت سازمانی : خلبان هواپیمای شناسایی و پشتیبانی مسئولیت در رزم : فرمانده دسته تکاوران همرزم و فرمانده تکاوران شهید احمد اعطایی، سید مصطفی موسوی و محمد رضا دهقان در یگان فاتحین بود که همگی در روز بیست و یک آبان نود و چهار به شهادت رسیدند و به معروف شدند. ✅آخرین پیام شهید به مادرش از طریق ارسال پیامک : باید بپرد هرکه در این پهنه عقاب است حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد کوه است دل مرد ولی کوه نه هر کوه آن کوه که آتش به جگر داشته باشد عشق است بلای من و من عاشق عشقم این نیست بلایی که سپر داشته باشد این قطعه شعر بر روی مزار شهید نیز حک شده است. ✅ نحوه شهادت به روایت هم رزمانش : طی یک عملیات شهر الحاضر توسط رزمندگان فتح شد و ما مشغول تثبیت مواضع و گشت زنی داخل شهر بودیم که خبر رسید دشمن پاتک زده و باید به شهر العیس بریم. وقتی به شهر العیس رسیدیم نزدیک غروب آفتاب بود که بعد از هماهنگی و طبق دستورات ابلاغ شده وارد شهر العیس شدیم. در ورودی شهر وقتی ستون وارد شهر شد در یک درگیری نزدیک و نابرابر با اصابت مستقیم تیر توپ ۲۳ میلی متری ، چهار نفر از بسیجیان گردان حیدر کرار به ترتیب (با اصابت پنج تیر) ، در اولین شب ماه صفر۱۴۳۷ قمری به هنگام نماز مغرب با خون خود وضو گرفتند و به دیدار اربابشان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شتافتند. روز بازگشت پیکر ایشان به ایران۹۴/۰۸/۲۲ ، روز تشییع ۹۴/۰۸/۲۴ می باشد که در قطعه ۲۶ ردیف ۷۹ شماره ۱۹ آرمیده است. 👇👇👇👇👇👇 لینک کانال شهید در ایتا و پیام رسان ها @shahid_masoud_asgari
خیلیا دوست دارن تصویر یا صدایی از شهیدی که تا حالا ندیدنش ببینن و بدونن رفتار و حرکاتش چجوری بوده برای کسانی که تا حالا ندیدن خیلی جذاب و تاتیر گذاره ولی برای خانواده و مخصوصا دوستان و همرزمان کوله باری از دلتنگی و بغض همراش داره لحظات باهم بودن مثل فیلم میاد جلو چشمای آدم حرفایی که زده شده خاطراتی که بود سختیها کنار هم بودنا توعالم رفاقت قهر و آشتیا تو میدون جنگ و جهاد برای هم جون دادنا و نگران بودنا شاید کسی باورش نشه که تو منطقه عملیات یه روز شد که حجم آتیش و خمپاره به حدی رسید که بیشتر بچه ها بخاطر موج انفجار سردرد گرفتن و با تشخیص فرمانده دم غروب بود که به عقبه برگشتن مسعود و چند نفر دیگه بازم مثل همیشه گوی سبقت و ربودن و از خود گذشتگی کردن و شب تو منطقه موندن که خط و حفظ کنن و تا عصر فردا طول کشید ما برگشته بودیم عقب تو این یه روز بقدری دلتنگ و نگران بودیم که داشتیم دق میکردیم وقتی فردای اون روز دوباره برگشتیم منطقه عملیات باورتون نمیشه انقدر از دیدن هم ذوق کردیم همدیگرو بغل میکردیم بعضی وقتا بغض هم میکردیم همینجوری خونه به خونه دنبال بچه ها و دیدنشون: مسعود کجاست؟ سید مصطفی؟ یه نفر میگفت خونه بالایی هستن حسن و علی کجان؟ میگفت خونه دومی احمد و محمد رضا و صباح کجان میگفت دارن میان پایین و جای خالی حاج عبدلله بعد گفتن منطقه تثبیت شده و همه برگردید عقب و تحویل فاطمیون بدید دوباره جمع شدیم دورهم خیلی خوشحال بودیم و خدارو شکر میکردیم. ما که طاقت یه روز که هیچ یه مدت کوتاهی دوری هم و نداشتیم حالا نمیدونم چطور شده تو این دو سال و نیم طاقت آوردیم دوری شونو تحمل کنیم نمیدونم چی بگم ولی قطعا بخاطر فلسفه شهادت و زنده بودن شهیده و اینکه حتما کنار ما هستن... @shahid_masoud_asgari
