شهید مصطفی صدرزاده
#توشه_اخرت 📿📖 سلام ! میخواییم ان شاءالله با عنایت حضرت زهرا(س) ولطف اقا سید ابراهیم یه ختم قرآن د
ختم این هفته هم تموم شد الحمدلله
تا جمعه شب وقت دارید که قرائت کنین که ان شاءالله ختم کامل بشه و حقی گردنتون نمونه از ختم ممنون از همه بزرگواران که شرکت کردن اجرتون با خود شهید صدرزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عاشقانه_های_شهدا 😍
قانونی داشت خونه ی ما ...
اگر از هم ناراحت شدیم
یا قهری پیش میومد
بیشتر از ۳ دقیقه طول نکشه ... 😌
#همسر_شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چــرا در ســوریہ می جنگیم؟؟
🔘سوالی ڪه شهید صدرزاده جواب میده
@shahid_mostafasadrzadeh
4_634875094962798715.mp3
1.84M
صحبتهای سردار سلیمانی درباره ی شهید صدرزاده(سید ابراهیم )
صدای گریه های شهید مرتضی عطایی(ابوعلی) در بین صحبت ها شنیده می شود...
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#توشه_اخرت 📿📖
سلام !
میخواییم ان شاءالله با عنایت حضرت زهرا(س) ولطف اقا سید ابراهیم یه ختم قرآن داشته باشیم...
به نیت ظهور وسلامتی امام زمان (عج) و هدیه به شهید مصطفی صدرزاده
هرکی دلش ثواب میخواد بسم الله...
جزء 1:✅
جزء 2:✅
جزء 3:✅
جزء 4:✅
جزء 5:✅
جزء 6:✅
جزء 7:✅
جزء 8:✅
جزء 9:✅
جزء 10:✅
جزء 11:✅
جزء 12:✅
جزء 13:✅
جزء 14:✅
جزء 15:✅
جزء 16:✅
جزء 17:✅
جزء 18:✅
جزء 19:✅
جزء 20:✅
جزء 21:✅
جزء 22:✅
جزء 23:✅
جزء 24:✅
جزء 25:✅
جزء 26:✅
جزء 27:✅
جزء 28:✅
جزء 29:✅
جزء 30:✅
هرکس مایله جزء انتخابی رو به ایدی خادم کانال اطلاع بده☺️
👇👇👇
@shahid_sadrzadeh
التماس دعا
یاعلی
بسم رب الشهدا🌹
خاطرات مادر شهید #مصطفی_صدرزاده
زمانی که #محمد_علی به دنیا آمد،بعد از چند روز مشکل پیدا کرد 😔
.بیمارستان بستری شد. بیمارستان رفتم .
#مصطفی در بخش نوزادان پشت در اتاق نشسته بود ،ازش پرسیدم: مصطفی #محمدعلی بهتره؟ 😔🌹 گفت:#مامان الحمدلله خیلی بهتر شده، ولی من نگران بودم .
مصطفی متوجه نگرانی من شد.
گفت : مامان اینقدر که نگران
#سلامتی_جسمش هستی ؟🌹💕 کمی هم برای#عاقبت_بخیر شدنش دعا کن .✅ بهش گفتم: نگران نباش ،
قبل از اینکه شما به دنیا بیایی از #خداوند خواستم که اگر قرار است نسلی از من بوجود آید ، که در غیر راهت باشد اصلا بوجود نیاید .👏🌹👏 این #دعای همیشگی ام بوده .
بعد از چند دقیقه گفت: #مامان چه دعای اساسی کردی ، این دعای ریشه ای است ،خیلی #حال_کردم.👏💕
🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین تو فاطمیه رفیقاشو میاره....😭💔
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
CQACAgQAAx0CUyYOlAACJ0thvb8xHwmZNFWnsxKy0fZdRtG4qAACHQUAAnJXuVKNMLoB8FcPnCME.mp3
5.42M
🎧🎧
⏰ 3 دقیقه
#حتما_گوش_کنید👆
✅ دوستان باید برای فاطمیه زحمت بکشیم
🔹دم هر خونه ای یه پرچم حضرت زهرا (س) بزنیم
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #حاج_اقا #دارستانی
🔹 #نشر_دهید
@shahid_mostafasadrzadeh
13.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽ویدئو کلیپی در مورد زندگی شهید صدرزاده
از زبان همسر شهید
🔴 بعداز شهدا ما چه کردیم؟؟
🔶به روی دفتردلم نوشته بودیک شهید...
🔸برای خاطرخدا،شماادامه اش دهید....
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطره_ای_از_سیدابراهیم
#دعوا_با_یکی_از_دوستان
#قسمت_اول
🌸🍁🍁🌻🍁🍁🌸
دهم رمضان سال 92 حرفهایش برای رفتن به سوریه شروع شد و دیگر تا 15 رمضان به اوج رسید🏃. حتی یکبار تا فرودگاه رفت و برگشت.😔 گذرنامهاش مشکل داشت و نتوانست به سوریه برود😢.گفت که میخواهد برود در آشپزخانه کار کند🍳 و هیچ خطری نیست. گفت فقط در حد پخت و پز برای رزمندهها است و خطری نیست😊. تا همین حد را رضایت دادم. تا فرودگاه رفت 🛫و همانطور که گفتم نتوانست برود و برگشت. خودمان به دنبالش رفتیم و مصطفی را از فرودگاه آوردیم🚗. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه میکرد😭. روزه بود، سریع در خانه سفره افطار را پهن کردم😋. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت میخواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند👊. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش میرفت و لفظش در مقابل دوستانش «فدات شم» بود😍 تعجب کردم.😳 مصطفی ای که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود میخواهد با کدام دوستش دعوا کند؟🤔 او کم عصبانی میشد اما خیلی بد عصبانی میشد😡. به او گفتم که من هم همراهت میآیم، طبق روال همیشه زندگی.😊
#ادامه_دارد...
#قسمت_دوم تا دقایقی دیگر
#نقل_قول_از_همسر_شهید
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطره_ای_از_سیدابراهیم
#قسمت_دوم
🍁🍁🌸🌻🌸🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
آن زمان ماشین نداشتیم🚗.با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز 3 اندیشه رفتیم😊. آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند😳.یادمان شهدا، چندتا پله میخورد و آن بالا 5 شهید گمنام دفن بودند. من از پله ها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پله ها هم بالا نیامد.
پایین ایستاده بود و با لحن تندی گفت: «اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید.😞 هرجا بروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند،😔 میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید».😎
دقیقا خاطرم نیست که 21 یا 23 رمضان بود. من فقط او را نگاه میکردم.گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا میکرد.😐 کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت🤗. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد.
اولین بار،مصطفی به همراه تعدادی از دوستانش به آشپزخانه ای در دمشق که پخت و پز غذای رزمنده ها را انجام می دادند رفت.🍛
بعد از چند هفته ای،آشپزخانه دیگر نتوانست خواستههای مصطفی را برآورده کند. مصطفی اصلا برای آشپزخانه نبود.
غذا پختن کار مصطفی نبود. او اصلا آشپزی بلد نبود.🍲 ممکن است اگر آقایان در خانه تنها باشند برای خودشان یک نیمرو درست کنند، مصطفی حتی نیمرو هم درست نمیکرد.🍳 آشپزخانه بهانهای برای رسیدن به چیز دیگری بود.زمانی که آمریکا، سوریه را تهدید به حمله هوایی کرد🚀،دستور رسیده بود که باید آشپزخانه تحویل داده شود و نیرو ها هم به تهران برگردند.ولی مصطفی اهل برگشت نبود. به خاطر این که به ایران برنگردد، به همراه یکی از افرادی که در آشپزخانه با او آشنا شده بود از آشپزخانه فرار کرده بودند🏃🏃.
همه افرادی که برای ماموریت آشپزخانه رفته بودند 20 یا 25 روزه برگشتند. از آنها پیگیر بودم که مصطفی کی بر میگردد؟ آنها به من نمیگفتند که هیچ خبری از مصطفی ندارند اما میگفتند که رفته و با کاروان بعد میآید.
بعد از چند روز تازه فهمیدیم مصطفی از آشپزخانه فرار کرده.
نگرانیم حالا چند برابر شده بود 😰😰
ذهنم پر شده بود از سوال های نگران کننده:
در کشور غریب و جنگ زده مصطفی کجا میتونه بره؟؟؟
اونکه اصلا کسی رو سوریه نمی شناخت؟؟؟
این سوال ها از یکطرف و از طرفی دیگه اصلا تو این مدت که از آشپزخانه رفته بود با هم تماس تلفنی نداشتیم، بد جوری آشوبم کرده بود.45 روز از مصطفی بی خبر بودیم
تا خودش برگشت...
#ادامه_دارد
#نقل_قول_از_همسر_شهید
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh