eitaa logo
شهید مسعود عسگری
968 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
37 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
موضوع: بعد از فتح شهر الحاضر بود که به لطف خدا و مدد اهل بیت بدون شهید و مجروح، عملیات تموم شد. رزمنده ها خیلی خوشحال بودن و هر کسی به نحوی شکر گذاری میکرد و درحال شادی بود. منم اسلحه رو مسلح کردم و دوتا تیر هوایی زدم یه دفعه یه نفر زد رو شونم برگشتم دیدم با ناراحتی گفت چیکار میکنی!!؟ گفتم: خب خوشحالم. شهر و فتح کردیم دارم می زنم. مسعود گفت: برادر ... با اینکه من بزرگتر بودم و تقریبا هم سن بچه من بود، ولی این حرفش تا رفت و همیشه صداش تو گوشمه و خدارو شکر میکنم که لیاقت همراهی و همرزمی شهدا رو نصیبم کرده آشنایی با حال و هوای زندگی در: پیج اینستا گرام https://www.instagram.com/shahid_masoud_asgari/ @shahid_masoud_asgari
بسم الله الرحمن الرحیم صحبت های پدر بزرگوار شهید در برنامه رادیو گفتگو🔻🔻🔻 حاج مسعود در فضایی رشد کرد که با مسائل دفاع و جنگ آشنا بود چون خودم در زمان جنگ در جبهه حضور داشتم. گفته میشد که دهه شصتی ها و هفتادی ها با دهه های قبل فرق بسیاری دارن ولی دیدیم بصیرتی که اینها داشتند کم از بچه های دهه های قبلشون نداشت و حتی قوی تر هم عمل کردن که باعث تعجب برخی هم شده بود از این لحاظ که امام رو ندیده برای دفاع از حرم آل الله داوطلبانه اعزام شدند، حالا فکر کنید اگر در کربلا بودند چه عاشورایی عمل میکردند. حاج مسعود دغدغه صحبت های رهبری رو داشتند، پیگیر صحبت های ایشون بودند و تاکید میکردند. به تبعیت و اقتدا از رهبری برای دفاع اعزام شدند. به واقع صحبت از این عزیزان سخته، شاید شاید آیندگان بتونن در موردشون صحبت کنن از این لحاظ که دفاع تو الویت اول بود براشون و چیزهای دیگه در الویت های بعدی قرار می‌گرفت. این کار اولیای الهی است، اینها با خدا معامله میکنن، پیچیدگی ایمان، تیزی بصیرت، وقت شناسی و پای کار بودن اینها قابل تقدیره و جای صحبت بسیاری داره. صحبتی که حضرت آقا فرمودند در مورد برتری این شهدا نسبت به شهدای دوران دفاع مقدس بیانگر این موضوعه که این عزیزان در تعالی و روشن بینی و بصیرت در قله هستند. این عزیزان به واقع برای دنیا ساخته نشده بودن، حاج مسعود چندماه قبل از شهادت واقعا آسمونی شده بود، دنیا براش ارزشی نداشت. توصیه همیشگی ایشون این بود در خیمه ولایت باشیم، محکم متوسل به امر ولایت باشیم. @shahid_masoud_asgari
نقل خاطره کوتاه موضوع: میلاد امام حسین(ع) و سفر حج با و بچه های دیگه خیلی خوشحال بودیم که داریم میریم سفر حج و بیشتر از همه بخاطر اینکه در ماه شعبان این سفر معنوی قسمت ما شده بود . روز قبل از میلاد (ع) سوار هواپیما شدیم و خوشحال از اینکه روز میلاد (ع) زائر حرم نبوی و بقیع هستیم. وقتی رسیدیم مدینه متوجه شدیم که سوم شعبان در عربستان دیروز بوده😳. با و بچه ها کلی بحث کردیم که بالآخره ما تولد (ع) کجا بودیم؟ آخر سر بعد از کلی بحث های فلسفی و سنگین و بی نتیجه ،همگی متفق القول نتیجه گرفتیم که ما اصلا سوم شعبان روی زمین نبودیم و تو آسمون بودیم😂😂😂 آشنایی با حال و هوای زندگی در پیام رسان: https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹 رفاقت با شهدا🌹 رفاقت با شهدا يعني تلاش كنيم تا به مقام شهدا نزديك شويم... طوري زندگي كنيم كه مورد رضايت خداوند و شهدا قرار بگيريم... هر هفته ليستي به دست شهيد داده ميشه كه اسامي افرادي كه شهيد ميتونه شفاعت كنه توش نوشته شده... و هر هفته اين اسامي كم و زياد ميشه عده اي به اين ليست اضافه ميشن و عده اي نامشون از اين ليست حذف ميشه... كساني كه قبلاً جزء اعضاي خانواده يا رفقاي صميمي شهيد بودن ولي از راهش جدا شدن و گنهكار شدن از اين ليست خط خوردن و كساني كه قبلاً شهيدرو نمي شناختن و تازه با شهيد آشنا شدن و به راه اومدن و گناهشونو كنار گذاشتن به اين ليست اضافه شدن.. ان شاءالله مايي كه ادعاي نسبت خانوادگي و يا رفاقت با شهدا داريم طوري رفتار كنيم كه تا آخر توي اين ليست باقي بمونيم و مورد رضايت خداوند و شفاعت شهدا قرار بگيريم... @shahid_masoud_asgari
روزت مبارک #خلبان #شهید_مسعود_عسگری 🌷 @shahid_masoud_asgari 🌷
و از طرف همه دوستای مسعود که باهم و چنتایی از فلاح(منطقه۱۷، ابوذر) به سمت فرودگاه سپهر می رفتیم اینکه وقتی میشی ، شروع می کنی به مرور خاطرات... یاد اون روزای سرد زمستون می اُفتی که شب قبلش باهم هماهنگ می کردیم برای برنامه پرواز فردا‌. معمولا اطلاع می دادُ میگفت که فردا فلانی و فلانی بیان فرودگاه سپهر لحظات شیرین اونموقع ایی بود که رفیقت () ، صبح زود ، سر ساعت اومده جلوی در خونه ، به موبایلت زنگ می زنه: _الو سلام _سلام _کجایی؟ _جلو در خونتون _جلوی در😳 (با اینکه همیشه میگفتم از خونتون را افتادی زنگ بزن که من زودتر بیام پایین ، میومد جلوی در بعد زنگ میزد می گفت من جلوی درم 🙈 مارو شرمنده می کرد) میری پشت پنجره می بینی که موتورُ زده روجک ، انقد لباس پوشیده که فقط معلومه. ولی می شد 😊 از فهمید. زود میایی جلو درُ ، سلام و علیکُ... _تو رانندگی می کنی یا من؟ ... _فرقی نمیکنه... اونی که عقب می نشست ، باید گوشی و هنزفریُ ردیف می کرد. یکیش تو گوش خودت ، یکی دیگش تو گوش . هر چقدر به فرودگاه سپهر نزدیکتر می شدیم سردتر می شد. اون لحظه ای هست که تا باد به صورتت نخوره و البته هنزفری هم از گوشامون در نیاد ...😉 وقتی می رسیدیم فرودگاه ، وارد آشیانه که می شدیم ، میدیدم که همیشه با یه سلام و احوال پرسی کوتاه ، و با اون پرستیژ خاص خودش، سریع می گفت: لباساتونو عوض کنید . وسیله پروازی شماره... بزارید بیرون و چکش های قبل پروازُ انجام بدین. دفتر پروازُ بنویسید.... ما هم می گفتیم: استااااااد یخ😬 زدیم تا اینجا بیاییم . بزار یخمون باز بشه. یادش بخیر تو اون ، قبل از ، همیشه می گرفت... مسعود و بقیه بچه ها هم که ، به بود. هر کدوممون که می رفتیم پرواز ، بقیه کنار دیسپچ یا برج مراقبت روی صندلی می نشستیم و پرواز نگاه می کردیم. یادمه همیشه به کسایی که با جایرو پلن(یه نوع هواپیمای فوق سبک) پرواز می کردن ، به شوخی اعتراض می کردُ می گفت شما همش کار مارو خراب می کنید😕😉😂 آخه مسعود خلبان کایت بود و کایت چون بال ثابت بود، موقع نشستن در باند، اگر قبلش یه جایرو می نشست، vortex (واژگونی هوا ) ایجاد می شد و شرایط برای نشستن کایت سخت می شد. البته باید بگم که مسعود تو دوره خلبانی بین هم دوره ایی هاش ، در کمترین زمان آموزشی تونست (solo) بدون استاد رو انجام بده پرواز که تموم می شد ، هر چند نفری از بچه ها که تو فرودگاه سپهر بودیم همه باهم موتورامونو سوار می شدیم و میومدیم سمت خونه. البته بعضی وقت ها هم می رفتیم سمت آموزشگاه (مقر ) هر وقت که قرار بود مسعودُ برسونم خونشون ، همیشه از سمت پارک شهدای گمنام میرفتیم و وقتی به کوچه نزدیک می شدیم و تابلوی کوچه معلوم می شد ، به شوخی می گفتم: واقعا امام زمان (عج) تو این کوچه هست؟(بخاطر اسم کوچشون که بنام صاحب الزمان عج بود) مسعودم با یه لبخند😊☺️😉 همیشگی میگفت: والا نمیدونم... شاید... خدا کنه... کاش که همسایه ما می شدی... با وجود امثال من که امام زمان (عج) این سمت نمیاد... ( همیشه و بود) جلوی در خونشون یه پله هست که همیشه موتورو طوری جلوی در نگه می داشتم که وقتی پیاده می شد روی نیاد... و مستقیم روی پله پیاده بشه. می گفت چیکار می کنی؟ منم می گفتم: می خوام دیگه زحمت نکشی این پله رو بالا بری ، صاف بری خونه ، اذیت نشی. عجب... این بود که در مسیر یاد گیری ، خداوند روزی ما کرد که لحظات اندکی از عمرمونو در کنار ... اما... شادی روحشون و برای اینکه الآن کنار امام حسین (ع) مارو هم یاد کنن صلوات https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
توصیه مادر بزرگوار شهید مسعود عسگری خطاب به همرزمان فرزند شهیدش: مسعود من رفت، خدا شما رو حفظ کند، مدافع ولایت باشید، شما فریب نخورید و با آمریکا دست ندهید، مثل کسانی نباشید که در ظاهر حرف از رهبری میزنند اما برعکس خواست ایشان عمل میکنند... https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://iGap.net/shahid_masoud_asgari
0⃣3⃣ شهید مسعود عسگری :باید برای خودمان چندتا ترمز و عقب گرد موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تابه راحتی مرتکب گناه نشیم‌. کانال #شهید_مسعود_عسگری در همه پیام‌رسان ها: @shahid_masoud_asgari
2⃣5⃣ شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو: حفاظت از حضرت آقا که محافظ اصلی حرم اهل بیت(ع) هستند از اوجب واجبات است و حفاظت از ایشان حفاظت از همه ی حرم ها است http://eitaa.com/shahidmostafanabilou کانال #شهید_مسعود_عسگری در همه پیام رسان ها @shahid_masoud_asgari
از موضوع: يه روزي از همون روزاي خوب با مسعود بودن، از سر بيكاري تصميم گرفتيم بريم سوئينگ، دنبال يك سايت ارتفاع بالا ميگشتيم، نزديكيهاي تهران پيدا نكرديم و راهي پلهاي پرديس شديم، ارتفاعش حدود٥٠متري ميشد، كم بود ولي نزديكيش تا تهران قانع كننده بود. اولين بارمون بود... تا حالا سوئينگ نكرده بوديم ،دنبال اين بوديم كه تو اولين بارمون يك كار سطح بالا انجام بديم كه ديگه قسمت نشد... ارتفاع، ميزان كش آمدن طناب، نحوه تخليه، موارد اضطراري و .... رو بررسي و محاسبه كرديم ، طنابها و اتصالات رو بستيم و همه چيز آماده شد. موقع پرش رسيد همه به هم نگاه ميكردن تا اولين نفر كي بپره تنها كسي كه نگاه نميكرد مسعود بود ، اونطرف داشت هارنس ميپوشيد و كلا برنامش نبود كه اجازه بده كسي بپره، خودش ميخواست كه بپره... و اين فيلم اولين پرش بود شهريور ١٣٩٣، بزرگراه تهران پرديس ———————— خيلي مواقع مسعود خودش ميخواست كه بپره سر اون كوچه توي العيس هم خودش ميخواست كه بپره و خيلي قبل تر از ما آماده شده بود... به نقل از دوست و همرزم شهید ——— #كلناعباسك ٢٦ #سوئينگ کانال در همه پیام رسانها @shahid_masoud_asgari صفحات اینستای @shahid_masoud_asgari1 @shahid_masoud_asgari @masoud__asgari
موضوع: صبح شنبه بيست و سوم آبان نودو چهار براى ديدن پيكر مسعود به معراج شهدا رفتيم از نحوه شهادت مسعود و جراحت هاش هيچ اطلاعى نداشتم تابوت مسعودو زمين گذاشتن وقتى پرچم رو كنار زدن من سمت زخمى صورت مسعود نشسته بودم اولين چيزى كه به چشمم خورد، صورت پر از زخم و چشم تخليه شده پاره تنم بود لحظه اول با ديدنش يه شوك ريز بهم وارد شد يه لحظه از درون لرزيدم ،طورى كه اطرافيان متوجه نشدن به صورت ماهش نگاه كردم چشم ديگش سالم و نيمه باز بود و نگاهم مى كرد با ديدن نگاه مهربونش آرامش گرفتم اون روز با اون يك چشم با هم صحبت كرديم صبح روز شهادت از شدت دلتنگى مسعودو صدا ميزدم و ازش مى خواستم بياد ببينمش هيچ چيز جز ديدن روى ماهش نمى تونست آرومم كنه حالا پيكر پاك مسعود جلوى روم بود و چشم نيمه بازى كه براى دلِ تنگِ مادرش نگه داشته بود... https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین دیدار #شهید_مسعود_عسگری https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
کوه پیمایی و تمرینات تاکتیکی جهت ماموریت شمالغرب_ جاسوسان سال ۱۳۹۰ https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
موضوع: تمرینات تاکتیکی و آمادگی برای ماموریت شمالغرب سیزدهم شهریور سال 1390 بود که خبر شهادت و رزمندگان یگان ویژه صابرین سپاه تو منطقه کشور( ) توسط گروهک تروریستی همه جا پیچید و باعث ناراحتی و افسوس بخاطر از دست دادن چنین شیرمردانی شد... از فرماندهان وقت خبر رسید که باید خودمونو آماده کنیم برای ماموریت‌های مرزی داخل کشور و مقابله با تحرکات ، فیلم محل شهادت شهدای جاسوسان و پیکرهای مطهر شهدا رو پیدا کردیم که با شرایط و خصوصیات منطقه آشنا بشیم جدای مسائل نظامی خیلی از دیدن صحنه شهادت ناراحت و منقلب شدیم خونمون به جوش اومده بود اعتقاد و تصمیممون خیلی راسخ تر و محکم شد... با برنامه ریزی های مختلف شروع کردیم به آموزش و تمرینات متناسب با منطقه این عکسهایی رم که می‌بینید از و بچه ها برای کوههای اطراف تهران و پاییز همون ساله که در راستای آمادگی برای اون موقع بود و چون قرار بود همه نیازهای خودمونو مثل خوراک و... از منطقه تامین کنیم یا به نوعی و تمرین کنیم هر کسی به مقدار توانش چوب و هیزم جمع کرد تا وقتی که به محل استقرار رسیدیم آتیش روشن کنیم هم برای گرم شدن هم مصارف دیگه. هم تو مسیر که میرفت هر جا میدید برمی‌داشت با یه طناب می‌بست و رو دوشش حمل می‌کرد انگار از بچگی تو روستا زندگی کرده بود با و رفیق بود به طبیعت و کوه و ورزشم خیلی علاقه داشت خلاصه رسیدیم به محلی که تیم شناسایی از قبل با جی پی اس مشخص کرده بود. چادرها رو زدیم آتیش و روشن کردیم نشستیم دورش و کلی صحبت و بگو بخند بعدشم نگهبانی تا صبح و آماده شدن برای تمرینات و کارهایی که قرار بود انجام بدیم... https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
دلنوشته مادر شهید به مناسبت آسمانی من تولد زمینیت مبارک❤️ مسعود جان امروز سومین تولد بعد از آسمانی شدنته🌺 امسال تولدت رنگ و بوی عید به خودش گرفته اونم چه عیدی🌺عیدُ اللّٰهِ اکبر عید ولایت و امامت 🌺 چه تقارنی عید ولایت، تولد پسر ولایی❤️ مسعود عزیزم امسال هم مثل پارسال شب تولدت شام خونه خاله جون مهمون بودیم با یه تفاوت ، پارسال دایی مصطفی کنارمون بود قبل از رسيدن ما داشتن با حسین از عکسات بنر طراحی می کردن ببره سوریه نصب کنه خیلی براش مهم بود تو با توانمندی هایی که داشتی معرفی بشی امسال خیلی جاش خالی بود🌺 خیلی به یاد دایی شهیدت بودیم🌺 دیشب خیلی دیر برگشتیم خونه گوشیمو دستم گرفتم ، پر بود از پیام های تبریک تولدت🌺 مثل همیشه پیام ها زیاد بود و فرصتم کم و باز مثل همیشه نتونستم جواب لطف و محبتها رو بدم و شرمنده شدم مسعود جان ❤️ مسعود جانم❤️ مسعودم امروز با اولین باری که بعد از تولدت دیدمت یه حس مشترک دارم❤️ لحظه اول بخاطر سلامت و زیبایت حس افتخار و غرور داشتم ، امروزم بعد از گذشت نزدیک سه سال بعد از شهادتت بخاطر لیاقتی که داشتی تا خدا خودش خریدارت بشه همون حسو دارم❤️ بازم با تمام وجود افتخار می کنم بخاطر هدیه بی نظری که خدای بزرگ بهم هدیه داده🌺 مسعود جان معمولاً مادرا روز تولد به بچه هاشون هدیه میدن ولی من ازت هدیه می خوام بگیرم عزیز دلم روز تولدت ازت می خوام دستمو بگیری تا رسیدن بخودت ، راهنمام باشی وقتی خیالم راحته که دستم به دستت باشه و کمکم کنی مدافع ولایت باشم https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
مادر به مناسب محرم مسعود جان هر روز محرم ياد آور محرميه كه سوريه بودى عصر عاشورا منو يادِ عصر عاشوراى نودوچهار ميندازه ، وقتى كه مراسم عزادارى تموم شده بود و داشتم كفشمو پام مى كردم برگردم خونه، يكى از دوستان گفتن ديشب مداح مسجد گفته يه اتوبوس از بچه هاى منطقه هفده رو داعشيا زدن و هيچ خبرى از سرنشيناش نيست تا شنيدم انگار دنيا به سرم خراب شد، چسبيدم به ديوار و شروع كردم گريه كردن😭 پاهام سست شده بود و توان