eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
184 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات به روال هرپنجشنبه...تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
📿 ختم 14000صلوات تا جمعه غروب... به نیابت از شهیدان: جهت تعجیل در ظهور شفای بیماران قبولی طاعات وعبادات حاجت روایی عزیزان شرکت کننده درختم تعداد صلوات های ختم شده رو به ایدی زیر اطلاع بدید 👇👇👇👇 @shahid_sadrzadeh ممنون از همه عزیزانی که شرکت میکنند یاعلی...
بسم الله الرحمن الرحیم "یه دهه هشتادی، که حاج قاسمو دیده..." -هنوز بیهوشه؟ -مِثی خودم شدِس. بِدون قول می‌دم مِثی خودم عزیزکرده می‌شِد. -از همه‌مون کوچیک‌تره. دهه هشتادی بود دیگه؟ -آقا آرمان... بابا... آهنگ لطیف و روح‌نواز صدایش، از میان گفت و گوها می‌گذرد و دردهایم را آرام می‌کند. چشم باز می‌کنم تا صاحب آن صدای آشنا را ببینم. بالای سرم، چندنفر حلقه زده‌اند و نگاهم می‌کنند. صدای آن مرد را از بالای سرم شنیدم... پلک می‌زنم تا واضح ببینمشان. مرد با همان صدای گرم و ته‌لهجه کرمانی، دوباره می‌گوید: آرمان بابا... صدامو می‌شنوی؟ تا چشمم به چهره‌هاشان می‌افتد، همه را می‌شناسم، یکی از یکی بیشتر. انگار سال‌ها باهم بوده‌ایم و محبتی میان‌مان هست عمیق‌تر از تمام اقیانوس‌ها و طولانی‌تر از تمام تاریخ بشر. سرم دیگر روی زمین نیست؛ کسی آن را به زانو گرفته و پیشانیِ شکسته‌ام را نوازش می‌کند. بالا را نگاه می‌کنم و مرد را می‌بینم؛ مردی با چشمان خمار و عاشق‌کش، و لبخندی بر لب. حاج قاسم. دستش را آرام می‌کشد روی صورتم و خون را از روی آن پاک می‌کند: سلام آقا آرمان. لبخندش به من هم سرایت می‌کند: سلام حاج قاسم... شما برگشتین؟ این‌جا چکار می‌کنین؟ لبخندش عمیق‌تر می‌شود: من نرفته بودم که بخوام برگردم، همه ما همین‌جاییم، هستیم. و با چشم اشاره می‌کند به کسانی که دورم حلقه زده‌اند. دوباره چهره‌های بهشتی‌شان را نگاه می‌کنم. سمت راستم، محسن حججی نشسته و دستم را در دستش گرفته. دستم را فشار می‌دهد و با لهجه نجف‌آبادی قشنگش می‌گوید: عَجِب کاری کردِی پِسِّر! همچین مِثی خودم شُدِی... آرام و بی‌رمق می‌خندم: هنوز مونده تا به پای شما برسیم. کنارش، عبدالله پولادوند، با آن چهره محجوب و دوست‌داشتنی‌اش نشسته و آرام می‌گوید: شبیه منم هست. محسن قوطاسلو، سمت دیگرم نشسته و می‌خندد: دیدی این دفعه ما اومدیم پیشت آقا آرمان؟ سجاد زبرجدی آرام می‌زند به بازوی محسن قوطاسلو: جای آقا آرمان کنار دست خودمه. دوباره به چهره حاج قاسم نگاه می‌کنم. بدون این که چیزی بپرسم، حاج قاسم جوابم را می‌دهد: ما کشوری که براش خون دادیم رو رها نمی‌کنیم. هرشب میایم توی خیابونا گشت می‌زنیم؛ مخصوصا الان که اوضاع یکم بهم ریخته ست. هر خیابون، هر کوچه، دست یکی از ماست. هوای مردم رو داریم تا اوضاع آروم بشه. محسن قوطاسلو، جمله حاج قاسم را تکمیل می‌کند: حاج قاسم خودش ما رو تقسیم کرده بین محله‌ها و فرماندهی‌مون می‌کنه. محسن حججی، دوباره آرام دستم را می‌فشارد: تا حَجی فهمید گیر افتادِی، مَنا فرستاد بیام کُمِکِد(کمکت). بعدم خودشا چن تا اِز بِچا رسیدن بالا سَرِد(سرت). سرخوش از حس آرامشی که دارم و دردهایی که التیام گرفته‌اند، نگاه تشکر‌آمیزم را روانه می‌کنم به سمت حاج قاسم. حاج قاسم دست می‌کشد میان موهایم: فکر کردی من می‌ذارم نیروهای پاک و مخلص توی میدون غریب‌کش بشن؟ چشمانم پر می‌شود از اشک شوق و زمزمه می‌کنم: این دو سال خیلی دلتنگ‌تون بودم حاجی... خوب شد اومدین... یک نفر دارد از دور می‌دود به سمت‌مان. حسین یوسف‌الهی ست. بالای سرمان می‌ایستد و می‌گوید: حاجی، آقا مرتضی جاویدی کارتون داره... -آقا مرتضای شیراز؟ فرمانده گردان والفجر؟ -آره حاجی... گفت به داد شاهچراغ برسید... لحن حاج قاسم، محکم و قاطع شد: بهش بگو مقاومت کنه، الان میام. همه از جا بلند می‌شوند، جز حاج قاسم که هنوز سر من را روی پایش نگه داشته. می‌گویم: من چی؟ من باید چکار کنم؟ حاج قاسم پیشانی‌ام را می‌بوسد: دو روز دیگه صبر کن... خود آقا اباعبدالله میان میارنت پیش ما. سرم را از روی پایش برمی‌دارد و از جا بلند می‌شود. هرچه از من فاصله می‌گیرد، درد و سرما بیشتر به تنم برمی‌گردد. می‌گویم: حاج قاسم صبر کن... نرو... دستش را برایم تکان می‌دهد و درحالی که می‌دود، فریاد می‌زند: دو روز دیگه صبر کن آقا آرمان. ما همین دور و بریم... ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy
🔰داستان واقعی: امروز که داشتم میرفتم سرکار مثل همیشه روسریم عقب بود و هندزفری توی گوشم بود. سوار مترو که شدم دیدم تعداد زیادی خانم چادری سوار شدن و فهمیدم بخاطر مراسم حاج قاسمه... چشمم افتاد به یه خانم چادری که نمیدونم چرا یهو بد نگاهم کرد (شاید بخاطر موهای بیرون بود) صفحه گوشیش رو که روشن کرد عکس حاج قاسم رو دیدم. دیده بودم قبلا که این بی حجاب های مثلا متمدن بهم کاغذ های کوچیک میدن گفتم بذار منم تو کاغذ کوچیک براش یه چیز بنویسم. نوشتم: حاج قاسم سلیمانی با یه قلب❤ مشتمو بستم و زدم به دستش کاغذ و که گرفت و خوند جا خورد😐 کم کم لبخند زد و فهمیدم شرمنده نگاه کردنش شد.😊 پینوشت: کاش با دو تا تاره مو و هندزفری نسبت به هم گارد نگیریم. چه با حجاب چه کم حجاب همه دختر های حاج قاسمیم💔 ................................ پ.ن: حضرت آقا در سخنان امروز خود با اقشار مختلف زنان فرمودند: 👈🏻 کسانی را که حجاب کامل ندارند نباید به بی‌دینی و ضدانقلابی متهم کرد 👈🏻کسانی که حجاب ضعیف دارند هم دختران خود ما هستند 🔷 شهید آرمان علی وردی: باید با این دختران بدحجاب از سر دلسوزی صحبت کرد، این بندگان خدا اصلا مطلع نیستند از خیلی از مسائل... ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy