📝 #دلنوشته | دلشوره قدیمی
🗣 داماد شهید
🔸 سه شنبه شب (۹ مرداد ۱۴۰۳)، اسرائیل با حمله به ساختمانی در ضاحیه بیروت، فرمانده بزرگ حزب الله حاج محسن (#سید_فواد_شکر) را به شهادت رساند. خیلی متاثر و متأسف شدیم.
یکی از دوستان قدیمی پدر همسرم،
مؤسسین حزب الله،
مجاهدین با سابقه،
و همرزمان ثابت قدم #سید_حسن_نصرالله به شهادت رسید.
شهادتش برای خود او سعادت
ولی برای جبهه مقاومت خسارتی بزرگ بود.
🌹 گرچه از ابتدای خبرِ هدف قرار دادن بیروت، نگران رزمندگان مقاومت شدیم، اما این انفجار برای ما، با انفجارهای گذشته لبنان و سوریه متفاوت بود.
چرا که دیگر استرس و نگرانی شهادت پدر همسرم را نداشتیم.
🗓 در این چند سال اخیر هر وقت در سوریه یا لبنان انفجاری اتفاق میافتاد، دلمان هزار راه میرفت.
خیلی نگران میشدیم.
بعضاً نصف روز یا یک روز طول میکشید تا اضطرابمان برطرف شود و متوجه شویم که آسیبی متوجه پدر عزیزمان نشده است.
اگرچه غم فقدان دوستانش هم کم نبود.
چندی پیش که در سوریه سردار «حاج صادق امیدزاده» و همراهانش را به شهادت رساندند، در ساعت اولیه خبر آمد که فرمانده ارشد نظامی ایران در سوریه ترور شده است.
از نوع خبر و تصاویر اولیه من مطمئن شدم که پدر همسرم به شهادت رسیدهاند.
اذان ظهر بود به مسجد رفتم.
دقایقی گریستم و از خدا خواستم طاقتش را بدهد تا همسرم را در جریان بگذارم.
دقایقی پس از اینکه به خانه رفتم، معلوم شد که هدف ترور، پدر همسرم نبوده است ولی خدا میداند که چه لحظات تلخی بر من گذشت.
در طول این سالها چه بر سر مادر خانم و خانمم گذشته که بماند ...
📖 شرح حال همسرم در سالهای دور از پدرش اینگونه بود:
💔 سخت است که پدر عزیزی داشته باشی که در سال، تنها چند روزی بیشتر نتوانی او را ببینی و هر روز نگران سلامتی او باشی.
💔 خیلی سخت است که او در معرض خطر باشد و در جهاد شبانه روزی و دائماً از سوی دشمن قسم خورده مورد تهدید واقع شود و تو آسوده خاطر باشی.
💔 سخت است که آثار جانبازی دفاع مقدس، همه این سالها او را رنج دهد و تو در کنارش نباشی تا پرستاریاش را بکنی.
💔 سخت است که هر بار با پدرت وداع میکنی دلشورهای قدیمی سراغت میآید که نکند این وداع آخر باشد. آیا دیدار دیگری هم هست؟
💔 سخت است که هر بار پدرت از آرزوی شهادتش میگوید یا از خواب رفقای شهیدش، نگرانیهایت را از ندیدنش پنهان کنی و هر بار خود خوری کنی که نکند شاید این بار ... . خبری که او آرزویش را دارد و تو واهمه فراق.
اما در میان همه این نگرانی ها همین که یاد پریشانی زینب کبری (سلام الله علیها) میافتادم از خودم خجالت میکشیدم و اشک بر مصائب آل الله آرامم می کرد.
🙏 چیزی که تحمل این اضطراب ها را برای همه اعضای خانواده قابل تحمل میکرد، این فکر بود که همه این نگرانی ها فدای یک لبخند رضایت رهبر، فدای یک لحظه تبسم نائب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
رهبرا جانم به فدایت
پدر و مادرم به فدایت
✍🏻 این دلنوشته شرح حال هر روز اکثر خانوادههای رزمندگان مقاومت و رزمندگان نیروی بدون مرز قدس است. خانواده های محجوبی که کسی از سختی زندگی آنها اطلاعی ندارد.
✍🏻 چند روز پس از شهادت حاج صادق امیدزاده که پدرخانم عزیزم شهید زاهدی با منزل ما تماس گرفته بودند گفتم: «حاج آقا دلمان هزار راه رفت، خیلی نگرانتان شدیم.» با یک تشر و جدیتی در لحن و کلام گفتند: «این مسخره بازیا چیه، خودتون رو باید برای شنیدن این خبر آماده کنید.»
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی