eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
857 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
39 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده، محسن حججی، نوید صفری، صادق عدالت اکبری، حامد سلطانی تاریخ تاسیس: ۱۳۹۷.۰۱.۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃❤️ در وصف شما هرچه بخواهیم بدانیم باید که 👌فقط بخوانیم... آرامش این لحظہ ما لطف شماهاسٺ رفتید که ما راحت و بمانیم 💠مجموعه ✍️روایت کوتاهی از زندگی ، 🔰در کانال به یاد 🔹از چهارشنبه ۹۹.۰۵.۰۱ @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۱) 🌹علی، فرزند نهم ما بود. سال ۶۹ با دختر آخرم که دو قلو بودند متولد شد. به‌دلیل علاقه‌مان به اهل بیت این نام را برایش انتخاب کردیم. 😊او پسر درس‌خوانی بود و به ‌قدری به ‌فعالیت در بسیج علاقه داشت که گاهی کتابش را در کلاس می­‌گذاشت و می­‌رفت در ستاد امر به معروف برای‌شان چای درست می­‌کرد، استکان­ها را می­‌شست. 🔹مسئولان ستاد هم به من اطمینان می­‌دادند که بگذارید علی بیاید اینجا و مشغول باشد، درست تربیت شود؛ البته خودم هم دوست داشتم او در این مسیر برود. 💼درسش که تمام شد کنکور داد و در رشته معماری ساختمان ادامه تحصیل داد و لیسانسش را از دانشگاه چالوس گرفت. البته بین مقطع فوق دیپلم و کارشناسی دوران سربازی‌اش را هم طی کرد. به روایت مادر معزز rajanews.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۲) 🌹علی یک‌سال و نیم پیگیر بود که برود سوریه، خیلی هم تلاش می­‌کرد که هر زمانی شد برود. تا اینکه پسر دیگرم که پاسدار است به او گفت : 🔸اول باید در شهر خودمان آموزش ببینی، بعد بروی استان، از آنجا اعزامت کنند. 👤یکسری آموزش‌هایی مثل دفاع شخصی دید، اما پسرم گفت : اینها آموزش محسوب نمی­‌شوند باید بروی در شرایط سخت و خودت را برای آن موقعیت آماده کنی. 🍃علی با سه چهار نفر از دوستانش سه روز رفته بودند در یک جنگل بدون آب و غذا و در شرایط سخت و باران خودشان را آماده کرده بودند. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۳) 👤پسرم گفت : باید تیراندازی هم یاد بگیری. علی به قدری مشتاق رفتن بود که آموزش تیراندازی هم دید، آن‌هم در حدی که وقتی مسابقه داد جزو ۳ نفر برتر شهر شد و تا جایی پیش رفت که توانست در استان مازندران هم جزو سه نفر اول شود. ☺️او وقتی می‌دید هرچه می‌گوید علی انجام می دهد و بیشتر اصرار می‌کند، می‌خواست با آمادگی بیشتر با همه چیز آشنا شود. علی تمام آموزش‌­ها را دیده بود، حتی تلاش کرد با بچه‌های تیپ فاطمیون اعزام شود. 👌بالاخره پسر بزرگترم گفت : کارهایت را برای رفتن درست می­‌کنم و این شد که عاقبت فروردین‌ماه رفت... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۴) 🔹الان هم که رفت سوریه، اصلاً ناراضی نیستم. خودم رضایت دادم و خدا هم کمک کرد که این راه را برود. 🌹همسرم کارگر ساختمان است و زمین شالیزاری هم داریم. اتفاقاً وقتی هم خبر شهادت او را برایم آوردند من سر زمین مشغول شالی‌کاری بودم. از سرِ زمین که آمدم دیدم خانه پر از جمعیت است که قضیه را فهمیدم. 🍃همان لحظه خدا را شکر کردم و گفتم : این بچه را دادم برای دفاع از حرم حضرت زینب (س)، برای دین اسلام، خدا و رهبر. اگر شش پسرم هم مانند علی بروند راضی هستم. افتخار می­‌کنم خدا چنین فرزندی به من داده است. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۵) 🔸اول که از من اجازه خواست برود سوریه گفتم : تو اینجا پشت جبهه باش و خدمت کن، اما گفت : 😔مامان رضایت بده بروم، آن زمانی که امام حسین (ع) شهید شد حضرت زینب (س) را به اسارت بردند. همه در عزاداری‌ها می­‌گویند ما آن لحظه کنار اهل بیت نبودیم، اما الان که هستیم نمی­‌گذاریم دو باره به حریم حضرت زینب (س) تجاوز کنند. 💔گریه می­‌کرد، چه گریه­‌هایی! و می­‌گفت : بی­‌بی­‌جان من را بطلب، بگذار بیایم از حرمت پاسداری کنم. من هم دوست داشتم در این راه برود و راضی شدم.... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۶) 🍃روزی که علی رفت، ۱۵ فروردین بود. بعد از رفتنش رفتم مسجد دو رکعت نماز شکر و زیارت عاشورا و دعای توسل خواندم و بدرقه راهش کردم، احساس می‌کردم قلبم در حال پرواز است. ❤️گفتم: خدایا شکرت که چنین فرزندی به من دادی. با اینکه از اول هم راضی به رفتنش نبودم، نمی­‌دانم آن روز چرا آنقدر خوشحال بودم، با اینکه از اول هم راضی به رفتنش نبودم. ✨برای علی شرط گذاشتم که اگر نماز صبح‌هایش را اول وقت بخواند اجازه رفتن می‌دهم. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۷) 🔴هیچ‌وقت ندیدم علی نماز صبحش قضا شود، اما برای اینکه اول وقت بخواند خیلی سختش بود. مانده بود چه کند؟ 🌷خواهرش به اوگفت : علی قول بده و نذر کن می‌توانی انجام بدی، مامان هم راضی می‌شود. ☺️علی، بچه با اخلاصی بود. هر وقت تابستان به اردوی جهادی می­‌رفت به خواهرش می­‌گفته : سامره تو را قسم به کسی نگو کجا می­‌روم. 💫عید هم که به عنوان خادم شهدا به جنوب می­‌رفت همین درخواست را داشته. کارهایی که انجام می­‌داد کسی نباید می­‌فهمید، صبح زود می­‌رفت و نیمه شب ساعت ۳، ۴ بر می­‌گشت. صبح دوباره ساعت ۸ می­‌رفت. ما علی را فقط در حد یک صبحانه خوردن می‌دیدیم. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۸) 🌹علی تمام تلاشش را می‌کرد کارهایی که می‌خواست انجام شود. شاید یک زمانی واقعاً خودش هم پول نداشت، ولی تمام سعی‌اش را می‌کرد. 💰بعضی­‌ها پول ندارند و می­‌گویند پس ما دست‌مان خالیست، بنابراین هیچ‌کاری نمی­‌کنند، ولی او آدم پیگیری بود. 👌علی برای کار فرهنگی از تمام مسئولین درخواست کمک می­‌کرد و پیگیر بود که پول بگیرد و آن کار را انجام بدهد. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۹) 💼علی دانشجو بود و تصمیم داشتیم برایش زن بگیریم. دخترم که رفته بود کربلا برای علی سوغاتی یک پارچه چادر عروسی آورده بود، وقتی خواست بدهد او را آرام کشید کنار و گفت : 😉من برای همه سوغاتی خریدم، اما برای تو فرق دارد. پارچه چادر عروس خریدم، یک انگشتر هم داریم. هرکسی را در نظر داری فقط به ما بگو، می­‌رویم خواستگاری. همه‌مان هم الان جمعیم. 