روایت خلبان پرواز حاج قاسم...
وقتی حاج قاسم مهندس پرواز میشود...
حاج قاسم:اگر من جای رئیس جمهور بودم به تو مدال افتخار میدادم
👇👇👇👇
خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکیشان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم میشناخت.
طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت: امیر. شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت.
مثل همه پروازهای قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود، ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم. تقریباً ۷۰، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور میگرفتیم. اگر اجازه میداد اوج میگرفتیم؛ و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه میشدیم. گاهی هم که اجازه نمیدادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود میآمدیم و بار هواپیما چک میشد و دوباره بلند میشدیم. اگر هم بارمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمیگرفتیم از همان مسیر به تهران بر میگشتیم. آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. با توجه به بار همراهمان نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم. نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من میخواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم.
با توجه به اینکه قبلا اجازه عبور داده بودند شرایط به نظرم غیر عادی آمد. مخصوصاً اینکه کنترل فرودگاه دست نیروهای آمریکایی بود. گفتم:” با توجه به حجم بارم امکان فرود ندارم. هنگام فرود چرخهای هواپیما تحمل این بار را ندارد. مسیرم را به سمت تهران تغییر میدهم. ” به نظرم دلیل کاملاً منطقی و البته قانونی بود، اما در کمال تعجب مسئول مراقبت برج خیلی خونسرد پاسخ داد: نه اجازه بازگشت ندارید در غیر اینصورت هواپیما را میزنیم!
من جدای از هفت تُن بار، حجم بنزین هواپیما را که تا دمشق در نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین میسوخت و بار هواپیما سبکتر میشد. تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را میزد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود. حاج قاسم آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود. گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به اینها برگردم که با توجه به تهدید شان ممکنه ما رو بزنن، یا اینکه به خواسته شان عمل کنم.
حاج قاسم گفت: کار دیگهای نمیتونی بکنی؟ گفتم: نه. گفت: پس بشین! آقای رحیمی مهندس پروازمان بین مسافرها بود، صدایش کردم. داخل کابین گفتم؛ لباس هات رو در بیار. به حاج قاسم هم گفتم: حاج آقا لطفاً شما هم لباس هاتون رو در بیارید. حاج قاسم بی، چون و چرا کاری که خواستم انجام داد. او لباسهای مهندس فنی را پوشید و رحیمی لباسهای حاج قاسم را. یک کلاه و یک عینک هم به حاجی دادم.
از زمین تا آسمان تغییر کرد؛ و حالا به هر کسی شبیه بود الا حاج قاسم. رحیمی را فرستادم بین مسافرها بنشیند و بعد هم به مسافرها اعلام کردم: برای مدت کوتاهی جهت برخی هماهنگیهای محلی در فرودگاه بغداد توقف خواهیم کرد. روی باند فرودگاه بغداد به زمین نشستیم. ما را بردند به سمت جت وی که خرطومی را به هواپیما میچسبانند. نیم ساعت منتظر بودیم، ولی خبری نشد. اصلاً سراغ ما نیامدند. هر چه هم تماس میگرفتم میگفتند صبر کنید…
بالاخره خودشان خرطومی را جدا کردند و گفتند استارت بزن و برو عقب و موتورها را روشن کن و دنبال ماشین مخصوص حرکت کن. هرکاری گفتند انجام دادم. کم کم از محوطه عادی فرودگاه خارج شدیم، ما را بردند انتهای باند فرودگاه جایی که تا به حال نرفته بودم و از نزدیک ندیده بودم. موتورها را که خاموش کردم، پله را چسباندند. کمی که شرایط را بالا و پایین کردم به این نتیجه رسیدم که در پِیِ حاج قاسم آمده اند. به حاجی هم گفتم، رفتارش خیلی عادی و طبیعی بود.
نگاهم کرد و گفت: تا ببینیم چه میشه. به امیر حسین وزیری که کمک خلبان پرواز بود گفتم: امیرحسین! حاجی مهندس پرواز و سر جاش نشسته! تو هم کمک خلبانی و منم خلبان پرواز. من که رفتم، دَرِ کابین رو از پشت قفل کن. بعد هم با تاکید بیشتر بهش گفتم: این “در” تحت هیچ شرایطی باز نمیشه، مگه اینکه خودم با تو تماس بگیرم.
از کابین بیرون آمدم. نگاهم روی باند چرخید. سه دستگاه ماشین شورلت ون، به سمت ما میآمدند. دو تایشان، آرم سازمان اف بی آی آمریکا را داشتند و یکی شان آرم استخبارات عراق را. شانزده، هفده آمریکایی و عراقی از ماشینها پیاده شدند و پلهها رابالا آمدند و
توی پاگرد ایستادند. برایشان آب میوه ریختم و سر حرف را باز کردم. به زبان انگلیسی کلی تملق شان را گفتم و شوخی کردم و خنداندمشان تا فقط حواسشان را از سمت کابین پرت کنم.
سه چهار نفرشان که دوربینهای بزرگ فیلمبرداری داشتند وارد هواپیما شدند. توی هر راهرو هواپیما دو تا دوربین مستقر کردند. بعد هم یکی یکی لنز دوربین را روی صورت مسافرها زوم میکردند. رفتارشان عادی نبود. به نظرم داشتند چهرهی مسافران پرواز را اسکن میکردند و با چهرهای که از حاج قاسم داشتند تطبیق میدادند. این کارها یک ربع، بیست دقیقهای طول کشید و خواست خدا بود که فکرشان به کابین خلبان نرسید.
آمریکاییها دست از پا درازتر رفتند و عراقیها ماندند. تا اینکه گفتند: زود در “کارگو” را باز کن تا بار رو چک کنیم. نفسم بند آمد. خیالم از حاج قاسم تا حدودی راحت شده بود، اما با این بار ممنوعه چه کار باید میکردم؟! این را که دیگر نمیشد قایم یا استتارکرد. مانده بودم چطور رحیمی را بفرستم کارگو را باز کند؟ این جزو وظایف مهندس فنی پرواز بود، اما رحیمی که لباس شخصی تنش بود هم مثل بید میلرزید، منم بلد نبودم.
دیدم چارهای برایم نمانده، خودم همراهشان رفتم. از پلهها بالا رفتم و از روی دستورالعملی که روی در کارگو نوشته بود در را با زحمت و دلهره باز کردم. یکی شان با من آمد یک جعبه را نشان داد و گفت: این جعبه رو باز کن… سعی کردم اصلا نگاش نکنم. قلبم خیلی واضح توی شقیقه هایم میزد. حس میکردم رنگ به رویم نمانده. دست بردم به سمت جیب شلوارم، کیف پولم را بیرون کشیدم و درش را باز کردم و دلارهای داخلش را مقابل چشمش گرفتم. لبخند محوی روی لبش آمد و چشمکی حواله ام کرد. نمیدانم چند تا اسکناس بود همه را کف دستش گذاشتم، او هم چند عکس گرفت و گفت بریم…
روی باند فرودگاه دمشق که نشستیم، هوا گرگ و میش بود. حاجی رو به من گفت: امیر پیاده شو. پیاده شدم و همراهش سوار ماشینی که دنبالش آمده بود شدیم. رفتیم مقرشان توی فرودگاه. وقت نماز بود. نمازمان را که خواندیم گفت: کاری که بامن کردی کی یادت داده؟ گفتم: حاج آقا من ۶۰ ماه توی جنگ بوده ام این جورکارها رو خودم از برم…
قد من کمی از حاجی بلندتر بود، گفت: سرت رو بیار پایین. پیشانی ام را بوسید و گفت: اگرمن رئیس جمهور بودم مدل افتخار گردنت میانداختم. گفتم: حاج آقا اگه با اون لباس میگرفتنتون قبل از اینکه بیان سراغ شما، اول حساب من رو میرسیدند، اما من آرزو کردم پیشمرگ شما باشم…
تبسم مهربانی کرد و اشک از گوشهی گونه هاش پایین افتاد.
