#ممکنه_من_یک_روزی_به_شهادت_برسم
#شاید_اینبار_که_رفتم_دیگه_برنگردم
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود من وکمیل خونه بودیم وکمیل بهم گفت میای امشب بریم مسجد؟گفتم بریم
پاشدم آماده شدم قرآن ومفاتیح رو گرفتم وکمیل هم لباس مشکیش رو پوشید وموتور🏍 رو روشن کرد ورفتیم امامزاده عبدالله بابل
کنار امامزاده مدرسه ای🏫 بود که حیاطش رو آماده کرده بودن برای خانم ها و محوطه امامزاده هم برای آقایون
من رفتم توی حیاطش نشستم وچنددقیقه نشد که کمیل زنگ زد به گوشیم 📱وگفت گرمت که نیست؟هواخوبه؟
«من به گرما حساس بودم وکمیل هم نگران بود که اذیت نشم»گفتم نه هواخوبه گرمم نیست وخیالش راحت شدو گوشی رو قطع کرد
مراسم شب احیا شروع شد دلم آشوبی بود..😔 دعای جوشن کبیر....
اولین شبی بود که از طول عمرم که حال غریبی داشتم😭
تو دلم با خدا معامله هایی کردم...😢
مراسم تموم شد ومن رفتم بیرون منتظر کمیل بودم که بیاد بیرون وبریم خونه..
بعد چنددقیقه کمیل با لباس خیس که کلی عرق کرده بود،وچشمای زیبایی که از شدت گریه پشت اون پلکهای بلندو پرپشتش قرمز شده بود اومد بیرون😢
وقتی نگاهش کردم یه لبخندی زد وگفت قبول باشه🙂
باهم سوار موتور🏍 شدیم وتو راه برگشت گفت: مریم جان یه چیزی میگم ولی نباید گریه کنی
«چون هروقت از شهادتش حرف میزد من گریه میکردم»😔
گفت ممکنه من یه روزی به شهادت برسم شاید این بار که رفتم دیگه برنگردم😉😔
خیلی باهام صحبت کرد که اگه به شهادت برسم تو سختی های خیلی زیادی در پیش داری
خیلی اذیت میشی مشکلات زیادی پیش رو داری ولی محکم باش وتوکلت به خدا باشه مطمئن باش که منم همراه وکنار توام وتنهات نمیذارم,میخوام صبر زینبی داشته باشی😊
من پشت موتور آروم وبی صدا داشتم گریه میکردم😭
کمیل پرسید چیشد؟گریه که نمیکنی؟😉
من فقط صورتم رو گذاشتم پشتش وبه گریه هام ادامه دادم
کمیل یه نفس عمیق کشید وهردو تا خونه سکوت کردیم😶😞
خدا میدونه چه آشوبی تو دلم بود ودل کمیل چقدر بیقرار بود😭
چندروز بعد برای آخرین بار رفت ماموریت و تقریبا پانزده روز بعد به شهادت رسید😭
(به نقل ازهمسرشهید)
#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#یگان_ویژه_صابرین_سپاه
#مدافعان_حریم_ولایت
#شهادت_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#تکاوران_نظام
🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبار🌹
@shahid_mostafa_safaritabar
هدایت شده از کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار
...🌹🍃:
#زندگی_به_سبک_شهدا 3⃣
#خاطره🌹
بچه ها همیشه پیشم میومدند و مشورت می گرفتند
#شهیدکمیل چند بار پیشم اومد میشناختمش جوون خوش سیمایی بود
روز قبل عملیات جاسوسان،تماس گرفت گفت:حاج آقا میشه استخاره بگیرین،دارم میرم ماموریت...