😅علی تا شنید فرار کرد و گفت : من تا نروم سوریه و بیایم راضی به ازدواج نمی­‌شوم. ✨اتفاقاً خواهرهایش تصمیم گرفتند این‌دفعه که برگشت بروند برای او خواستگاری و مقدماتش را هم آماده کردند. لحظه‌‌شماری می­‌کردند تا برگردد. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۱۰) 🔹۱۳ فروردین بود که برای اولین بار لباس نظامی پوشید و گفت : بالاخره لباس سایز خودم پیدا کردم. 😇خیلی ذوق می‌کردیم. خواهرش که این شادی را دید  به من گفت : رضایت بده برود. 👤بعد هم با پسر بزرگترم که در سپاه تهران است تماس گرفت و گفت : تو را به خدا این دفعه علی را بفرستید، وگرنه خیلی اعصابش خرد می­‌شود. بعد از همه این اتفاق ‌ها روزی که خواست برود همه کارهایش جور شده بود و من هم کاملاً رضایت داشتم.... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۱۱) 🕊چندماه قبل از شهادتش، پسر بزرگم در خان‌طومان از ناحیه کتف مجروح شده بود و علی در بیمارستان پیش او می‌ماند و پرستاری‌اش را می‌کرد. 🔸فروردین یکی از بچه­‌ها به او زنگ زد و گفت : فردا مازندران 105 نفر اعزام داریم، اما علی گفت : چون من بسیجی هستم، اعزامم نمی‌کنند. قبل از آن سه بار برش گردانده بودند. 📲زنگ زد تهران، مسئول تهران به او گفت: تو بیا اینجا من فردا صبح می­‌فرستمت. علی نیم ساعت قبل از عملیات، یعنی روز پنجشنبه ساعت 12:35 دقیقه با برادرش تماس گرفته. 🍃گفته: به مامان زنگ زدم جواب نداده، کجاست؟ ایشان هم گفتند سر زمین است. گوشی را می‌برم، چند دقیقه دیگر تماس بگیر بتوانی با او حرف بزنی، اما گفت: نه دیگر نمی‌توانم زنگ بزنم، سلامم را برسان. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۱۲) 🔸جمعه شب ساعت ۳ صبح از خواب بیدار شدم دیدم چراغ گوشی­ روشن است نگاه که کردم دو تماس بی‌پاسخ داشتم و یک پیام. پیام را باز کردم، دوستم نوشته بود علی جمشیدی که در نور شهید شده با شما نسبتی دارد؟ 😭داد زدم به سامره گفتم : بیدار شو یک اتفاقی افتاده! او هم بیدار شد و زنگ زدیم به خواهرم که شوهرش در سپاه است. ماجرا را که گفتیم، گفت: شایعه است، ما هم خیال‌مان راحت شد، چون یک‌بار دیگر هم خبر شهادت آن برادرم که در سپاه است را شنیده بودیم که شایعه از کار درآمد. 🌹مادرم در همان نیمه شب شروع کرد به قرآن خواندن و تسبیح دست گرفت. دلش شور می­‌زد با اینکه ما به مادرم نگفته بودیم که چنین پیامی دریافت کرده­‌ایم. نماز صبح را خواندم و رفتم حوزه سر کلاس دیدم همه بچه­‌ها می­‌گویند برای چه آمدی؟ گفتیم شاید نتوانی بیایی؟ عده‌ای هم تا مرا می‌دیدند گریه می­‌کردند. آن روز امتحان هم داشتم و استرس گرفته بودم. 😔دوستانم می‌پرسیدند سمیرا برادرت حالش خوب است؟ گفتم: ظاهراً خوب است. آنها هم چون می‌‌دیدند من خبر ندارم چیزی نمی­‌گفتند. وسط امتحان به خواهرم سامره که در آموزش و پرورش است زنگ زدم که چه شده؟ او گفت چیزی نشده چرا این‌قدر زنگ می­زنی؟ اگر خبری شود خودم بهت خبر می­‌دهم. 🍃بعد از امتحان متوجه شدم بچه‌ها یک چیزی را از من پنهان می­‌کنند. از کلاس رفتم بیرون و زنگ زدم به همسر برادرم. تا گوشی را برداشت متوجه شدم پشت تلفن گریه می­‌کند و می­‌گوید چیزی نشده، اما حال داداش خوب نیست، برای او دعا کن. 🕊این را که گفت فهمیدم علی شهید شد. در بین شهدای خان‌طومان، علی تنها بسیجی آن جمع بود که به شهادت رسید... به روایت خواهر rajanews.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۱۳) 🌷او بسیجی بود و با دوستانش یک موسسه شهدای گمنام هم تشکیل داده بودند که سه سال و نیم آنجا کار کرد. 🎒اردوهای جهادی را حتما می‌رفت. هر سال تابستان با گروهی به سیستان و بلوچستان می‌رفتند. می­‌گفت چفیه را با یخ خیس می­‌کردیم تا بتوانیم چند دقیقه برویم بیرون اما بلافاصله خشک می­‌شد. وقتی تعریف می‌کرد می­‌گفت : برخی از مردم آنجا خیلی محروم هستند. آنقدر محروم بودند که ظرف یکبار مصرف تا به حال ندیده بودند. harimeharam.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (14) 🌷علی تمام کارهایش خالصانه بود و با تمام توان و قدرتش بدون هیچ ادعایی کار می­‌کرد. شهدای غواص که آمدند او خیلی تلاش کرد تا دو شهید در شهرمان دفن شوند. سال 94، سال دیگری برای او بود. علی اجرش را از شهدای غواص و طلائیه گرفت. 🌱5، 6 روز آخر قبل از اعزامش به سوریه از طلائیه آمده بود. به او گفته بودم طلائیه رفتی سر مزار شهدا از طرف من زیارت عاشورا بخوان. گفت : 4 روزی که آنجا بودم به نیابت از تو هر روز زیارت عاشورا می­‌خواندم. واقعاً علی آقا خیلی مخلص، شجاع و فداکار بود. 🔸وقتی دید اعزامش نمی‌کنند تصمیم گرفت با تیپ فاطمیون اعزام شود اما آنها متوجه شده بودند و برگشت. به روایت داماد خانواده harimeharam.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۱۵) 🤔هرچه فکر می­‌کنم واقعا یادم نمی‌آید که به کسی بدی کرده باشد. یکبار یکی از برادرهایم در بیمارستان بستری بود و علی مرتب کنارش بود. 🌷به همسرم گفتم بیا یک روز علی را ببریم بیرون دوری بزنیم حال و هوایش عوض شود. روز انتخابات هم بود، وقتی رفتیم باز دلش طاقت نیاورد و بعد از چند دقیقه گفت باید بروم بسیج! ☝️همیشه دغدغه­‌اش این بود که کار فرهنگی­‌ عقب نیفتد و اصلاً برای خودش وقت نمی­‌گذاشت... به روایت خواهر harimeharam.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۱۶) 🔰با توجه به آتش‌بس سیاسی که انجام گرفته بود هواپیماهای روس هیچ پروازی در منطقه نداشته، لذا تروریست‌ها از این فرصت استفاده کرده و تجهیزات و قوای خود را آماده می‌نمایند. 👺تروریست‌ها با کشف این موضوع که مدافعان روی خط آنها هستند، لذا هیچ‌گونه ارتباطات رادیویی برقرار نکرده، مگر خیلی ارتباطات معمولی تا سپاهیان و نیروی مقاومت شک نکنند.  👥آنها از قبل با پهپاد، کل محور را شناسایی کرده بودند. حتی نقطه به نقطه را به دست آوردند. از طرفی بچه‌های ما هم چون اوضاع را عادی می‌دیدند و هیچ چیز مشکوکی را در ارتباطات بی‌سیمی‌شان ندیدند، در آماده‌باش کامل قرار نداشته‌اند تا اینکه حوالی ساعت ۱:۳۰ روز پنج‌شنبه مبعث حضرت رسول که صدای زنجیر نفربری آمد که بچه‌ها اول فکر کردند خودی است، ولی خیلی سریع مشخص شد که نفربر تکفیری است و مستقیم دارد سمت مقر فرماندهی می‌رود، لذا یکی از تانک‌های مستقر در محور به سمت این نفربر شلیک می‌کند و صدای انفجار این نفربر منطقه را می‌لرزاند و بعضی از بچه‌ها به‌خاطر موج انفجار دچار آسیب‌های سطحی می‌شوند. 