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ:👈👈👈👇👇👇
شکار داعشی توسط مصطفی صدر زاده،رزمندگان ایرانی و رجز خوانی،مصطفی بر پیکر نجس داعشی حرامی...💪💪💪💪💪💪
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
✅کانال مدافع حرم شهید صدرزاده @shahid_mostafasadrzadeh
یک اتفاق عجیب در تدفین فرمانده مدافع حرم
همیشه به من میگفت که او را از زیر قرآن رد کنم🍃. تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم💔. وقتی تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند☝️. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد😳. همانجا گفتم: «میخواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟😭😭همه اینها را میدانم. من با تو زندگی میکنم مصطفی»❤️
راوی: همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
روایت خلبان پرواز حاج قاسم... وقتی حاج قاسم مهندس پرواز میشود... حاج قاسم:اگر من جای رئیس جمهور بودم
مطلبی که برای خواندنش دعوت شده اید...😊😊😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این رو خودم درست کردم،به عشق شهید صدرزاده
باتشکر از کانال خوبتون
#ارسالی_اعضا M.rahmani
#خاطره_شهید❣ 🗒
#شهید_مصطفی_چمران 💚
#استوری
مصطفـی گفت :
من فـردا شهیـد میشـوم !
خیـال کـردم شوخـی میکنـد.
گفتم: مگـر شهـادت دست شماسـت ؟
گفت: نـه، من از خـدا خواستـم
و میدانم خـدا به خواست من جـواب میدهد؛
ولی من میخواهـم شمـا رضایـت بدهیـد.
نگاهش کـردم و گفتـم :
«یعنـی فـردا که بـروی دیـگر تـو را نمیبینـم؟»
مصطفـی گفـت: «نــه».
در صورتش دقیـق شدم چشمهایم را بستم
و گفتم : باید یـاد بگیـرم، تمریـن کنـم
چطور صورتـت را با چشـم بستـه ببینـم !
من، نمیدانستـم چطـور شـد که رضایــت دادم.
مصطفـی که رفت، من برگشتـم داخـل،
مصطفی هرگـز شوخـی نمیکـرد،
یقیـن کـردم که مصطفـی امروز اگـر بـرود،
دیـگر برنمیگـردد.
دويـدم و کُلت کوچـکم را برداشتـم !
نیتـم ایـن بـود که مصطفی را بزنـم، بزنـم به پایـش تـا نـرود.
اما دیـگر مصطفی رفتـه بـود و من نمیدانستـم چکار کنـم.
نزدیـک ظهـر، تلفن زنـگ زد و گفتنـد:
دکتـر زخمـی شــده.
بعد بچـهها آمدنـد که ما را به بیمارستـان ببرنـد.
وارد حیـاط که شدیـم، من به سمت سردخانــه دور زدم.
خودم میدانستم مصطفـی شهیــد شـده
و در سردخانـه است؛ زخمـی نیست.
به سردخانـه رفتم و یادم هست
آن لحظه که جسـدش را دیـدم، گفتــم:
«اللهم تقبل منا هذا القربان»
وقتی دیـدم مصطفی در سردخانـه خوابیده
و آرامش کامـل داشت، احساس کـردم
که پس از آن همه سختـی، دارد استـراحت میکنـد.
#همسر_شهید_چمران 🌹
#سالگرد_شهادت_دکتر_مصطفی_چمران ❤️
#سی_و_یک_خرداد_مــاه✌️
✅ کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
(با نام جهادی #سید_ابراهیم)
@shahid_mostafasadrzadeh
📝 #سید_ابراهیم و گوسفند داری
🌺قسمت چهارم (پایانی)
✅ هر شب، سه یا چهار نفر از بچه ها از گوسفند ها نگهبانی میدادن،الحق و الانصاف بچه ها با تموم وجود اون روز ها، نگهبانی دادن .
خیلی از اوقات میشد که برای چند تایی از بچه ها کار پیش میومد ولی همین که به سید ابراهیم میگفتن، با این که متاهل بود، ولی همیشه میگفت اشکال نداره فدات شم، خودم جات نگهبانی میدم. ✅ این کار تا دو سه ماهی خرج اجاره خونه پایگاه رو تامین کرد.... 🔍 اما بیاید، یه سوال از خودمون بپرسیم
اگر جای سید ابراهیم بودیم چنین کاری رو میکردیم؟؟؟؟؟ 🌹"پایان ماموریت یک بسیجی شهادت است"🌹
✅ کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
(با نام جهادی #سید_ابراهیم)
@Shahid_mostafasadrzadeh
#پویش_مهدوی❣
از امشب ان شاءالله هر شب راس ساعت21:00🕘
همه سعی کنیم ساعت21بخونیم
همه باهم دعای فرج به نیت فرج مولامون 🤲
#نشر_واجب
هرکس هر کانالی هر گروهی داره اصن هر رفیقی که دوسش داره اینو براش بفرسته...
@shahid_mostafasadrzadeh
#کلام_آسمانی ❣🌴
💠 امام على عليه السلام:
🔺 راستگو، در آستانه نجات و بزرگوارى است، و دروغگو بر لبه پرتگاه و خوارى
📚 ميزان الحكمه، جلد۶، صفحه۱۸۰
@shahid_mostafasadrzadeh
#خبردار❣🌞🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔
✅امروز یکشنبه99/4/1
خورشیدگرفتگی رخ میدهد
🌻ساعت شروع8/53دقیقه
🌻ساعت بازشدن10/6دقیقه
⛔ساعت قضاشدن11/30
☘☘☘☘☘☘
🌹نمازآیات واجب است
☘به دیگران اطلاع دهید
🌻التماس دعا
@shahid_mostafasadrzadeh
لباسی که آقا مصطفی ما قبل شهادتش پوشیده بود...☝️☝️☝️😭😭😭😔😔😔
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رفیق ❣✌️
چه قدر حس خوبی داره..
وقتی بدونی یه رفیقی داری که تهش عاقبت بخیر میشه اونم چه عاقبت بخیری از جنس شهادت
از اون بهتر اینه که قول میده شفاعتت میکنه ..
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مصطفای_قلب_ها ♥️:)
*آبروت رو می برمااااا😁
قول شفاعت دو برادر ☺️❤️
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
@shahid_mostafasadrzadeh
#مفیدانه❣🦋
❌ پیش بینی هایی غیرمتعارف اولیای الهی👇
🌺 امیدها و نوید های بسیار عجیب که از جنس وعده های اولیای الهی است را در کلام رهبر انقلاب به نظاره بنشینیم:
🔻چند سالی است که..
حضرت آقا برخی رویدادها را به صورت پیش بینی قبل از وقوع به اطلاع عموم می رساند. پیش بینی هایی که همه یا اتفاق افتاده است و یا در حال اتفاق افتادن است و این بسیار عجیب است و در عین حال نشانه!!
🔘در طول تاریخ..
تعیین مصادیق رویدادهای آتی، فقط از لسان انبیا و اولیاء خاص خداوند جاری می شد و این نشانه ارتباط آنها با خدا و از معجزات و کرامات آنها محسوب می شد
⚠️ آنگاه که..
نوح نبی (ع)، خبر از وقوع طوفانی بزرگ را به مردم می داد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ولی رخ داد...
⚠️ آنگاه که..
حضرت ابراهیم (ع) نوید شکست بت پرستان و نابودی نمرود بزرگ را می داد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ آنگاه که..
حضرت موسی (ع)، نوید آزادی قوم یهود پس از ۶۰۰ سال اسارت از دست فرعونیان را می داد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ آنگاه که..