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شهید مسعود عسگری هشت شهریور سال هزارو سیصدوشصت و نه ،مصادف با هشتم ماه صفر در بیمارستان نجمیه تهران به دنیا آمد 🌹 مادرم براي نگه داري از من و بچه هايم به منزل ما آمد، روز اول ورود به منزل بود ورختخواب مسعود كنار پنجره اتاق و صورتش پشت به پنجره بود، با مادرم در حال صحبت بوديم و ديديم مسعود صورتش را به طرف پنجره برگرداند و به نوري كه به اتاق مي تابيد خيره شد. مادرم گفت از چشمانش پيداست ، اين بچه خيلي زرنگ و باهوش است. چشمان باز و خوش رنگ مسعود او را به ياد زيبايي چشمان آهو مي انداخت. مسعود بر خلاف نوزادهاي ديگر كه بيشتر روز را در خواب هستند، بيشتر بيدار بود و نگاه مي كرد 🌹 از همان روزهای اول میشد لبخند دوست داشتنی و همیشگی را در صورت زیبای مسعود دید🌹 مادرم با تجربه اي كه داشت به من مي‌گفت اين بچه از چشمانش پیداست، خيلي پسر زرنگ و باهوشی است. و اين گفته مادرم به مرور زمان برايم ثابت شد. مسعود بقدري زرنگ بود كه چشمانش را از تاريكي ها برگرداند و به سوي نور پركشيد و رفت🌹 مسعود نهم ماه صفر سال شصتو نه در یک روزگی سرش را از تاریکی به سمت نور چرخاند و به نور خیره شد🌹 و بیست و پنج سال بعد شب اول ماه صفر سال هزارو سیصدو نودو چهار رو از تاریکی های جهان خاکی برگرداند و به سوی نور اللهی پر گشود🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @shahid_masoud_asgari
موضوع: بعد از فتح شهر الحاضر بود که به لطف خدا و مدد اهل بیت بدون شهید و مجروح، عملیات تموم شد. رزمنده ها خیلی خوشحال بودن و هر کسی به نحوی شکر گذاری میکرد و درحال شادی بود. منم اسلحه رو مسلح کردم و دوتا تیر هوایی زدم یه دفعه یه نفر زد رو شونم برگشتم دیدم با ناراحتی گفت چیکار میکنی!!؟ گفتم: خب خوشحالم. شهر و فتح کردیم دارم می زنم. مسعود گفت: برادر ... با اینکه من بزرگتر بودم و تقریبا هم سن بچه من بود، ولی این حرفش تا رفت و همیشه صداش تو گوشمه و خدارو شکر میکنم که لیاقت همراهی و همرزمی شهدا رو نصیبم کرده آشنایی با حال و هوای زندگی در: پیج اینستا گرام https://www.instagram.com/shahid_masoud_asgari/ @shahid_masoud_asgari