🔹نفربر یادشده پر از مواد منفجره بوده و برای انتحاری به سمت مقر فرماندهی می‌رفت که با تیزبینی بچه‌ها عملیاتش شکست خورد. لذا فرماندهی محور پیامی از شهید رامهر مبنی بر اینکه تروریست‌ها دارند حمله می‌کنند، دریافت می‌کند و از این رو فوراً آماده‌باش اعلام می‌کنند و نیروها فوری آماده می‌شوند، اما غافل از اینکه این تکفیری‌ها تا دندان به انواع سلاح‌ها مجهز هستند، لذا در وهله اول، با ریختن آتش توپ و تانک و خمپاره که به قول بچه‌های مقاومت قدم به قدم منطقه را شخم زدند، اما این موضوع باعث نشد که نیروها عقب بکشند و جبهه را تخلیه کنند و با تمام توان خود  به مقابله پرداختند، در وهله اول تکفیری‌ها در برابر مقاومت بچه‌ها تلفات زیادی داده‌اند، لذا تصمیم می‌گیرند تا هر گروهی به صورت جداگانه از یک سمتی حمله کنند و در این درگیری‌ها علی به شهادت می‌رسید. rajanews.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎
🍎🍃🌷🍂💎 🍃🌷🍂 🌷🍂 💎 (۱۷ - آخر) از وصیت نامه ✔️بایستی به خود آئیم  که در چه زمانه ای زندگی می کنیم و با چه وضعی؟ در عصر امام زمان (عج) که اِن شاءالله از سربازان امام عصر (عج) قرار گرفته باشیم و این همه مقابله با مشکلات و مصائب، غربت ها و دوری ها وجود با خدا شدن بوجود نمی آید. 👤البته بنده مایلم که به حق در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته ایم و از این بابت بایستی خدا را شاکر باشیم. در اوضاع سیاسی کنونی که نائب برحق حضرت ولیعصر (عج) رهبرمان امام خامنه ای (مدظله العالی) به تنهایی علم را بردوش گرفته و رجال سیاسی چندان همسو با فرمایشات ایشان عمل نمی کنند بایستی بچه های مذهبی (هیئتی و مسجدی) خود را فدا کنند. ☝️بایستی فرمایشات نائب برحق امام زمان (عج) را کلمه به کلمه اجرا نمایند چه در باب علم و چه در باب نفس و چه در باب سیایت. 😒در این زمانه کسانی روی کار آمده اند که انگار بویی از ایمان نبرده اند و  وقتی به  یکی از ادارات می روی تازه متوجه  می شوی که چه مردمان خوبی داریم که  با  وجود  برخی مدیران نالایق در برخی ادارات باز هم پشتیبان ولایت و نظام جمهوری اسلامی هستند که الحق  به  فرمایش بزرگان عمل نموده اند که اگر در جمهوری اسلامی خلافی صورت گرفت تقصیر را بر گردن نظام نگذارید بگوئید فرد اشتباه کرد نه نظام. 😏که چه بسیار افرادی برای ضربه زدن به  نظام آمده اند کسانی که بویی از ایمان و مردانگی نبرده اند، کسانی که نان نظام را می خورند و ریشه نظام  را می زنند. الحق که چه خطرناکند این افراد. چیزی که بچه های حزب اللهی هم در پیشبرد کارهای خود با سدّ چنین  افرادی برخورد می نمایند که بنده معتقدم با بی توجهی و کم توجهی این افراد به هیچ وجه از اعتقادات و خواسته های خود کوتاه نیایید. 👌به فرموده امام راحل "ما مظلومین همیشه ی تاریخ، محرمان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر قرار است هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمی داریم." @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💎 🌷🍂 🍃🌷🍂 🍎🍃🌷🍂💎