eitaa logo
برادر شهیدم
131 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
375 ویدیو
51 فایل
♥بسم ࢪبـ‌ الشھداء♥ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ لینک ناشناس 👇 حرف دلت رو به شهدا به صورت ناشناس بگو https://harfeto.timefriend.net/16307488180185 کپی با ذکر صلوات آزاد 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
از نیل رَد شـــده‌ای؛ و به ساحِل رسـیــ🕊ــده‌ای! ما غرق فـتـنه‌ایم! دعــ💚ــا کن بــــ🌷ـــرای مٰا... سلیمانی
◾️🎙✨ بعد از شهادت داداش مصطفے از مادرشهید پرسیدن: "حالا كه ‌بچه ات‌ شهید شده میخواے چیكار کنے؟" ایشونم دست گذاشتن روے شونه ی نوه شون و گفتن: "یہ‌مصطفےدیگہ‌تربیت‌مےڪنم🖐🏻♥️🖇"
♥️🎙 ازش پرسیدم : "دوست دارے روی قبرت چی بنویسن؟" کمے فکر کرد و گفت: " آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟🍃 دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے... دیوانه ے تو هر دو جهان را چه کند؟! :)🖐🏻♥️" 💚🕊 راوی دوست شهید در نهایت هم همین شعر روی مزارشون نوشته شد💔✨ 🌹🍃🌹🍃
✨🎙 از سوریه زنگ می زد و تاکید می‌کرد که فاطمه قرآن حفظ کند که الان فاطمه حافظ 4 جزء قرآن است... مصطفی با خود قرار گذاشته بود که هر زمانی که از یاد شهدا غافل شد روزه بگیرد🌿 و به دوستان‌خود نیز گفته بود هر وقت از یاد شهدا غافل شدید خود را تنبیه کنید🙃 ♥️ راوی پدرشهید
🌺 نوجوانِ عاشقِ خدا... با اینکه هنوز به سنِ تکلیف نرسیده بود، نماز شب می‌خواند... یک بار ناخواسته و اتفاقی، نمازِ صبحش قضـا شـد. اونقدر گریه کرد، که ما فکر کردیم شـاید برایِ برادرش اتفاقی افتاده... 🌹خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید جلال تقوا طلب
🧔🏻🎙 - - - - - - - - - - - - - - - - - صادق دوست نداشت در ماموریت ها و کارهایی که انجام میدهد محدود باشد یا دست و بالش برای کمک کردن بسته باشدبخاطر همین همیشه نیروی آزاد بود ؛حتی سوریه هم که رفته بود باز در قالب نیروهای آزاد بود که می‌توانستند هر کاری که از دستشان بر می آیدانجام دهند ؛ صادق این را خیلی دوست داشت ! -به‌روایت‌مادرِ‌بزگوارشهید(:🌿 𝐣𝐨
🎙🦋 براي نماز که مي ايستاد، شانه هايش را باز مي کرد و سينه ش را مي داد جلو. يک بار به ش گفتم "چرا سر نماز اين طورمي کني؟" گفت "وقتي نماز مي خواني مقابل ارشد ترين ذات ايستاده اي. پس بايد خبردار بايستي و سينه ت صاف باشد."با خودم مي خنديدم که دکتر فکر مي کند خدا هم تيمسار است. ♥️ 🖤🍃🇮🇷
از نیل رَد شـــده‌ای؛ و به ساحِل رسـیــ🕊ــده‌ای! ما غرق فـتـنه‌ایم! دعــ💚ــا کن بــــ🌷ـــرای مٰا... سلیمانی
🌹🎙 - - - - - - - - - - - - - - - - خیلی بچه ی پر جنب و جوشی بود . همیشه ی خدا یک نقشه هایی برای پیاده کردن در آستینش داشت😅 -به‌روایت‌مادربزرگوارشهید(:🌿 شهیدصادق‌عدالت‌اکبری✨🖤
◾️ 🎤♥️ یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت: "من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁 مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅 این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد... منم برم قم!" سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆" بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊 بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) " بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!" دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش! برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻 تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁" من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃" غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅" همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ...  راوی
••• 🌙••• با بچه ها رفته بودیم اردوی مناطق جنگی،رسیدیم فکه. تا از اتوبوس پیاده شد،کفش هایش رادرآورد و پا برهنه راه افتاد. بعدروکرد به‌بچه‌هاو گفت: 《بچه ها،ما اینجاداریم پامیذاریم‌روی ، روی‌بدن‌واجزای‌مطهر‌شهدا》. همه تعجب‌کرده‌بودندکه چه‌می گوید! ادامه داد: 《وقتی بچه های تفحص دنبال جنازه ی شهدا می گردن،فقط چند تیکه استخوان پیدا می کنن. "پس‌گوشت‌این‌بچه‌هاکجاست"؟ "خونش‌کجاست"؟ "چشم‌واعضای‌بدنش‌کجاست"؟ ایناهمه‌اش‌همین‌جاست توی‌این‌خاک》 محسن‌اینطور‌اعتقادی‌داشت‌درباره‌ مناطق‌عملیاتی. 🕊 🕊