eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر آخرالزمانی از شهر ویران شده‌ی پورتلند! روزگاری بود این صحنه‌ها را درخاورمیانه میدیدیم که توسط آمریکا و هم‌پیمانانش به ارمغان می‌آمد اما کار خدا را ببینید که با دستان مردم خودشان شهر پورتلند را به شهر جنگ زده تبدیل کرده‌اند @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#قسمت پنجاهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: وسوسه . حدود هفت ماه از مسلمان شدنم می گذشت … صبح عین
پنجاه و یک داستان دنباله دار فرار از جهنم: من ترسو نیستم . برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم … اما یه لحظه به خودم اومدم … حواست کجاست استنلی؟ … این یه انتخابه… یه انتخاب غلط … نزار وسوسه ات کنه … تو مرد سختی ها هستی … نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی… . حالا جای ما عوض شده بود … من سعی می کردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار … و بعد از ساعت ها … - باورم نمیشه … تو اینقدر عوض شدی … دیگه بعید می دونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی … تو یه ترسو شدی استنلی … یه ترسو … - به من نگو ترسو … اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم درست می کرد … من توی آشغال ها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا می کردم … اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری می کرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون می خوابیدم … و هنوز زنده ام … تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار … من، برای زنده موندن جنگیدم … . - فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت … و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ می تونی از اونجا دزدی کنی … اون مغازه طلا فروشی بالای شهره … قیمت ارزون ترین طلاش بالای 500 هزار دلاره … فکر کردی می خوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازه ها رو ببره؟ … - محاله یکی تون زنده برگردید … می دونی چرا؟… چون اونهان که حقوق پلیس ها رو میدن … چک های رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال می چرخه … پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع می کنه … فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گنده ها برسه … تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگ های تبلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ … . - احمق نشو کین … دست گذاشتن روی گنده ها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار … فکر کردی بی خیالت میشن… حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله … پیدات می کنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه … . اما فایده نداشت … اون هیچ کدوم از حرف های من رو قبول نمی کرد … اون هم انتخاب کرده بود … وقتی از کافه اومدم بیرون … تازه می فهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمی کنه … حنیف واسطه من بود … من واسطه کین … مهم انتخاب ما بود … آنچه در آینده خواهید دید … و من عاشق شدم … حسنا، دانشجوی پرستاری بود @shahid_mostafasadrzadeh
پنجاه و دوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: و من عاشق شدم اواخر سال 2011 بود … من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم … انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود … شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود … شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت … . چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن … دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود … شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم … زیر نظر گرفته بودمش … واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود … من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم … برای همین دست به دامن حاجی شدم … اون هم، همسرش رو جلو فرستاد … و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن … حاجی با پدر حسنا صحبت کرد … قرار شد یه شب برم خونه شون … به عنوان مهمان، نه خواستگار … پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم … و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن … تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم … اون روز هیجان زیادی داشتم … قلبم آرامش نداشت … شوق و ترس با هم ترکیب شده بود … دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم … برای خودم یه پیراهن جدید خریدم … عطر زدم … یه سبد میوه گرفتم … و رفتم خونه شون … @shahid_mostafasadrzadeh
پنجاه و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: خواستگاری خیلی مهمان نواز و با محبت با من برخورد می کردند … از دید حسنا، من یه مهمان عادی بودم … اون چیزی نمی دونست اما من از همین هم راضی و خوشحال بودم … . بعد از غذا، با پدر حسنا رفتیم توی حیاط تا مردانه صحبت کنیم … - حاج آقا و همسرشون خیلی از شما تعریف می کردند … حاج آقا می گفت شما علی رغم زندگی سختی که داشتی … زحمت زیادی کشیدی و روح بزرگی داری … . سرم رو پایین انداختم … خجالت می کشیدم … شروع کردم درباره خودم و برنامه های زندگیم صحبت کردم … تا اینکه پدرش درباره گذشته ام پرسید … . نفس عمیقی کشیدم … خدایا! تو خالق و مالک منی … پس به این بنده کوچکت قدرت بده و دستش رو رها نکن … توسل کردم و داستان زندگیم رو تعریف کردم … قسم خورده بودم به خاطر خدا هرگز از مسیر صحیح جدا نشم … و صداقت و راستگویی بخشی از اون بود … با وجود ترس و نگرانی، بی پروا شروع به صحبت کردم … ولی این نگرانی بی جهت نبود … هنوز حرفم به نیمه نرسیده بود که با خشم از جاش بلند شد و سیلی محکمی توی صورتم زد … . - توی حرامزاده چطور به خودت جرأت دادی پا پیش بگذاری و از دختر من خواستگاری کنی؟ … . همه وجودم گُر گرفت … . - مواد فروش و دزد؟ … اینها رو به حاج آقا هم گفته بودی که اینقدر ازت تعریف می کرد؟ … آدمی که خودشم نمی دونه پدرش کیه … حرفش رو خورد … رنگ صورتش قرمز شده بود … پاشو از خونه من گمشو بیرون … . پ.ن: خواهشا قضاوت نکنید،شاید ماهم بودیم از این بدتر رفتار می کردیم @shahid_mostafasadrzadeh
پنجاه و چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: دروغ بود تا مسجد پیاده اومدم … پام سمت خونه نمی رفت … بغض بدجور راه گلوم رو سد کرده بود … درون سینه ام آتش روشن کرده بودن … توی راه چشمم به حاجی افتاد … اول با خوشحالی اومد سمتم … اما وقتی حال و روزم رو دید؛ خنده اش خشک شد… تا گفت استنلی … خودم رو پرت کردم توی بغلش … - بهم گفتی ملاک خدا تقواست … گفتی همه با هم برابرن… گفتی دستم توی دست خداست … گفتی تنها فرقم با بقیه فقط اینه که کسی نمی تونه پشت سرم نماز بخونه… گفتم اشکال نداره … خدا قبولم کنه هیچی مهم نیست … گفتی همه چیز اختیاره … انتخابه … منم مردونه سر حرف و راه موندم … . از بغلش اومدم بیرون … یه قدم رفتم عقب … اما دروغ بود حاجی … بهم گفت حرومزاده ای … تمام حرف هاش درست بود … شاید حقم بود به خاطر گناه هایی که کردم مجازات بشم … اما این حقم نبود … من مادرم رو انتخاب نکرده بودم … این انتخاب خدا بود … خدا، مادرم رو انتخاب کرد … من، خدا رو … حاجی صورتش سرخ شده بود … از شدت خشم، شریان پیشونیش بیرون زده بود … اومد چیزی بگه اما حالم خراب بود … به بدترین شکل ممکن … تمام ایمان یک ساله ام به چالش کشیده بود … قبل از اینکه دهن باز کنه رفتم … چند بار صدام کرد و دنبالم اومد … اما نایستادم … فقط می دویدم … @shahid_mostafasadrzadeh
سلام رفقا! زیارت عاشورا یادتون نره😊
❣ همه باهم دعای فرج به نیت فرج مولامون 🤲 هرکس هر کانالی هر گروهی داره اصن هر رفیقی که دوسش داره اینو براش بفرسته... @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌸 🔔حُسن ظن مردم را با عمل، تصدیق کن❗️ ✨مَنْ ظَنَّ بِکَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.✨ 💠كسى كه به تو گمان خوبى دارد گمانش را (با عمل) تصديق كن. 📚 ۲۴۸ @shahid_mostafasadrzadeh
💌 | علت بی‌حوصله بودن و تمرکز نداشتن @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌼 ♦️دشمنان اسلام امروز با استفاده از شیوه‌های بسیار زیرکانه و شیطانی یک جنگ و مبارزه تمام عیار فرهنگی را علیه ملت ما به راه انداخته‌اند. آنها قصد دارند تا نسل جوان ما را که نیروی مدافع کشور و همیشه حاضر در صحنه های کار و عمل، خودسازی، تربیت علمی و تحقیقی و پیشرفت بوده است بتدریج تباه کنند. آنها تلاش می کنند تا ذهن و فکر نیروی جوان کشور را تحت تأثیر تبلیغات گوناگون خود قرار دهند و آن را نسبت به حقایق مقدس اسلامی که به عنوان پایه‌ها و ستون‌های اصلی اعتقادی شناخته شده‌اند بی‌تفاوت و سست کنند. ۱۳۷۰/۶/۲۵ @shahid_mostafasadrzadeh
✅ یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی کنه، مصطفی بهش گفت ما میخوایم فرش هاتون رو بشوریم. یک بچه ی سوم دبیرستانی سه تا فرش دست بافت رو کول کرده بود و آورده بود توی حیاط خونه شون و شست. منم رفتم کمکش و کلی با همدیگه آب بازی کردیم . ✅ هرجا می دید کسی کمک لازم داره، می رفت برای کمک. ✅ روی بچه بسیجی ها خیلی حساس بود. هرجا می دید یه بچه بسیجی مظلوم واقع شده می رفت کمکش. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ✅ کانال (با نام جهادی ) @Shahid_mostafasadrzadeh
✅ توی سال 85، زمان جنگ های سی و سه روزه ی لبنان، مصطفی انقدر ذهنش درگیر بود که عین اون سی و سه روز، هرشب خواب جنگ دیده بود ✅ مصطفی با این که حافظه ی خوبی نداشت، شعرهای اتل متل توتوله ی ابوالفضل سپهر رو خیلی هاش رو حفظ کرده بود و سر مزار شهدا میخوند. شاید خیلی از اون شعر ها رو پای مزار خودش خوند 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ✅ کانال (با نام جهادی ) @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
🌴 خطبه غدیر ⬅️ قسمت پانزدهم 💌 أَلا إنَّ أَعْداءَهُمُ الَّذینَ یصْلَوْنَ سَعیرا. أَلا إنَّ أَعْداءَ
🌴 خطبه غدیر ⬅️ قسمت شانزدهم 💌 أَلا إنَّ خاتَمَ الأَئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِی. أَلا إنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدّینِ. أَلا إنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ. أَلا إنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها. أَلا إنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ وَهادیها. 🔸 بدانید که آخرینِ امامان، مهدی قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرنده از ظالمین، اوست فاتح قلعه‏ ها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیله ‏ای از اهل شرک و هدایت کننده آنان. 💌 أَلا إنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لاِوْلِیاءِ اللّه‏ِ. أَلا إنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ اللّه‏ِ. 🔸 بدانید که اوست گیرنده انتقام همه خون‏های اولیاء خدا. اوست یاری دهنده دین خدا. 💌 أَلا إنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمیقٍ. أَلا إنَّهُ یسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَکُلَّ ذی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ. 🔸 بدانید که اوست استفاده‌کننده از دریایی عمیق. اوست که هر صاحب فضیلتی را به قدر فضلش و هر صاحب جهالتی را به قدر جهلش نشانه می‌‏دهد. 💌 أَلا إنَّهُ خِیرَةُ اللّه‏ِ وَمُخْتارُهُ. أَلا إنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالْمُحیطُ بِکُلِّ فَهْمٍ. 🔸اوست انتخاب شده و اختیارشده خداوند. اوست وارث هر علمی و احاطه‌دارنده به هر فهمی. 💌 أَلا إنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَالْمُشَیدُ لاَِمْرِ آیاتِهِ. أَلا إنَّهُ الرَّشیدُ السَّدیدُ. أَلا إنَّهُ الْمُفَوَّضُ إلَیهِ. 