گفتم :بسلامتی ان شاالله ،اینکه
استخاره نداره
گفت :میخوام مطمعن شم
واسش استخاره گرفتم خوب اومده بود .وقتی بهش گفتم خوشحال شد،گفت خداروشکر یعنی من به آرزوم میرسم☺️
از عملیات خبر داشتم
میدونستم خیلی از بچه ها شهید شدند
لیست شهدارو دیدم اسم شهید کمیل صفری تبار هم بود 😔
الحق که این جوون شایسته ی شهادت بود.ـ.🌷
#راوی_آیت_الله_احدی
#شهدای_یگان_صابرین
#شهید_کمیل_صفری_تبار
#مدافع_وطن #تکاور
#پاسدار #عزت_وافتخار
#شهدای_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#فاتحان_قله_های_غرب
#شهدای_مظلوم_صابرین
#منبع_از_آیت_الله_احدی
🌹کانال رسمی شهیدمصطفی (کمیل) صفری تبار🌹
👇👇👌👇👇
@SHAHID_MOSTAFA_SAFARITABAR
#زندگی_نامه_شهید
#پاسدار_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#قسمت_اول
شهید سرافراز،پاسدار رشید اسلام، برادر مصطفی (کمیل) صفری تبار بیشه فرزند اسماعیل به تاریخ 9/3/1367 شمسی برابر با 14 شوال 1408 قمری « مصادف با شب هفت شهید » در روستای بیشه سر از توابع شهرستان بابل،دیده به جهان گشود
او در گرماگرم تابستان پا به عرصه ی وجود نهاد تا اندکی از شدّت آن بکاهد و با حضور گرم و لطیفش، زحمات پدر، مادر، بستگانِ خسته از کار روزانه ی کشاورزی را جبران نماید
کودک وارد مرحله ی جدیدی از زندگی گردید، مراسم سنّتی نامگذاری نیز برقرار شد، در گوش راست او أذان و در گوش چپش اقامه گفتند تا پای بندی اش به اسلام و مسلمین تثبیت گردد
پدر بخوبی می دانست که یکی از حقوق فرزندان بر پدر و مادر، انتخاب نام نیک برای آنان است، این بود که پدر به یادِ روزهای دفاعِ مقدّس و علاقه مندی به گروه های چریکی و جنگ های نامنظم دکتر شهید مصطفی چمران، و هم بیاد دعای کمیل، فرزندش را در شناسنامه به مصطفی و در گفتار کمیل نام گذاری می کند تا هم به دعای کمیل شب های جمعه برسد و هم در آیندةی نزدیک ضمن شرکت در جنگ های چریکی، مصطفی و برگزیدة خدا شود
درچشم به هم زدنی کودک به هفت سالگی می رسد و در مدرسه بهشت آیین، آئینِ دلدادگی می آموزد، و سپس در کلاس راهنمایی شهدای بیشه سر، خیلی زود نکته به نکته راه و رسم عملی سرداران و 32 تن از گلواژه های علوی بیشه سر را سرلوحة زندگی خویش قرار می دهد
بطوریکه حاضران، بویژه معلّمین بومی، شهادت خواهند داد که از میان بچه ها او از جنس دیگری بود
در دبیرستان شهید مطهری بابل بنا به اذعان مدیر و دبیران، در اخلاق، رفتار، کردار و دانش اندوزی گوی سبقت را از دیگران ربوده است و سرآمد دیگران گردید و تابستان 84 در رشته علوم تجربی فارغ التحصیل و به مرحله پیش دانشگاهی امام حسین (ع) رسید
علاوه بر آن موفّق به أخذ دیپلم در رشته کامپیوتر ICDL هم می گردد
او زیرک تر از آن بود که در این مرحله توقف کند، حتّی قبولی در رشته مهندسی شیمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری و آمل نیز او را اقناع نکرد، بلکه با عنایت شهداء، همه ی اینها را همچون پلی، پشت سر گذاشت تا طبق تعهدی که با شهداء و خدای شهداء بسته بود به دانشگاه اصلی خود یعنی؛ دانشگاه امام حسین (ع) برسد تا فقط از آن دانشگاه با درجه شهادت، فارغ التحصیل گردد
#ادامه_دارد
#شهادت_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#از_یگان_ویژه_صابرین_سپاه_تهران
🌹کانال رسمی شهیدمصطفی (کمیل) صفری تبار🌹
👇👇👌👇👇
@SHAHID_MOSTAFA_SAFARITABAR
#زندگی_نامه_شهید
#پاسدار_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#قسمت_دوم
ایشان علاوه بر داشتن کارت شناسایی عضویّت فعّال بسیح در تیرماه 84 دورة آموزش تکمیلی گردان های عاشوراء طیّ کرده وگواهینامة مذکور را دریافت می کند و همان سال با شرکت در رزمایش صحرایی یاوران حضرت مهدی(عج) از سوی فرماندهی وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بابل تقدیرنامه می گیرد
متناسب با هدفی که داشت به رشد معنوی و پرورش روحی، بیش از پیش أهمیّت می داد، شرکت در بسیج، هیأت مذهبی، نماز جمعه و جماعات، إحیاء گرفتن تا به صبح در شب های قدر ماه مبارک رمضان در آستان مقدّس امام زاده قاسم(ع) بابل از جمله کارهای ضروری و همیشگی او بوده است، او می دانست که شرکت در نماز جماعتِ اوّل وقت، آن هم درصف های جلویی، چه ثوابِ عُظمایی دارد، روی این اصل بود که در میان تعجّب همگان، هر وقت به نماز جماعت در مسجدالنبیّ (ص) تشریف می آوردند، صفوف نیمه منظم نمازگزاران را می شکافتند تا به صف اوّل یا دوّمی می رسیدند و با گفتنِ تکبیرة الإحرام از ماسِوی الله می بریدند و به یگانةی هستی می رسیدند.