رسول مکرم اسلام (ص)، نوید فتح کسری و رم را می داد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ و آنگاه که..
امام کاظم (ع) فرمودند: «مردی از قم به پا خواهد خواست و طاغوت را سرنگون خواهد ساخت»، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ و آنگاه که..
امام خمینی ره فرمود: این #انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ آنگاه که..
امام خامنهای، همچون مرادش، امام خمینی فرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد»، و بعد از آن همه هیاهوی گزینه روی میز حمله نظامی به ایران توسط امریکا در ۲۰ سال گذشته، همه دیدند هیچ غلطی نتوانست بکند، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ آنگاه که..
آقا به سید حسن نصرالله فرمودند: «در مقابل اسرائیل پیروز خواهید شد، اگر استقامت کنید به اذن الله»، و این امر محقق شد و در سه جنگ متوالی #اسراییل شکست خورد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ آنگاه که آقا فرمودند:
«سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست می خورد و بشار اسد نیز خواهد ماند و اکنون پس از چند سال همه دیدیم که شد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ آنگاه که آقا فرمودند:
«ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد، ساخت ماهواره، رادارها، موشک ها، پهبادها، هسته ای، علوم گوناگون که در رتبه بالای دنیا هستیم و... ...چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد، ولی رخ داد...
⚠️ آنگاه که..
حضرت آقا خطاب به عربستان در حمله به یمن فرمودند: شما یقینا و صد در صد در مقابل مجاهدان مؤمن یمنی شکست خواهید خورد و حال پس از چند سال تجاوزگری عربستان، همه فضاحت شکست ارتش خود و ائتلافش را مشاهده می نمایند. چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد...
❌ و اما درحال حاضر..
امام خامنهای برای آینده ایران و منطقه نیز پیش بینی هایی را علنا اظهار فرموده اند.
ایشان فرمودند:
▫️اسراییل تا ۲۵ سال آینده را نخواهد دید.
▫️آمریکا در مقابل ایران به زانو در خواهد آمد و شما خواهید دید آمریکا مثل کشتی تایتانیک با همهٔ جلال و جبروتش غرق خواهد شد.
▫️عربستان به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد.
▫️و ایران قله های عظیم پیشرفت را در دنیا فتح خواهد کرد
👈چون خدا قادر متعال اراده کرده است این ملت مؤمن و فداکار را به اوج تعالی برساند
❗️وعده ها ، وعده های عجیبی است. وعده هایی بسیار بزرگ. وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست. وعده ها از جنس وعده های اولیای الهی است و از آینده خبر می دهد. از آینده ای با عظمت و بزرگ برای ما ایرانیان و ملت های مسلمان !!
🔺باور کنیم وعده های الهی را، که از لسان مبارک این مرد الهی خارج می شود.
🌺 امام خامنه ای از اولیاء بزرگ خداست. هیچ خدعه و نیرنگی قادر نیست که به صورت این ذخیره عظیم الهی بر روی زمین، چنگ زند. تمامی دست ها و چنگ های شیاطین و شیطانک ها در مقابل او، محکوم به شکست است، به اذن الهی...
🔺لذا آماده باشیم
که ان شاء الله رستاخیز ی بزرگ در حال وقوع است که این مرد بزرگ دارد. یکی به یکی آنها را به ما می گوید و وعده می دهد. باور کنیم به یاری خداوند خبری در راه است.
💠 والعاقبه للمتقین
🌐 حرفهای در گوشی
@shahid_mostafasadrzadeh
#مکتب_حاج_قاسم❣🇮🇷
✖️یکی از شئون عاقبت به خیری «نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب» است.
والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری همین است. والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد.
شهید قاسم سلیمانی
@shahid_mostafasadrzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هل_من_ناصر؟❣🌸
📝ترک گناه به خاطر امام زمان (عج)
🔅پیوند با اهل بیت
🎬#کلیپ
👤استاد #رائفی_پور
#منتظران_ظهور 💚
@shahid_mostafasadrzadeh