بسم الله الرحمن الرحیم صحبت های پدر بزرگوار شهید در برنامه رادیو گفتگو🔻🔻🔻 حاج مسعود در فضایی رشد کرد که با مسائل دفاع و جنگ آشنا بود چون خودم در زمان جنگ در جبهه حضور داشتم. گفته میشد که دهه شصتی ها و هفتادی ها با دهه های قبل فرق بسیاری دارن ولی دیدیم بصیرتی که اینها داشتند کم از بچه های دهه های قبلشون نداشت و حتی قوی تر هم عمل کردن که باعث تعجب برخی هم شده بود از این لحاظ که امام رو ندیده برای دفاع از حرم آل الله داوطلبانه اعزام شدند، حالا فکر کنید اگر در کربلا بودند چه عاشورایی عمل میکردند. حاج مسعود دغدغه صحبت های رهبری رو داشتند، پیگیر صحبت های ایشون بودند و تاکید میکردند. به تبعیت و اقتدا از رهبری برای دفاع اعزام شدند. به واقع صحبت از این عزیزان سخته، شاید شاید آیندگان بتونن در موردشون صحبت کنن از این لحاظ که دفاع تو الویت اول بود براشون و چیزهای دیگه در الویت های بعدی قرار می‌گرفت. این کار اولیای الهی است، اینها با خدا معامله میکنن، پیچیدگی ایمان، تیزی بصیرت، وقت شناسی و پای کار بودن اینها قابل تقدیره و جای صحبت بسیاری داره. صحبتی که حضرت آقا فرمودند در مورد برتری این شهدا نسبت به شهدای دوران دفاع مقدس بیانگر این موضوعه که این عزیزان در تعالی و روشن بینی و بصیرت در قله هستند. این عزیزان به واقع برای دنیا ساخته نشده بودن، حاج مسعود چندماه قبل از شهادت واقعا آسمونی شده بود، دنیا براش ارزشی نداشت. توصیه همیشگی ایشون این بود در خیمه ولایت باشیم، محکم متوسل به امر ولایت باشیم. @shahid_masoud_asgari
نقل خاطره کوتاه موضوع: میلاد امام حسین(ع) و سفر حج با و بچه های دیگه خیلی خوشحال بودیم که داریم میریم سفر حج و بیشتر از همه بخاطر اینکه در ماه شعبان این سفر معنوی قسمت ما شده بود . روز قبل از میلاد (ع) سوار هواپیما شدیم و خوشحال از اینکه روز میلاد (ع) زائر حرم نبوی و بقیع هستیم. وقتی رسیدیم مدینه متوجه شدیم که سوم شعبان در عربستان دیروز بوده😳. با و بچه ها کلی بحث کردیم که بالآخره ما تولد (ع) کجا بودیم؟ آخر سر بعد از کلی بحث های فلسفی و سنگین و بی نتیجه ،همگی متفق القول نتیجه گرفتیم که ما اصلا سوم شعبان روی زمین نبودیم و تو آسمون بودیم😂😂😂 آشنایی با حال و هوای زندگی در پیام رسان: https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹 رفاقت با شهدا🌹 رفاقت با شهدا يعني تلاش كنيم تا به مقام شهدا نزديك شويم... طوري زندگي كنيم كه مورد رضايت خداوند و شهدا قرار بگيريم... هر هفته ليستي به دست شهيد داده ميشه كه اسامي افرادي كه شهيد ميتونه شفاعت كنه توش نوشته شده... و هر هفته اين اسامي كم و زياد ميشه عده اي به اين ليست اضافه ميشن و عده اي نامشون از اين ليست حذف ميشه... كساني كه قبلاً جزء اعضاي خانواده يا رفقاي صميمي شهيد بودن ولي از راهش جدا شدن و گنهكار شدن از اين ليست خط خوردن و كساني كه قبلاً شهيدرو نمي شناختن و تازه با شهيد آشنا شدن و به راه اومدن و گناهشونو كنار گذاشتن به اين ليست اضافه شدن.. ان شاءالله مايي كه ادعاي نسبت خانوادگي و يا رفاقت با شهدا داريم طوري رفتار كنيم كه تا آخر توي اين ليست باقي بمونيم و مورد رضايت خداوند و شفاعت شهدا قرار بگيريم... @shahid_masoud_asgari
روزت مبارک #خلبان #شهید_مسعود_عسگری 🌷 @shahid_masoud_asgari 🌷
و از طرف همه دوستای مسعود که باهم و چنتایی از فلاح(منطقه۱۷، ابوذر) به سمت فرودگاه سپهر می رفتیم اینکه وقتی میشی ، شروع می کنی به مرور خاطرات... یاد اون روزای سرد زمستون می اُفتی که شب قبلش باهم هماهنگ می کردیم برای برنامه پرواز فردا‌. معمولا اطلاع می دادُ میگفت که فردا فلانی و فلانی بیان فرودگاه سپهر لحظات شیرین اونموقع ایی بود که رفیقت () ، صبح زود ، سر ساعت اومده جلوی در خونه ، به موبایلت زنگ می زنه: _الو سلام _سلام _کجایی؟ _جلو در خونتون _جلوی در😳 (با اینکه همیشه میگفتم از خونتون را افتادی زنگ بزن که من زودتر بیام پایین ، میومد جلوی در بعد زنگ میزد می گفت من جلوی درم 🙈 مارو شرمنده می کرد) میری پشت پنجره می بینی که موتورُ زده روجک ، انقد لباس پوشیده که فقط معلومه. ولی می شد 😊 از فهمید. زود میایی جلو درُ ، سلام و علیکُ... _تو رانندگی می کنی یا من؟ ... _فرقی نمیکنه... اونی که عقب می نشست ، باید گوشی و هنزفریُ ردیف می کرد. یکیش تو گوش خودت ، یکی دیگش تو گوش . هر چقدر به فرودگاه سپهر نزدیکتر می شدیم سردتر می شد. اون لحظه ای هست که تا باد به صورتت نخوره و البته هنزفری هم از گوشامون در نیاد ...😉 وقتی می رسیدیم فرودگاه ، وارد آشیانه که می شدیم ، میدیدم که همیشه با یه سلام و احوال پرسی کوتاه ، و با اون پرستیژ خاص خودش، سریع می گفت: لباساتونو عوض کنید . وسیله پروازی شماره... بزارید بیرون و چکش های قبل پروازُ انجام بدین. دفتر پروازُ بنویسید.... ما هم می گفتیم: استااااااد یخ😬 زدیم تا اینجا بیاییم . بزار یخمون باز بشه. یادش بخیر تو اون ، قبل از ، همیشه می گرفت... مسعود و بقیه بچه ها هم که ، به بود. هر کدوممون که می رفتیم پرواز ، بقیه کنار دیسپچ یا برج مراقبت روی صندلی می نشستیم و پرواز نگاه می کردیم. یادمه همیشه به کسایی که با جایرو پلن(یه نوع هواپیمای فوق سبک) پرواز می کردن ، به شوخی اعتراض می کردُ می گفت شما همش کار مارو خراب می کنید😕😉😂 آخه مسعود خلبان کایت بود و کایت چون بال ثابت بود، موقع نشستن در باند، اگر قبلش یه جایرو می نشست، vortex (واژگونی هوا ) ایجاد می شد و شرایط برای نشستن کایت سخت می شد. البته باید بگم که مسعود تو دوره خلبانی بین هم دوره ایی هاش ، در کمترین زمان آموزشی تونست (solo) بدون استاد رو انجام بده پرواز که تموم می شد ، هر چند نفری از بچه ها که تو فرودگاه سپهر بودیم همه باهم موتورامونو سوار می شدیم و میومدیم سمت خونه. البته بعضی وقت ها هم می رفتیم سمت آموزشگاه (مقر ) هر وقت که قرار بود مسعودُ برسونم خونشون ، همیشه از سمت پارک شهدای گمنام میرفتیم و وقتی به کوچه نزدیک می شدیم و تابلوی کوچه معلوم می شد ، به شوخی می گفتم: واقعا امام زمان (عج) تو این کوچه هست؟(بخاطر اسم کوچشون که بنام صاحب الزمان عج بود) مسعودم با یه لبخند😊☺️😉 همیشگی میگفت: والا نمیدونم... شاید... خدا کنه... کاش که همسایه ما می شدی... با وجود امثال من که امام زمان (عج) این سمت نمیاد... ( همیشه و بود) جلوی در خونشون یه پله هست که همیشه موتورو طوری جلوی در نگه می داشتم که وقتی پیاده می شد روی نیاد... و مستقیم روی پله پیاده بشه. می گفت چیکار می کنی؟ منم می گفتم: می خوام دیگه زحمت نکشی این پله رو بالا بری ، صاف بری خونه ، اذیت نشی. عجب... این بود که در مسیر یاد گیری ، خداوند روزی ما کرد که لحظات اندکی از عمرمونو در کنار ... اما... شادی روحشون و برای اینکه الآن کنار امام حسین (ع) مارو هم یاد کنن صلوات https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
