#دلنوشتہ💚
#مدافعان_حرم❤️
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: یه سر و گردن از بقیه افراد بالاترے😍
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: تعصّب خاصی دارے رو حرم عمه جان😌
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از دنیا و همه وابستگی هات😔❤️
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از نگاه پر مهر « #مادرت »😭
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از « عشقت ... #همسرت »😍❤️
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از بابایی گفتن #دخترت😍🌸
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: ناموستو بسپارۍ به #اَباعَبدِالله💚
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: همه ے دارو ندارت میشه امنیت حرم بی بی زینب ڪبرے سلام الله🌺
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: عشقِ به اهل بیت - عشق به کشور - عشق به رهبرت #سیدعلۍ_خامنهاے😍❤️
#مدافــع_حــرم ڪه باشی یعنی: یه دنیــــا غیـــرت و مردونگـــی دارے😌
#لبیڪ_یازینب
#عشق_است_مدافع_حرم_بودن❣
🔰کانال شهید فیروزآبادی
🌐 @shahid_rahimfiruzabadi
ازخون_ جوانان_وطن_لاله_دمیده_در_رثای.mp3
9.08M
🌴 به یاد شهیدان #مدافع_حرم
📢 #مداحی صوت | نوحه خوانی حاج محمود کریمی:
🌷 ازخون جوانان حرم لاله دمیده...
🌹 بابا به حرم آمده با ناله، ولی قد خمیده
🔸گوید یارم نیامد، کس و کارم نیامد
🔹علمدارم نیامد، خدایا چه کنم
▫️حالا که من گرفتارم، نیامد
🔰کانال شهید فیروزآبادی
🌐 @shahid_rahimfiruzabadi
غیرت داردمردی که خانه،زندگی،زن وبچه رارهامی کندوبرای کشورش می جنگد.
مهم نیست دیگران چه می گویند!مهم نیست که آنهامی گویندزن وبچه اش رارهاکردوبه راهی رفت که شایدبازگشتی نداشته باشد.
هرکه نداند،خودش خوب می داندکه این راه،تنهاراه نجات کشورش وحرم اهل بیتش است.
اگراونرود،دشمن به خاکش نفوذخواهدکردودرآن زمان نه تنهازن وبچه ی او،بلکه زن وبچه های دیگرهم آرامش نخواهندداشت.
اوآرامش خود و زن وبچه اش رافدای ماکرد!
به راستی مادرحق اوچه خواهیم کرد؟💔
#مدافع_حرم
#حرف_دل
#دلنوشته
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🌹﷽🌹
از امشب با عاشقانهای متفاوت در دل بحران #ایران و #سوریه و با یادی از شهدای #مدافع_حرم در خدمت شما خوبان هستیم 🌹
#شهیدانه
#مدافعانه🌸🍃
#مدافع_حـرم ڪه باشے یعنے
دل بڪنے ازدنیاوهمه وابستگے هات
یعنے دل بڪنے ازنگاه پرمهرمادرت
یعنے دل بڪنے از همسرت
یعنے دل بڪنے ازبابایے گفتن دخترت
#شادی_روح_شهدا_صلوات
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
: ✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_نهم 💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن می
:
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_ام
💠 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق #سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید :«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد :«حرف میتونه بزنه، ولی #خواستگاری نمیتونه بکنه!»
💠 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و #برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها آماده میکنه!»
💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد :«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها رو میگیریم!»
💠 و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران!»
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظهای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم :«پس میتونم یه بار دیگه...»
💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت بهخاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمیکنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس #خواستگاری هم کرده!»
💠 تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم!»
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.»
💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانهای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونهشون #داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!»
مات چشمانم مانده و میدید اینبار واقعاً #عاشق شدهام و پای جانم درمیان بود که بیملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچهها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران انشاءالله!»
💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.
ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه میرفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوریاش آتش میگرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
💠 #قرائت_زیارت_شهدا هدیه به روح پرفتوح حاج قاسم سلیمانی، شهدای #مدافع_حرم ،امنیت ،دفاع مقدس و شهدای عزیز سلامت
شهید مهدے زین الدین :
شـــــب جمعـــــه شهـــــدا را یاد ڪنید تا آنهـــــا شمـــــا را نزد ابا عبدالله (علیه السلام) یاد ڪنند …
#زیارات_نامه_شهدا
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
📖اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللهِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
#شب_جمعه