🔸 بدانید که اوست خبردهنده از پروردگارش عز و جل، و بالابرنده آیات الهی. اوست هدایت‌یافته محکم بنیان. اوست که کارها به او سپرده شده است. 💌 أَلا انَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرُونِ بَینَ یدَیهِ. أَلا إنَّهُ الْباقی حُجَّةً وَلا حُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إلاّ مَعَهُ وَلا نُورَ إلاّ عِنْدَهُ. 🔸 اوست که پیشینیان به او بشارت داده‌‏اند، اوست که به عنوان حجت باقی می‏‌ماند و بعد از او حجتی نیست. هیچ حقی نیست مگر همراه او، و هیچ نوری نیست مگر نزد او. 💌 أَلا إنَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَلا مَنْصُورَ عَلَیهِ. أَلا وَإنَّهُ وَلِی اللّه‏ِ فی أَرْضِهِ، وَحَکَمُهُ فی خَلْقِهِ، وَأَمینُهُ فی سِرِّهِ وَعَلانِیتِهِ. 🔸 بدانید او کسی است که غالبی بر او نیست و کسی بر ضد او کمک نمی‏‌شود. اوست ولی خدا در زمین و حکم‌کننده او بین خلقش و امین او بر نهان و آشکارش. ⬅️ ادامه در قسمت هفدهم @shahid_mostafasadrzadeh
🌴 خطبه غدیر ⬅️ قسمت هفدهم 💌 مَعاشِرَ النّاسِ، إنّی قَدْ بَینْتُ لَکُمْ وَأَفْهَمْتُکُمْ، وَهذا عَلِی یفْهِمُکُمْ بَعْدی. 🔸 ای مردم، من برایتان روشن کردم و به شما فهمانیدم، و این علی است که بعد از من به شما می‌‏فهماند. 💌 أَلا و َانّی عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتی أَدْعُوکُمْ الی مُصافَقَتی عَلی بَیعَتِهِ وَالاْقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدی. 🔸 بدانید که من بعد از پایان خطابه‏‌ام شما را به دست دادن با من به عنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا می‌‏خوانم. 💌 أَلا وَانّی قَدْ بایعْتُ اللّه‏َ وَعَلِی قَدْ بایعَنی، وَأَنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیعَةِ لَهُ عَنِ اللّه‏ِ عَزَّ وَ جَلَّ. «إنَّ الَّذینَ یبایعُونَکَ إنَّما یبایعُونَ اللّه‏َ، یدُ اللّه‏ِ فَوْقَ أَیدیهِمْ. فَمَنْ نَکَثَ فَإنَّما ینْکُثُ عَلی نَفْسِهِ، وَمَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللّه‏َ فَسَیؤْتیهِ أَجْرا عَظیما». 🔸 بدانید که من با خدا بیعت کرده‏‌ام و علی با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند برای او از شما بیعت می‏‌گیرم: «کسانی که با تو بیعت می‏‌کنند در واقع با خدا بیعت می‏‌کنند، دست خداوند بر روی دست آنان است. پس هر کس بیعت را بشکند بر ضرر خود اوست، و هر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمی عنایت خواهد کرد». 💌 مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه‏ِ، «فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرا فَإنَّ اللّه‏َ شاکِرٌ عَلیمٌ». 🔸 ای مردم، حج و عمره از شعائر الهی هستند: «هر کس به خانه خدا به عنوان حج یا عمره بیاید برای او اشکالی نیست که بر صفا و مروه بسیار طواف کند، و هر کس کار خیری را بدون چشم‌داشتی انجام دهد خداوند سپاسگزار داناست». 💌 مَعاشِـرَ النّاسِ، حِجُّـوا الْبَیتَ، فَما وَرَدَهُ أَهْـلُ بَیتٍ إلاَّ اسْتَغْنَـوْا وَأُبْشِـرُوا، وَلا تَخَلَّفُـوا عَنْهُ إلاّ بُتِـرُوا وَافْتَقَرُوا. 🔸 ای مردم، به حج خانه خدا بروید. هیچ خاندانی به خانه خدا وارد نمی‌‏شوند مگر آنکه مستغنی می‏‌گردند و شاد می‌‏شوند، و هیچ خاندانی آن را ترک نمی‏‌کنند مگر آنکه منقطع می‏‌شوند و فقیر می‏‌گردند. 💌 مَعاشِرَ النّاسِ، ما وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إلاّ غَفَرَ اللّه‏ُ لَهُ ما سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إلی وَقْتِهِ ذلِکَ، فَإذَا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ. 🔸 ای مردم، هیچ مؤمنی در موقف (عرفات، مشعر، منا) وقوف نمی‏‌کند مگر آنکه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت می‌‏آمرزد، و هر گاه که حجش پایان یافت اعمالش را از سر می‏‌گیرد. 