توصیه مادر بزرگوار شهید مسعود عسگری خطاب به همرزمان فرزند شهیدش: مسعود من رفت، خدا شما رو حفظ کند، مدافع ولایت باشید، شما فریب نخورید و با آمریکا دست ندهید، مثل کسانی نباشید که در ظاهر حرف از رهبری میزنند اما برعکس خواست ایشان عمل میکنند... https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://iGap.net/shahid_masoud_asgari
0⃣3⃣ شهید مسعود عسگری :باید برای خودمان چندتا ترمز و عقب گرد موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تابه راحتی مرتکب گناه نشیم‌. کانال #شهید_مسعود_عسگری در همه پیام‌رسان ها: @shahid_masoud_asgari
2⃣5⃣ شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو: حفاظت از حضرت آقا که محافظ اصلی حرم اهل بیت(ع) هستند از اوجب واجبات است و حفاظت از ایشان حفاظت از همه ی حرم ها است http://eitaa.com/shahidmostafanabilou کانال #شهید_مسعود_عسگری در همه پیام رسان ها @shahid_masoud_asgari
از موضوع: يه روزي از همون روزاي خوب با مسعود بودن، از سر بيكاري تصميم گرفتيم بريم سوئينگ، دنبال يك سايت ارتفاع بالا ميگشتيم، نزديكيهاي تهران پيدا نكرديم و راهي پلهاي پرديس شديم، ارتفاعش حدود٥٠متري ميشد، كم بود ولي نزديكيش تا تهران قانع كننده بود. اولين بارمون بود... تا حالا سوئينگ نكرده بوديم ،دنبال اين بوديم كه تو اولين بارمون يك كار سطح بالا انجام بديم كه ديگه قسمت نشد... ارتفاع، ميزان كش آمدن طناب، نحوه تخليه، موارد اضطراري و .... رو بررسي و محاسبه كرديم ، طنابها و اتصالات رو بستيم و همه چيز آماده شد. موقع پرش رسيد همه به هم نگاه ميكردن تا اولين نفر كي بپره تنها كسي كه نگاه نميكرد مسعود بود ، اونطرف داشت هارنس ميپوشيد و كلا برنامش نبود كه اجازه بده كسي بپره، خودش ميخواست كه بپره... و اين فيلم اولين پرش بود شهريور ١٣٩٣، بزرگراه تهران پرديس ———————— خيلي مواقع مسعود خودش ميخواست كه بپره سر اون كوچه توي العيس هم خودش ميخواست كه بپره و خيلي قبل تر از ما آماده شده بود... به نقل از دوست و همرزم شهید ——— #كلناعباسك ٢٦ #سوئينگ کانال در همه پیام رسانها @shahid_masoud_asgari صفحات اینستای @shahid_masoud_asgari1 @shahid_masoud_asgari @masoud__asgari
موضوع: صبح شنبه بيست و سوم آبان نودو چهار براى ديدن پيكر مسعود به معراج شهدا رفتيم از نحوه شهادت مسعود و جراحت هاش هيچ اطلاعى نداشتم تابوت مسعودو زمين گذاشتن وقتى پرچم رو كنار زدن من سمت زخمى صورت مسعود نشسته بودم اولين چيزى كه به چشمم خورد، صورت پر از زخم و چشم تخليه شده پاره تنم بود لحظه اول با ديدنش يه شوك ريز بهم وارد شد يه لحظه از درون لرزيدم ،طورى كه اطرافيان متوجه نشدن به صورت ماهش نگاه كردم چشم ديگش سالم و نيمه باز بود و نگاهم مى كرد با ديدن نگاه مهربونش آرامش گرفتم اون روز با اون يك چشم با هم صحبت كرديم صبح روز شهادت از شدت دلتنگى مسعودو صدا ميزدم و ازش مى خواستم بياد ببينمش هيچ چيز جز ديدن روى ماهش نمى تونست آرومم كنه حالا پيكر پاك مسعود جلوى روم بود و چشم نيمه بازى كه براى دلِ تنگِ مادرش نگه داشته بود... https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین دیدار #شهید_مسعود_عسگری https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
کوه پیمایی و تمرینات تاکتیکی جهت ماموریت شمالغرب_ جاسوسان سال ۱۳۹۰ https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
موضوع: تمرینات تاکتیکی و آمادگی برای ماموریت شمالغرب سیزدهم شهریور سال 1390 بود که خبر شهادت و رزمندگان یگان ویژه صابرین سپاه تو منطقه کشور( ) توسط گروهک تروریستی همه جا پیچید و باعث ناراحتی و افسوس بخاطر از دست دادن چنین شیرمردانی شد... از فرماندهان وقت خبر رسید که باید خودمونو آماده کنیم برای ماموریت‌های مرزی داخل کشور و مقابله با تحرکات ، فیلم محل شهادت شهدای جاسوسان و پیکرهای مطهر شهدا رو پیدا کردیم که با شرایط و خصوصیات منطقه آشنا بشیم جدای مسائل نظامی خیلی از دیدن صحنه شهادت ناراحت و منقلب شدیم خونمون به جوش اومده بود اعتقاد و تصمیممون خیلی راسخ تر و محکم شد... با برنامه ریزی های مختلف شروع کردیم به آموزش و تمرینات متناسب با منطقه این عکسهایی رم که می‌بینید از و بچه ها برای کوههای اطراف تهران و پاییز همون ساله که در راستای آمادگی برای اون موقع بود و چون قرار بود همه نیازهای خودمونو مثل خوراک و... از منطقه تامین کنیم یا به نوعی و تمرین کنیم هر کسی به مقدار توانش چوب و هیزم جمع کرد تا وقتی که به محل استقرار رسیدیم آتیش روشن کنیم هم برای گرم شدن هم مصارف دیگه. هم تو مسیر که میرفت هر جا میدید برمی‌داشت با یه طناب می‌بست و رو دوشش حمل می‌کرد انگار از بچگی تو روستا زندگی کرده بود با و رفیق بود به طبیعت و کوه و ورزشم خیلی علاقه داشت خلاصه رسیدیم به محلی که تیم شناسایی از قبل با جی پی اس مشخص کرده بود. چادرها رو زدیم آتیش و روشن کردیم نشستیم دورش و کلی صحبت و بگو بخند بعدشم نگهبانی تا صبح و آماده شدن برای تمرینات و کارهایی که قرار بود انجام بدیم... https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
دلنوشته مادر شهید به مناسبت آسمانی من تولد زمینیت مبارک❤️ مسعود جان امروز سومین تولد بعد از آسمانی شدنته🌺 امسال تولدت رنگ و بوی عید به خودش گرفته اونم چه عیدی🌺عیدُ اللّٰهِ اکبر عید ولایت و امامت 🌺 چه تقارنی عید ولایت، تولد پسر ولایی❤️ مسعود عزیزم امسال هم مثل پارسال شب تولدت شام خونه خاله جون مهمون بودیم با یه تفاوت ، پارسال دایی مصطفی کنارمون بود قبل از رسيدن ما داشتن با حسین از عکسات بنر طراحی می کردن ببره سوریه نصب کنه خیلی براش مهم بود تو با توانمندی هایی که داشتی معرفی بشی امسال خیلی جاش خالی بود🌺 خیلی به یاد دایی شهیدت بودیم🌺 دیشب خیلی دیر برگشتیم خونه گوشیمو دستم گرفتم ، پر بود از پیام های تبریک تولدت🌺 مثل همیشه پیام ها زیاد بود و فرصتم کم و باز مثل همیشه نتونستم جواب لطف و محبتها رو بدم و شرمنده شدم مسعود جان ❤️ مسعود جانم❤️ مسعودم امروز با اولین باری که بعد از تولدت دیدمت یه حس مشترک دارم❤️ لحظه اول بخاطر سلامت و زیبایت حس افتخار و غرور داشتم ، امروزم بعد از گذشت نزدیک سه سال بعد از شهادتت بخاطر لیاقتی که داشتی تا خدا خودش خریدارت بشه همون حسو دارم❤️ بازم با تمام وجود افتخار می کنم بخاطر هدیه بی نظری که خدای بزرگ بهم هدیه داده🌺 مسعود جان معمولاً مادرا روز تولد به بچه هاشون هدیه میدن ولی من ازت هدیه می خوام بگیرم عزیز دلم روز تولدت ازت می خوام دستمو بگیری تا رسیدن بخودت ، راهنمام باشی وقتی خیالم راحته که دستم به دستت باشه و کمکم کنی مدافع ولایت باشم https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
مادر به مناسب محرم مسعود جان هر روز محرم ياد آور محرميه كه سوريه بودى عصر عاشورا منو يادِ عصر عاشوراى نودوچهار ميندازه ، وقتى كه مراسم عزادارى تموم شده بود و داشتم كفشمو پام مى كردم برگردم خونه، يكى از دوستان گفتن ديشب مداح مسجد گفته يه اتوبوس از بچه هاى منطقه هفده رو داعشيا زدن و هيچ خبرى از سرنشيناش نيست تا شنيدم انگار دنيا به سرم خراب شد، چسبيدم به ديوار و شروع كردم گريه كردن😭 پاهام سست شده بود و توان حركت نداشتم نشستم زمين كسى فكرشم نمى كرد من توى اتوبوس آشنايى داشته باشم خودمو كشيدم جايى كه دوستام از در بيرون برن و منو نبينن وقتى عزادارا خارج شدن ، ديدم اگر صاحب خونه منو ببينه براش سوال پيش مياد... مجبور شدم از خونه خارج بشم اومدم كوچه ولى پاهام توان حركت نداشت توى كوچه نشستم زمين، سر كوچه داشتن خيمه آتيش ميزدن ومن همچنان به شدت گريه مى كردم😭 يكى از دوستان متوجه غيبتم شده بود برگشت ديد توى كوچه نشستم و گريه مى كنم گفتن شما روحيتون حساسه، كاش پيش شما اين خبرو نمى دادن ، كمك كردن تا به سمت خونه راه افتادم چقدر سخته وقتى نتونى دردتو به كسى بگى اومدم خونه، آرومو قرار نداشتم فقط دعا مى كردم ،خبر دروغ باشه مى گفتم خدايا به بچه خودم كارى ندارم اگر شهيد شده باشه ناراحت نمى شم خدايا دوستاى مسعود همه آموزش ديده هستن خدايا اگر قراره شهيد بشن توى رزم يكى يكى شهيد بشن ، نه توى اتوبوس😭 نگاه تلفن مى كردم و مى گفتم مسعود جان زنگ بزن بگو اين خبر دروغه اون شب شام غريبانم پر از درد بود فرداش از صبح فقط داشتم صدات مى كردم ... كسى خونه نبود داشتم با گريه، شام درست مى كردم و صدات ميزدم زنگ تلفن به صدا در اومد، گوشى رو برداشتم صداى مهربونتو شنيدم تا صدامو شنيدى پرسيدى مادر دارى گريه مى كنى!؟ گفتم نه پس دارم مى خندم! معلومه دارم گريه مى كنم از اتوبوس چيزى نپرسيدم تا فكر كنى گريم فقط براى دلتنگى و عزاى امام حسينه حالِ دوستايى كه مى شناختمو پرسيدم و گفتى حالشون خوبه بعد از اون روز كارم شده بود دعا كردن فقط مى گفتم خدايا پسر خودمو كارى ندارم ولى دوستاش انواع آموزش هارو ديدن، طوريشون نشه آخرين روز محرم هم با دلتنگيا و دلى كه خبر از شهادتت داد گذشت خدارو شكر كه دعام مستجاب شد تويى كه خودم جدات كرده بودم شهيد شدى و دوستاى همه فن حريفت به سلامت برگشتن مسعود عزيزم شهادت گواراى وجودت خوش بحالت كه كنار اربابت هستى🌷 منم محرم هاى عمرمو با عزاى امام حسين و يارانش و به يادِ خاطرات آخرين محرم زندگيت مى گذرونم... https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
يكسال گذشت مصطفى جان اولين سالگرد شهادتت مبارك خوشا به سعادتت ، چه آروم خوابيدى . مهربون برادرم ،جات خيلى بين خانواده و فاميل خاليه همه دلتنگ نگاه مهربون و صداى قشنگ خنده هاتيم يكسال با سختى و دلتنگى گذشت . مصطفی جان ،درسته دیگه جسم پاکت بینمون نیست، دیگه نمی تونیم دست پر مهرتو لمس کنیم دیگه صدای مهربونتو نمی شنویم دیگه از اون شوخی و خنده هات خبری نیست ولی عزیز برادرم ، با تمام وجود بخاطر شهادت و عاقبت بخیریت خدارو شکر می کنیم برادر شهيدم دعا كن تا ما هم مثل خودت ولايى باشيم مثل خودت در راه دين ثابت قدم باشيم دشمن ظالمان و يار محرومان باشيم و آخر سر مثل خودت خدا خريدارمون باشه https://www.instagram.com/p/BpNH7eunVXU/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=rhgmly6gjhqm https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
از وقتى يادم مياد ، توى روضه هاى اباعبدالله بيشترين كسى كه فكرمو به خودش مشغول مى كرد حضرت زينب سلام الله عليها بود💔و اينكه حضرت چطور تونستن اين همه داغ ببينن و آخر سر بگن : جز زيبايى نديدم . براى درك بهتر روضه ها خودمو جاى حضرت زينب (س) ميذاشتم زمان دفاع مقدس شاهد جبهه رفتن پدر و برادرهام بودم دورى و جانبازى برادرهارو تجربه كردم هر لحظه منتظر شنيدن خبر سلامتى يا شهادت و مجروح شدنشون بودم. . بعد از گذشت سال ها ، بعد از جنگ تحميلى ... تونستم اول با شهادت پسرم و بعد با شهادت برادرم قطره اى از درياى مصيبت حضرت زينب سلام الله عليها رو درك كنم و بتونم به اندازه فهم كم خودم، معنى جمله حضرت كه فرمودند :جز زيبايى چيزى نديم رو بفهمم و به مدد حضرت زينب ، تونستم چند لحظه بعد از شنيدن خبر شهادت برادرم توى دانشگاه ، براى اولين بار زينب وار ، پيام برادرِ شهيدم رو به گوش ديگران برسونم و فرداى اون روز ، در معراج شهدا بالاى سرِ پيكر پاك برادر شهيدم... از خدا مى خوام كمكم كنه تا زينب وار از ولايت دفاع كنم و جلوى دشمناى دين محكم و ثابت قدم باشم.. . https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
٢٢ آبان سال ١٣٩٦ معراج شهدا وداع با پيكر شهيد نبى لو #شهيد_مصطفى_نبى_لو #شهيد_مسعود_عسگرى #ما_رَأَيتُ_اِلّا_جَمِيلا @shahid_masoud_asgari