زمان برای سربازی او فرا می رسد و تلاشش برای خدمت در سپاه بی نتیجه ماند، بنابر این برای خدمت وظیفه به لشکر30 پیاده گرگان ملحق شد، ضمن اینکه همزمان برای جذب رسمی در سپاه نام نویسی کرده بود، هنوز 2 ماهی از آموزش نظامی او طیّ نگردید که نامه ی جذب او در سپاه پاسداران بدستش رسید، با خوشحالی أمّا با گرفتنِ إمضاهای متعدد از فرماندهان مافوق، بسختی از لشکر 30 گرگان تسویه حساب می گیرد و به علت قبولی درسپاه پاسداران از کسوت سربازی مرخص و برای ادامه آموزش بعنوان سرباز گمنام امام زمان (عج) بالآخره در اسفند ماه 86 وارد دانشگاه امام حسین (ع) گشته تا اینکه پس از دو سال تلاش وصف ناشدنی در بهمن ماه 88 از دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) با معدل 30/17 فارغ التحصیل می گردد.
#ادامه_دارد
#شهادت_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#از_یگان_ویژه_صابرین_سپاه_تهران
🌹کانال رسمی شهیدمصطفی (کمیل) صفری تبار🌹
👇👇👌👇👇
@SHAHID_MOSTAFA_SAFARITABAR
#زندگی_نامه_شهید
#پاسدار_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#قسمت_سوم
آقا کمیل بقدری از سلامت نفس و امانت داری برخوردار است که مطابق دستنوشتةی موجود از شهید، ایشان در تاریخ 8/8/87 به ساعت 50/11 صبح پوشةای حاوی اطلاعات مهم و محرمانه کارکنان را در محوطه دانشگاه امام حسین(ع) می یابد، بی درنگ با حفاظت اطلاعات دانشگاه مکاتبه کرده و آن را جهت بررسی و اقدامات لازم به مسئول مربوطه تحویل می دهد تا خدای نکرده مورد سوء استفاده دشمنان قرار نگیرد.
آقا کمیل داوطلبانه دو فروردین و تعطیلات عید سال های87 و88 دورة دانشجویی را در غالب طرح سازندگی بسیج، اردوی جهادی به مناطق محروم کشور از جمله کرمان و چهار و محال و بختیاری می روند و ماجرای شکسته شدن مچ دست راست ایشان در یکی از این اردوهای جهادی بماند. همچنین در خرداد سال 87 با پای پیاده از اصفهان به مرقد مطهّر حضرت امام راحل آمده و در مراسم نوزدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی آن سفر کرده شرکت نمودند.
وجودِ ده ها تقدیرنامه از فرماندهان، در رده های مختلف در پروندة پرسنلی ایشان، اوّلاً نشان از لیاقت و شایستگی، ثانیاً مبیِّنِ عشق، علاقه و ایمان آقا کمیل به هدف والایش می باشد. و هنوز نمی دانیم که آقاکمیل چه خدمتی برای معلولین ذهنی نوشیروانی بابل انجام داده است که اصل تقدیر نامه رییس مرکز خیریه نگهداری معلولین در پروندة اش موجود است.
مادرش می گوید: به محض اینکه اوّلین حقوقش را سپاه گرفت دو دفترچه پس انداز برای خودش باز کرد، یکی مربوط به حقوق و مزایا، دیگری مربوط به هدایا؛ چرا که می گفت: « طبق فتوای مقام معظّم رهبری، هدیه خمس ندارد» برای خودش، سال خمسی تعیین کرد تا اگر مازاد بر هزینه سالیانه، چیزی در حسابش مانده باشد، خُمس آنرا بدهد و یکسال مقداری پول به مستمندان داده بود و با خوشحالی می گفت: امسال خمس داده ام.
#ادامه_دارد
#شهادت_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#از_یگان_ویژه_صابرین_سپاه_تهران
🌹کانال رسمی شهیدمصطفی (کمیل) صفری تبار🌹
👇👇👌👇👇
@SHAHID_MOSTAFA_SAFARITABAR
#زندگی_نامه_شهید
#پاسدار_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#قسمت_چهارم
او در بهمن ماه سال 89 ازدواج می کند و همسرش پیرامون خصوصیّت اخلاقی اش می گوید: « ایشان بقدری از اخلاص، غیرت و تقوا برخوردار بود که شاید اگر به شهادت نمی رسید، شناخته نمی شد و هیچکس از آن همه محاسن اخلاقی او با خبر نمی شد. او موقع خواستگاری از من پرسید: ممکنه من یه روزی به شهادت برسم! شما با این موضوع مخالفتی ندارین؟ و می توانی با آن کنار بیآیی؟! من چیزی نگفتم، فقط نگاهش کردم: دوباره پرسیدند و من گفتم : نه مخالفتی ندارم؛ از همانجا فهمیدم که او از جنس زمینی ها نیست!»