💌 مَعاشِرَ النّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَنَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَیهِمْ وَاللّه‏ُ لا یضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ. 🔸 ای مردم، حاجیان کمک می‏‌شوند و آنچه خرج می‌‏کنند به آنان باز می‏‌گردد، و خداوند جزای محسنین را ضایع نمی‏‌نماید. ⬅️ ادامه در قسمت هجدهم @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین توضیحات سردار حاجی زاده درباره شلیک های بالستیک از اعماق زمین @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌸 🔔ساعات عمر به سرعت مى گذرد❗️ 🔅فَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْيَا عَنْ قَلِيل لَمْ يَکُنْ، وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الآخِرَةِ عَمَّا قَلَيل لَمْ يَزَلْ 💠آنچه هم اکنون از دنيا موجود است پس از مدّت کوتاهى فکر مى کنيد اصلا وجود نداشته و آنچه از آخرت به زودى فرا مى رسد، همواره بوده است! ✍اشاره به اينکه دنيا به قدرى سريع مى گذرد، و آخرت به قدرى سريع مى آيد، که انسان اين چنين تصوّر مى کند هرگز دنيايى وجود نداشته و هميشه آخرت وجود داشته است. 📚 ۱۰۳ @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌴 🔹شما جوانان عزیز باید بدانید که امروز مسؤولیت سنگینی بر دوش شماست و آن،‌ مسؤولیت خودسازی است؛ خودسازی از لحاظ علمی و فکری، خودسازی از لحاظ نیروی جسمانی، خودسازی از لحاظ صلاح اخلاقی، خودسازی از لحاظ معرفت دینی و عمل دینی، خودسازی از لحاظ کسب تجربه برای ساختن این کشور. این کشور متعلق به شما جوانان است و شما جوانان باید این بارِ امانت سنگین را از نسل پیش از خود تحویل بگیرید و آن را به نسل بعد برسانید؛ و این، صلاحیت‌های علمی و اخلاقی و جسمانی و تربیتی می‌خواهد؛ و وظیفه‌ی همه - بخصوص جوانان - است که این صلاحیت ها را کسب کنند.  ۱۳۷۰/۱۰/۱۱ @shahid_mostafasadrzadeh
📸 آداب و اعمال شب و روز عرفه @shahid_mostafasadrzadeh
🔴قدر امشب و فردا را بدانید 🔶راهنمای اعمال شب و روز عرفه ➕توصیه مهم رهبرمعظم انقلاب درباره عرفه و اهمیت آن @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ من سر یه قضیه ای تصمیم گرفته بودم دیگه با مصطفی حرف نزنم. چند بار با این که من کوچیک تر بودم، مصطفی بهم سلام کرد، ولی من جوابش رو ندادم. ولی کم کم و به مرور رابطمون دوباره با هم خوب شد. رفته بودیم اعتکاف، توی مسجدامیرالمومنین، سر قضیه صفویه با هم بحث کردیم و مصطفی با این بهونه باب آشتی رو باز کرد و از همون جا دوباره رابطه مون با هم خوب شد. و من باز برگشتم به کار فرهنگی و همیشه مصطفی برای من مشوق بود. ✳️ سه تا خاصیت مهم مصطفی این ها بود: 1⃣یکی این که اصلا غیبت نمیکرد 2⃣ دوم این که دست و دل باز بود، 3⃣و سوم این که دو به هم زن نبود 💕💐💕💐💕💐💕💐💕 ✅ کانال (با نام جهادی ) @Shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهيد ابوعلى (مرتضى عطايى) تصويرى قول گرفت: 🔺«هر کس شهید شد، قول بده بقیه رو هم شفاعت میکنه» قول گرفتن از شهید صدرزاده... ⏯ برشى از مستند «ابوتراب» روایتی از حضور یک ایرانی در لشکر فاطمیون @shahid_mostafasadrzadeh
6⃣ دوستیش و علاقش به خیلی زیاد بود هر دو سخت کوش و با معنویت بودند ، از ویژگی این دو شهید میشه تلاش فراوانشون در قبل از ورود به سوریه یاد کرد که مثلا : هر دو ‌با اینکه شغل آزاد داشتند و به قول بعضیا وصل به بچه های بالا نبودند اما خودشونو سرباز رهبری و انقلاب می دونستند، سید ابراهیم توی بسیج فرمانده بود و مربی حلقه های صالحین و توی تربیت نوجوانان تبحر خاصی داشت . بنظر بنده دو تا از عواملی که باعث عاقبت به خیری و شهادت و شد همین خدماتی بود که در حد و اندازه خودشون قبل از جنگ در سوریه به هم وطنان خودشون کردند، چیزی که ما متاسفانه ازش غفلت می کنیم و دومی انتخاب یکدیگر به عنوان دوست و همراه که واقعا هر دو کوهی از محبت و صفای باطنی بودند و آخر هم هر دو همنشین امام حسین علیه السلام شدند. ➖➖➖➖➖➖➖ ✅کانال (با نام جهادی ) @shahid_mostafasadrzadeh