حركت نداشتم نشستم زمين كسى فكرشم نمى كرد من توى اتوبوس آشنايى داشته باشم خودمو كشيدم جايى كه دوستام از در بيرون برن و منو نبينن وقتى عزادارا خارج شدن ، ديدم اگر صاحب خونه منو ببينه براش سوال پيش مياد... مجبور شدم از خونه خارج بشم اومدم كوچه ولى پاهام توان حركت نداشت توى كوچه نشستم زمين، سر كوچه داشتن خيمه آتيش ميزدن ومن همچنان به شدت گريه مى كردم😭 يكى از دوستان متوجه غيبتم شده بود برگشت ديد توى كوچه نشستم و گريه مى كنم گفتن شما روحيتون حساسه، كاش پيش شما اين خبرو نمى دادن ، كمك كردن تا به سمت خونه راه افتادم چقدر سخته وقتى نتونى دردتو به كسى بگى اومدم خونه، آرومو قرار نداشتم فقط دعا مى كردم ،خبر دروغ باشه مى گفتم خدايا به بچه خودم كارى ندارم اگر شهيد شده باشه ناراحت نمى شم خدايا دوستاى مسعود همه آموزش ديده هستن خدايا اگر قراره شهيد بشن توى رزم يكى يكى شهيد بشن ، نه توى اتوبوس😭 نگاه تلفن مى كردم و مى گفتم مسعود جان زنگ بزن بگو اين خبر دروغه اون شب شام غريبانم پر از درد بود فرداش از صبح فقط داشتم صدات مى كردم ... كسى خونه نبود داشتم با گريه، شام درست مى كردم و صدات ميزدم زنگ تلفن به صدا در اومد، گوشى رو برداشتم صداى مهربونتو شنيدم تا صدامو شنيدى پرسيدى مادر دارى گريه مى كنى!؟ گفتم نه پس دارم مى خندم! معلومه دارم گريه مى كنم از اتوبوس چيزى نپرسيدم تا فكر كنى گريم فقط براى دلتنگى و عزاى امام حسينه حالِ دوستايى كه مى شناختمو پرسيدم و گفتى حالشون خوبه بعد از اون روز كارم شده بود دعا كردن فقط مى گفتم خدايا پسر خودمو كارى ندارم ولى دوستاش انواع آموزش هارو ديدن، طوريشون نشه آخرين روز محرم هم با دلتنگيا و دلى كه خبر از شهادتت داد گذشت خدارو شكر كه دعام مستجاب شد تويى كه خودم جدات كرده بودم شهيد شدى و دوستاى همه فن حريفت به سلامت برگشتن مسعود عزيزم شهادت گواراى وجودت خوش بحالت كه كنار اربابت هستى🌷 منم محرم هاى عمرمو با عزاى امام حسين و يارانش و به يادِ خاطرات آخرين محرم زندگيت مى گذرونم... https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
يكسال گذشت مصطفى جان اولين سالگرد شهادتت مبارك خوشا به سعادتت ، چه آروم خوابيدى . مهربون برادرم ،جات خيلى بين خانواده و فاميل خاليه همه دلتنگ نگاه مهربون و صداى قشنگ خنده هاتيم يكسال با سختى و دلتنگى گذشت . مصطفی جان ،درسته دیگه جسم پاکت بینمون نیست، دیگه نمی تونیم دست پر مهرتو لمس کنیم دیگه صدای مهربونتو نمی شنویم دیگه از اون شوخی و خنده هات خبری نیست ولی عزیز برادرم ، با تمام وجود بخاطر شهادت و عاقبت بخیریت خدارو شکر می کنیم برادر شهيدم دعا كن تا ما هم مثل خودت ولايى باشيم مثل خودت در راه دين ثابت قدم باشيم دشمن ظالمان و يار محرومان باشيم و آخر سر مثل خودت خدا خريدارمون باشه https://www.instagram.com/p/BpNH7eunVXU/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=rhgmly6gjhqm https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
از وقتى يادم مياد ، توى روضه هاى اباعبدالله بيشترين كسى كه فكرمو به خودش مشغول مى كرد حضرت زينب سلام الله عليها بود💔و اينكه حضرت چطور تونستن اين همه داغ ببينن و آخر سر بگن : جز زيبايى نديدم . براى درك بهتر روضه ها خودمو جاى حضرت زينب (س) ميذاشتم زمان دفاع مقدس شاهد جبهه رفتن پدر و برادرهام بودم دورى و جانبازى برادرهارو تجربه كردم هر لحظه منتظر شنيدن خبر سلامتى يا شهادت و مجروح شدنشون بودم. . بعد از گذشت سال ها ، بعد از جنگ تحميلى ... تونستم اول با شهادت پسرم و بعد با شهادت برادرم قطره اى از درياى مصيبت حضرت زينب سلام الله عليها رو درك كنم و بتونم به اندازه فهم كم خودم، معنى جمله حضرت كه فرمودند :جز زيبايى چيزى نديم رو بفهمم و به مدد حضرت زينب ، تونستم چند لحظه بعد از شنيدن خبر شهادت برادرم توى دانشگاه ، براى اولين بار زينب وار ، پيام برادرِ شهيدم رو به گوش ديگران برسونم و فرداى اون روز ، در معراج شهدا بالاى سرِ پيكر پاك برادر شهيدم... از خدا مى خوام كمكم كنه تا زينب وار از ولايت دفاع كنم و جلوى دشمناى دين محكم و ثابت قدم باشم.. . https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
٢٢ آبان سال ١٣٩٦ معراج شهدا وداع با پيكر شهيد نبى لو #شهيد_مصطفى_نبى_لو #شهيد_مسعود_عسگرى #ما_رَأَيتُ_اِلّا_جَمِيلا @shahid_masoud_asgari
فرق انسان با سایر مخلوقات در #عاشق شدن است... و تو #مسعود جان... در ورودی شهر #العیس دیگر روحت از شوق وصال #معشوق در جسمت بیتاب بود و در #عاشقانه ترین #غروب زندگی ات در کوچه #عشق #رقص_خون کردی... و #پای_تو... #دستو_انگشت_تو... #سینه و #چشم زیبای تو... گواهی دادن که تو #عاشق بودی... #شهید_مسعود_عسگری كانال @shahid_masoud_asgari اينستا shahid_masoud_asgari
شهيد مسعود عسگرى پاييز سال ١٣٩٠ كوههاى اطراف تهران شهادت دُرّ گرانبهایی است که به هر کس ندهند شهادت بالاترین پاداش ومزد جهاد فی سبیل الله است. @shahid_masoud_asgari
. يادمه با هم رو به آسمون دراز كشيده بوديم، كه مى گفت: هميشه به حال پرنده ها غبطه مى خورم. . بهش گفتم: تو كه ماشاءالله همش تو ارتفاع و آسمونى! حالا واسه چى اين حرف رو زدى؟ . كمى سكوت كرد و ادامه داد : بزرگترين و قوى ترين آدم ها و چيزهايى كه بوى دردسر ازشون بلند ميشه، با اوج گرفتن فقط به يك نقطه تبديل ميشن! . و با تبسمى گفت: هه! در زندگى از چه نقطه هايى كه نترسيديم... . نقطه اى كه در تعريف رياضى ش گفته شده : نه طول داره نه عرض و نه ارتفاع... . با طعنه بهش گفتم: دلت خوشه ها... من تو زندگى با مشكلاتى مواجهم كه آسمونش سهله، به مريخ هم برم بازم برام بزرگ و عظيمند! . تبسمى كرد و گفت: شرط نقطه شدن مشكلات اينه كه از زمينش دل كنده باشى! اون روز متوجه حرفاش نشدم، اما الان كه از زمين و زمينى ها دل كنده مى فهمم كه چى مى گفت...! . پیام رسان: @shahid_masoud_asgari اینستاگرام: shahid_masoud_asgari1 shahid_masoud_asgari shahid_.masoud_.asgari amiry_hosein_