او عادت داشت نماز را با غم و اندوه بخواند و سرش را کج بگیرد و حتّی در نماز از خوف الهی گریه می کرد، وقتی که به او می گفتیم: شما باید خوشحال باشی که نماز می خوانی و با خدا راز و نیاز می کنی! چرا اینجوری نماز می خوانی؟! می گفت: « ببین؛ رهبرِ ما هم با مظلومیّت نماز می خونه« او می گفت: همسرم! بدان که نمازِ ما در برابر این همه نعمت هایی که خالق یکتا به ما ارزانی داشته است، حدّأقلِّ سپاسگزاری است و از اینکه نمی توانم آنگونه که شایستة خداوند است او را عبادت کنم خوف دارم.
بی دلیل نبوده است که به همرزمانش می گفت: « من سی و سومین شهید روستای بیشه سر هستم» چرا که آخرین سفارش او به اطرافیان، این بود که برای شهادتش دعا کنند، و به همه سفارش می کرد تا در قنوت نمازشان، دعای فرج بخوانند و شهادت او را از خدا بخواهند و می گفت: هرکس در نمازش دعای فرج بخواند، دعایش مستجاب خواهد شد.
همسرش می گوید: آقا کمیل، عاشق شهدا بود، هر وقت دلش می گرفت، به مزار شهداء می رفت و با آنان درد و دل می کرد، اگه یه بی حجابی را می دید، شدیداً ناراحت می شد و می گفت: « دوست دارم بهشون بگم و أمر به معروف و نهی از منکر کنم و معتقد بود که این وظیفه همه است. هیچوقت از گفتن یا حسین(ع) و یا زهراء(س) سیر نمی شد و هر وقت یا زهراء می گفت، اشک از چشمانش جاری می شد. سعی می کرد جلوی حاضران گریه نکند، هر وقت بغض می کرد به اطاق دیگری می رفت و برای خودش مدّاحی می گذاشت و به تنهایی گریه می کرد، وقتی بیرون می آمد چشمانش قرمز و پف کرده بود.
آقا کمیل در مصاحبه بجا مانده از خودش می گوید: « گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، أجر شهید را به من بدهد.»
#ادامه_دارد
#شهادت_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#از_یگان_ویژه_صابرین_سپاه_تهران
🌹کانال رسمی شهیدمصطفی (کمیل) صفری تبار🌹
👇👇👌👇👇
@SHAHID_MOSTAFA_SAFARITABAR
#زندگی_نامه_شهید
#پاسدار_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#قسمت_پنجم
او بخوبی تفسیر آیة شریفة « إنّ اللهَ معَ الصابرین» را فهمیده بود و سعی می کرد در زندگی اش آن را بکار بگیرد تا در همه حال خدا را با خود داشته باشد
او به اتفاق چند نفر از دوستانش، یالاترین جایگاه خدمتی را، در یگانِ ویژة صابرین می بینند، گرچه سعی داشت، ثبت نام در یگانِ ویژة صابرین را از خانودة اش مخفی نگهدارد و یا اینکه خدمت در آن را سَهل و آسان معرفی نماید، أمّا برای رسیدن به آن، بسیار تلاش کرد؛ و تمامی مقدّماتش را فراهم نمود، و او می دانست که خدمت در یگانِ ویژة صابرین، علاوه بر قدرت معنوی به قدرت جسمی هم احتیاج دارد
آقا کمیل برای جبران آن علاوه بر طیّ دوره های آموزش تکاوری و چتربازی به ورزش های رزمی روی آورد و در این رشته خیلی زود سرآمد شده و مطابق اسناد موجود دو مرتبه موفق به أخذ مدال طلا و نقره در جشنواره فرهنگی، ورزشی دانشجویان گردید
بهر حال پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه امام حسین، بسختی از پادگان آموزشی المهدی وابسته به تهران، تسویه حساب خدمتی می گیرد و خود را به یگانِ ویژة صابرین می رساند
این شهید بزرگوار پس از آنکه نظام عزم خود را جزم کرد تا آخرین وجب از خاک کشور را از دست گروهک منافقین پژاک خارج کند ، با لبیک به ندای رهبر و مقتدای خود حضرت امام خامنه ای (مدظله) عازم جبهه های غرب کشور شد تا اینکه در آخرین عملیات پیروزمندانه سپاه در این منطقه که منجر به بیرون راندن این منافقین از مرزهای ایران اسلامی شد در تاریخ 16/06/1390 به همراه چند تن از همرزمان خود در ارتفاعات جاسوسان کردستان شربت شیرین شهادت را نوشید
#ادامه_دارد
#شهادت_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#از_یگان_ویژه_صابرین_سپاه_تهران
🌹کانال رسمی شهیدمصطفی (کمیل) صفری تبار🌹
👇👇👌👇👇
@SHAHID_MOSTAFA_SAFARITABAR