eitaa logo
کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار
296 دنبال‌کننده
877 عکس
144 ویدیو
15 فایل
کانال رسمی شهید مدافع وطن پاسدار مصطفی«کمیل»صفری تبار شهادت:1390/06/13 شمالغرب کشور_ارتفاعات جاسوسان درگیری با گروهک تروریستی پژاک صفحه اینستاگرام شهید:👇 https://www.instagram.com/komeyl.safaritabar ادمین کانال همسرشهید👇: @my_ma97618
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫ بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِ وَالصّدِیقینَ ↬❃ 🌷مجید قربانخانی سربازی رفتنش هم مثل مدرسه رفتنش عجیب بود همه اهل خانه مجید را داداش صدا می‌ڪنند. پدر، مادر، خواهرها وقتی می‌خواهند از مجید بگویند پسوند «داداش» را با تمام حسرتشان به نام مجید می‌چسبانند و خاطراتش را مرور می‌ڪنند. خاطرات روزهایی ڪه باید دفترچه سربازی را پر می‌ڪرد اما نمی‌خواست سربازی برود. مادر داداش مجید داستان جالبی از روزهای سربازی مجید دارد: «با بدبختی مجید را به سربازی فرستادیم. گفتم نمی‌شود ڪه سربازی نرود. فرداڪه خواست ازدواج ڪند، حداقل سربازی رفته باشد. وقتی دید دفترچه سربازی را گرفته‌ام. گفت برای خودت گرفته‌ای! من نمی‌روم. با یڪ مصیبتی اطلاعاتش را از زبانش بیرون ڪشیدیم و فرستادیم؛ اما مجید واقعاً خوش‌شانس بود. از شانس خوبش سربازی افتاد ڪهریزڪ ڪه یڪی از آشناهایمان هم آنجا مسئول بود. مدرسه ڪم بود هرروز پادگان هم می‌رفتم. مجید ڪه نبود ڪلاً بی‌قرار می‌شدم. من حتی برای تولد مجید ڪیڪ تولد پادگان بردم. انگار نه انگار که سربازی است. آموزشی ڪه تمام شد دوباره نگران بودیم. دوباره از شانس خوبش «پرند» افتاد ڪه به خانه نزدیڪ بود. مجید هر جا می‌رفت همه‌چیز را روی سرش می‌گذاشت. مهر تائید مرخصی آنجا را گیر آورده بود یڪ ڪپی از آن برای خودش گرفته بود. پدرش هرروز ڪه مجید را پادگان می‌رساند. وقتی یڪ دور می‌زد وبرمی گشت خانه می‌دید ڪه پوتین‌های مجید دم خانه است. شاڪی می‌شدڪه من خودم تو را رساندم پادگان تو چطور زودتر برگشتی. مجید می‌خندید و می‌گفت: خب مرخصی رد ڪردم!» ⏪ ...  🌹کانال رسمی شهیدمصطفی صفری تبـــــــار 🌹 @shahid_mostafa_safaritabar
آقا کمیل بقدری از سلامت نفس و امانت داری برخوردار است که مطابق دستنوشتةی موجود از شهید، ایشان در تاریخ 8/8/87 به ساعت 50/11 صبح پوشةای حاوی اطلاعات مهم و محرمانه کارکنان را در محوطه دانشگاه امام حسین(ع) می یابد، بی درنگ با حفاظت اطلاعات دانشگاه مکاتبه کرده و آن را جهت بررسی و اقدامات لازم به مسئول مربوطه تحویل می دهد تا خدای نکرده مورد سوء استفاده دشمنان قرار نگیرد. آقا کمیل داوطلبانه دو فروردین و تعطیلات عید سال های87 و88 دورة دانشجویی را در غالب طرح سازندگی بسیج، اردوی جهادی به مناطق محروم کشور از جمله کرمان و چهار و محال و بختیاری می روند و ماجرای شکسته شدن مچ دست راست ایشان در یکی از این اردوهای جهادی بماند. همچنین در خرداد سال 87 با پای پیاده از اصفهان به مرقد مطهّر حضرت امام راحل آمده و در مراسم نوزدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی آن سفر کرده شرکت نمودند. وجودِ ده ها تقدیرنامه از فرماندهان، در رده های مختلف در پروندة پرسنلی ایشان، اوّلاً نشان از لیاقت و شایستگی، ثانیاً مبیِّنِ عشق، علاقه و ایمان آقا کمیل به هدف والایش می باشد. و هنوز نمی دانیم که آقاکمیل چه خدمتی برای معلولین ذهنی نوشیروانی بابل انجام داده است که اصل تقدیر نامه رییس مرکز خیریه نگهداری معلولین در پروندة اش موجود است. مادرش می گوید: به محض اینکه اوّلین حقوقش را سپاه گرفت دو دفترچه پس انداز برای خودش باز کرد، یکی مربوط به حقوق و مزایا، دیگری مربوط به هدایا؛ چرا که می گفت: « طبق فتوای مقام معظّم رهبری، هدیه خمس ندارد» برای خودش، سال خمسی تعیین کرد تا اگر مازاد بر هزینه سالیانه، چیزی در حسابش مانده باشد، خُمس آنرا بدهد و یکسال مقداری پول به مستمندان داده بود و با خوشحالی می گفت: امسال خمس داده ام. 🌹کانال رسمی شهیدمصطفی (کمیل) صفری تبار🌹 👇👇👌👇👇 @SHAHID_MOSTAFA_SAFARITABAR