بسم رب الشهدا
خاطره مادرشهید مصطفی صدرزاده
سال اول #ازدواج_مصطفی بود ،یک روز نشسته بودیم گفتم :مصطفی الان بهترین هدیه چیه ؟
گفت: باهم #کربلا بریم خیلی جالب بود و سریع جور شد.🌹 باهم کربلا رفتیم ،خیلی خوش گذشت البته جدا از یک سری #مشکلاتی که بین راه پیش اومد. مصطفی از بچگی خیلی بد ماشین بود. کاملا انرژی اش گرفته میشد
ولی از اون جای که مصطفی خیلی خوش مسافرت بود هرازگاهی یه لطیفه ایی می گفت، 🌹
ولی خیلی #بی_حال شده بود ،
چون خیلی در مسیر توقف داشتیم. به مرز که رسیدیم پیاده شدیم که بازرسی کنن افرادی که بازرسی میکردن جزء گروهک #منافقین بودن تا مصطفی رو دیدن برای بازرسی بردنش،
همه نگران شدیم مشکوک شدن گفتن این یا پاسدار یا#بسیجی استرس تمام وجودمون گرفت ،
مصطفی و چندتا از دوستاشو برای بازجویی بردن ،در اون لحظه آنقدر به ما #سخت گذشت .
که فقط #متوسل شدیم به چهارده معصوم وبعد از باز جویی بچه ها را آزاد کردن
با تمام سختیهاش سفر پر استرس وخاطر انگیزی برامون شد . وقتی چهره بی حالشو یادم میاد خیلی بیقرارش میشم
تمام اون استرس ها درمقابل این فراق قطره ایی ازدریاست....
#شهید مدافع حرم بی بی زینب
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#سید_ابراهیم
#شهید تاسوعا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلام اخر...
عهد با بی بی زینب(س)...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_چهاردهم
✅ من سر یه قضیه ای تصمیم گرفته بودم دیگه با مصطفی حرف نزنم.
چند بار با این که من کوچیک تر بودم، مصطفی بهم سلام کرد، ولی من جوابش رو ندادم.
ولی کم کم و به مرور رابطمون دوباره با هم خوب شد.
رفته بودیم اعتکاف، توی مسجدامیرالمومنین، سر قضیه صفویه با هم بحث کردیم و مصطفی با این بهونه باب آشتی رو باز کرد و از همون جا دوباره رابطه مون با هم خوب شد.
و من باز برگشتم به کار فرهنگی و همیشه مصطفی برای من مشوق بود.
✳️ سه تا خاصیت مهم مصطفی این ها بود:
1⃣یکی این که اصلا غیبت نمیکرد
2⃣ دوم این که دست و دل باز بود،
3⃣و سوم این که دو به هم زن نبود
💕💐💕💐💕💐💕💐💕
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
به قولِ شهید صدرزاده:
"کلنا داغونتیم یا زینب"
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
✍مادر شهید محمد علی حسینی در کنار مزار مطهر پسرش...
🔸شهیدی که حضرت زینب سلام الله را در بیداری دید که به او گفت: پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می رسی...
🔹مادر شهید اجازه رفتن پسرش به سوریه را نمی داد تا جایی که شهید برای زدن امضای مادر پای رضایتنامه در خواب انگشت وی را استامپی می کند مادر متوجه می شود.
🔸شهید به بهانه خرید برای منزل از برادرش پول می گیرد اما وی که قصد دفاع از حرم را داشت در میانه رفتن به سوریه راه را گم می کند خانم حضرت زینب سلام الله را می بیند که می گوید محمد علی پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می رسی...
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
دکتر اردشیر حسین پور، اولین شهید هستهای
✍جوانی که برای تک تک دقایق عمرش، برنامه داشت. برنامههای خلاق و برجسته. هم او که آوازهاش از مرزها عبور کرد و ایادی استکبار را برای حذف او مصمم نمود.
اردشیر حسینپور، استادیار دانشگاه شیراز و دارای مدرک دکترای فیزیکهستهای، جوانی متفاوت و منحصر به فرد بود که به روایت دانشجویان و اساتیدش، همواره سعی در حرکت رو به رشد داشت. حرکتی که پلههای تکامل را یک به یک طی کرد.
دکتر اردشیر حسینپور، دانشمند شهید ایران، به معنای واقعی کلمه مجاهد بود و این از سبقه علمی و اجتماعی او مشهود است، جهاد را از جبهه آغاز نمود اما در عرصه علم و پژوهش یک جهادگر واقعی بود
شهیددکتر #اردشیر_حسینی🕊🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
عکس کمتر دیده شده از
#سید_ابراهیم
فرمانده گروهان ویژه عمار
در بین نیروهاش
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#هنوز_میشه_سید_ابراهیم_شد 1⃣
از ویژگی های آقا مصطفی مسئولیت پذیریش توی کارهای مختلف بود...
بم که زلزله اومده بود ایشون رفتن کرمان و به زلزله زدگان کمک می کردند...
وقتی برگشت خونه برای مردم آواره پول جمع می کرد..
این کارها رو زیاد از آقا مصطفی دیدم ، مصطفی از هیچ کمکی به خلق خدا دریغ نمی کرد ، یکی از نمونه های کمک به خلق و احساس مسئولیت پذیری ایشون ، تلاش برای رفتن به سوریه و مدافع حرم شدن بود،که بعد از مدتی از طریق کشور عراق و با مجاهدین عراقی به سوریه رفتن و عاقبت بخیر شدن.
🔸شهید مصطفی صدرزاده سراسر زندگیش درس هست برای ما ،
فقط باید دانشجوی خوبی باشیم تا بتونیم ؛ ۱-این درسا رو خوب بفهمیم و ۲-عمل کنیم به این درسها
تا ما هم همون راهی رو که شهید مصطفی صدرزاده رفتن بریم ، بنظر من مهمترین عاملی که این شهید در دلها جا باز کرد روحیه عبد بودنش در مقابل خداوند تعالی بود.
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#توشه_اخرت 📿📖 سلام ! میخواییم ان شاءالله با عنایت حضرت زهرا(س) ولطف اقا سید ابراهیم یه ختم قرآن د
ختم هفته قبل تموم شد ان شاءالله قبول باشه از همه
#توشه_اخرت 📿📖
سلام !
میخواییم ان شاءالله با عنایت حضرت زهرا(س) ولطف اقا سید ابراهیم یه ختم قرآن داشته باشیم...
به نیت ظهور وسلامتی امام زمان (عج) و هدیه به شهید مصطفی صدرزاده
هرکی دلش ثواب میخواد بسم الله...
جزء 1:✅
جزء 2:✅
جزء 3:✅
جزء 4:✅
جزء 5:✅
جزء 6:✅
جزء 7:✅
جزء 8:✅
جزء 9:✅
جزء 10:✅
جزء 11:✅
جزء 12:✅
جزء 13:✅
جزء 14:✅
جزء 15:✅
جزء 16:✅
جزء 17:✅
جزء 18:✅
جزء 19:✅
جزء 20:✅
جزء 21:✅
جزء 22:✅
جزء 23:✅
جزء 24:✅
جزء 25:✅
جزء 26:✅
جزء 27:✅
جزء 28:✅
جزء 29:✅
جزء 30:✅
هرکس مایله جزء انتخابی رو به ایدی خادم کانال اطلاع بده☺️
👇👇👇
@Shahid_seyedebrahim
التماس دعا
یاعلی
#هنوز_میشه_سید_ابراهیم_شد 2⃣
سید ابراهیم به عبادات اهمیت ویژه ای می دادند.
اگه توی راه یا جایی بودند و اذان می خوند بدون مکث مقدمات نماز رو فراهم می کردند ، یکی از ویژگی های ایشون خواندن دعای فرج در بین بچه های فاطمیون بود.
برای سوریه رفتن به شهدا توسل کرد و حاجت روا شد..
می گفتن خیلی توی شب زجه زدم تا به این راه ( مدافع حرم شدن) رسیدم.
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#درمحضرشهید
پاسدار شهید مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد 7 شهریور 1364 و دارای مهندسی برق که او داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار میشود که در 21 آبان ماه 94 و آخرین روز ماه محرم الحرام، همراه با سه تن دیگر از دوستانش«سید مصطفی موسوی»، «مسعود عسگری» و «محمدرضا دهقان امیری» به شهادت میرسد.
احمدآقا علاوه بر این که پاسدار بود، در مسجد محل فعالیت داشت. کتابهای فراوانی مثل کتابهای اخلاقی، عرفانی و سبک زندگی، خیلی مطالعه میکرد. به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود «هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان» و میگفت: «کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند.»
خیلی مهمان نواز، با محبت، ساده زیست و به فکر دیگران بود. هنگامی هم که منزل بود، خیلی کمک میکرد.
چند وقتی بود که برای دل بریدن از ما، تمرین میکرد و این کاملا مشخص بود. شب قبل از رفتن، بچهها را خیلی بوسید. حدود یک ساعت، با بچهها و سوار بر موتور در شهر، میگشتیم. تمام حرفهایی که در وصیت نامهاش نوشته را، آن شب به من گفت. شاید فکر میکرد که وصیت نامهاش به دست ما نرسد. میگفت:« به بچهها خیلی محبت کن و خوب تربیت کن، دوست دارم بچههایم طلبه ولایی شوند. بعد از رفتن من هم بی قراری نکنید.»
✍راوی همسر شهید
شهید #احمد_اعطایی
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh