کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
-بی تو بالا بلند! دلتنگیم... ازهوایبهشتیاتچهخبر؟ (:💔 #شهید_صادق_عدالتاکبری - - - - - - - - -
❤️🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
تابستان ۱۳۹۴ خانوادگی رفته بودیم شمال.توی ساحل روی شن ها نوشت:
کلنا فداک یا زینب و یا زهرا
و بعد دراز کشید و گفت عکس مرا بگیر
سریع عکس انداختم ، آن عکس را دارم ...
در روزهای آخر تمام ذکر و فکرش، کارش و حتی مسافرتهایش شده بود؛ سوریه، مدافع حرم و فدایی زینب شدن...
چه زود با قطرات خون کلنا فداک یا زینب معنی کرد(:💔
-بهروایتهمسرشهید(:🌿
- - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
در عشق ... اگر چه منزلِ آخر شهادت است تڪلیفِ اول است شهیدانه زیستن ... #برادر_شھیدم #شهید_صادق_ع
#خاطره_شهید 🌻💛
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
برای دوره ی چک و خنثی سازی و راپل به تهران رفته بودیم. علاقه و شوق خاصی داشت. می دانستم اکثر دوره های نظامی و تخصصی را گذرانده و یا در حال آموزش آنهاست. شب توی آسایشگاه پرسیدم این همه دوره را گذراندهای میخواهی چه کار؟ خاطره شهیدحاج «عباس عبداللهی» را تعریف کرد که در یکی از کلاسها میگفت: ماها باید تمام دورهها را بگذرانیم تا اگر فردا آقا و مولایمان ظهور کردند بتوانیم در تمام صحنهها کمکش کنیم. اگر پرسیدند چه کسی چتربازی بلد است؟ بگوییم ما. اگر پرسیدند کسی غواصی بلد است؟ بگوییم ما. چه کسی تخریب چی است؟ بگوییم ما. تک تیر انداز خواستند، بگوییم ما، رزمی کار خواستند بگوییم ما و...
آخر دوره هم که رسید، نفرات اول هر استان را معرفی کردند. صادق هم نفر اول دوره و هم نفر اول استان شده بود و هدیه ویژه گرفت.
بهروایتحسینگلچین🌸
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
پنداشتم که مهرِ تو با جان سرشته است جان از میانه رفت و نرفتی ز یاد ما... #برادر_شھیدم 🌿 #شهید_صادق
🎙🌿#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - -
پدر مرحوم آقا صادق
برای هدیه ی ازدواجمان؛ قصد داشتند
ما را به حج بفرستند .
مثل برادر بزرگتر صادق؛ آقا صالح .
من دوست داشتم این سفر را در کنار صادق تجربه کنم اما صادق میگفت دوست ندارم
پول شیعه های حضرت علی در جیب این وهابی ها برود که آنها بر سلاح و تجهیزاتشان بیفزایند و
به مردم بیگناه حمله کنند..
انقدر صحبت کردند که بالاخره من هم راضی شدم که از خیر این سفر بگذریم...
-بهروایتهمسرشهید(:🌿
- - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
📸🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - -
آقا صادق مهمترین ویژگی اخلاقی که داشتن شوخ طبعی ایشون بود و در کنار اون روابط عمومی خیلی قوی داشتن
و خیلی به احترام به بزرگتر ها معتقد بودن و از همه مهمتر ایشون خدمت به خلق خدا رو عین خدمت به خود خدا میدونستن و عاشقانه خدمت میکردن و حتی اگر خودشون در بدترین شرایط هم بودن باز هم از خدمت به مردم دریغ نمیکردن..
-بهروایتمادربزرگوارشهید🌿
- - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
شهیدزندگےکردن یعنیهمهسختی،هارو بهجونخریدنبراےفداشدن🕊💛 #برادر_شھیدم ✨ #باشمابودنعینِسربھرا
❤️🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
صادق در همه زمینه هایی که مورد علاقه اش بود ضمن پشتکاری جدی همواره به اهدافش میرسید. زمستان ۱۳۸۸ بود که زنگ زد و گفت می خواهم یک دوره عکاسی ببینم چه کمکی میتوانی برایم بکنی؟ اول رفتیم یک دوربین عکاسی برایش خریدیم و در عرض سه چهار جلسه از یک دوره عکاسی را برایش یاد دادم. هر از چندگاهی عکس های ثبت شده اش را می آورد و می دیدم. پیشرفت قابل توجهی در عکاسی کسب کرده بود. سال ۸۹ بعد از داوری آثار رسیده به جشنواره سراسری عکس حماسه زیتون دیدم که یکی از آثار حرفه ای راه یافته به نمایشگاه به نام صادق عدایت اکبری ثبت شده بود . آنجا متوجه شدم که برای خودش استاد کامل شده است.
-بهروایتهادیفائزی؛دوستشهید🌿
- - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
سلام بر آنان که به جای زمان به صاحبِ زمان دل بستند..(:✨ #برادر_شھیدم | #امام_زمان - - - - - - - -
📸🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - -
آقا صادق مهمترین ویژگی اخلاقی که داشتن شوخ طبعی ایشون بود و در کنار اون روابط عمومی خیلی قوی داشتن
و خیلی به احترام به بزرگتر ها معتقد بودن و از همه مهمتر ایشون خدمت به خلق خدا رو عین خدمت به خود خدا میدونستن و عاشقانه خدمت میکردن و حتی اگر خودشون در بدترین شرایط هم بودن باز هم از خدمت به مردم دریغ نمیکردن..
-بهروایتمادربزرگوارشهید🌿
- - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
🧡🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
آقا صادق با فرهنگ ایثار و شهادت مأنوس شده بودن و این رو من مدیون نون حلال پدر شهید و رشادت های ایشون هستم و ایشون یک فرد نظامی بودن و هیچ وقت در منزل اظهار نارضایتی نمیکردن و همیشه شاکر خدای متعال بودن که اگر این انقلاب پیروز نمیشد
معلوم نبود ما سر از کدوم راه ها در میاوردیم ...
#جوان_انقلابی
#شهید_صادق_عدالتاکبری
- - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
شہید یعنۍ: مۍتوانست دل به دنیا بدهد اما ترجیح داد اهداف والاتری را دنبال کند و لایق عشق خدا شود(:💔
🖇🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
موقعی که میرفت میخندید.شادی را می شد در چشمانش دید. آنقدر شاد بود که وقتی میدیدیاش روحت تازه می شد. انگار خودش میخواست اینگونه دلمان را تسلی دهد تا دل کندن از همدیگر آسان باشد .همش هم این نوحه را گوش میداد [سـَلامٌ عَلـٰی قاسم بن الحسن] گذاشته بود روی تکرار و هی پخش می شد. خودش به خوبی فهمیده بود که دیگر جایش اینجا نیست حتی نوحه اش را هم انتخاب کرده بود. اینطور شد که از هجرانش غمگین نبودیم اما وقتی برگشت ساکت بود و بیشتر این سکوتش بود که دلمان را آتش میزدند نه شهادتش(:💔'
-بهروایتفرهادقلیزاده(:🌿
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
زینبازمعرڪههادیدتورا خوشبحالتکهپسندیدتورا(:❤️ #برادر_شھیدم | #حضرت_زینب - - - - - - - - -
💚🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - -
در بین شهدای دفاع مقدس به شهید تجلایی و هم چنین به طیف شهدای غواص علاقه عجیبی داشتند، وقتی ماجرای شهادت آنها را می شنید بسیار تحت تأثیر قرار می گرفت. از بین شهدای مدافع حرم نیز به آقای محمودرضا بیضایی که اولین شهید تبریزی بود، علاقه داشت. در آن زمان وقتی خبر شهادت ایشان را شنید بسیار جا خورد و من گفتم: «شما که آن قدر آرزوی شهادت دارید با این حال الان شما نمی دانم که باید تبریک بگویم یا تسلیت؟» که گفتند: «من از شهادت ایشان ناراحت نیستم از ماندن خودم ناراحتم که به آن مرحله نرسیدم.» با شهید حاج عباس عبداللهی که در اواخر شهید شدند ارتباط داشتند و به ایشان علاقه بسیار زیادی داشتند و دائما از تکیه کلام های شان استفاده می کردند.
-بهروایتهمسرشهید🌿(:
- - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
🎙💙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - -
شیطنت های خاص خودش را داشت. یک بار روز جمعه نزدیک غروب رفتیم کوه عون بن علی سوار تله کابین شدیم. از جایش بلند شده بود
من که حسابی میترسیدم محکم پایش را گرفته بودم...
- بشین صادق بشین! میترسم.
+ ترس نداره که 😁
- صادق بشین..
+ کاش همین الان از این بالا بیفتم پایین .
محکم پایش را گرفته بودم و او همچنان ایستاده اطراف نگاه میکرد عاشق ارتفاعات بود و از آن لذت میبرد ✨
-بهروایتهمسرشهید🌿
- - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
#خاطره_شهید 🎙🌱
- - - - - - - - - - - - - - - -
صادق دوست داشت شبیه پدرش باشد
نه خشک مذهب بود و نه بی قید؛ همه چیز در زندگی صادق جای خودش را داشت!
نمی خواست مدیون بیت المال باشد
کنار مزار شهدای مدافع حرم برای راحتی والدین شهدا با استفاده از آهن های اسقاطی انبار سپاه صندلی درست کرده بود، تا در هنگام حضور در مزار فرزندانشان اذیت نشوند.
-بهروایتمادربزرگوارشهید (:
- - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
مگر میشود هم شــمع بود، هم پروانہ؟؟؟ شهدا ! این چنین بودند... از آنها باید آموخت...🙃 سوختن براے پرو
🖇🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
صادق به یک مسئله خیلی حساس بود وقتی این صحنه ها را می دید خیلی ناراحت میشد و صددرصد عکس العمل نشان می داد و چند بار هم در رابطه با این موضوع درگیر شده بود. سال ۹۱ داشتیم میرفتیم زعفرانیه کنار خیابان پارک زعفرانیه صحنه ای دیدیم که صادق سریع ماشین را نگه داشت ، به من گفت هر اتفاقی افتاد از ماشین پیاده نمیشوی پیاده که شد قفل ماشین را هم زد تا من نتوانم پیاده شوم . سه پسر بودند که مزاحم یک خانم میشدند کوچکترشان از صادق یک سر و گردن بلند تر بود .صادق اول با آنها صحبت کرد که قبول نکردند و درگیری شروع شد. فقط من یک لحظه دیدم آن سه نفر از ترس جانشان پا به فرار گذاشتند و صادق هم دنبالشان. آنها فرار کردن داخل یک مغازه ولی صادق ول کن نبود. با وساطت صاحب مغازه و چند نفر و من که به زور از ماشین خودم را انداخته بودم بیرون قضیه پایان یافت. تا چند وقت پیش از رفتن صادق به سوریه همیشه صادق می گفتم تو با آن سه نفر چه کار کردی که با وجود هیکل درشتشان از تو ترسیدند و فرار کردند. صادق هم جواب نمیداد و فقط لبخند میزد و میگفت خدا کمکم کرد وگرنه من کسی نبودم.
-بهروایتعلیرضاجباری🌿
#اِحیاءِواجبِفراموششده
- - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
از نیل رد شدهای و بھ ساحل رسیدهای ما غرق فتنهایم دعا کن برایِ ما ..💔 #شهید_صادق_عدالتاکبری - -
❤️🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
تابستان ۱۳۹۴ خانوادگی رفته بودیم شمال.توی ساحل روی شن ها نوشت:
کلنا فداک یا زینب و یا زهرا
و بعد دراز کشید و گفت عکس مرا بگیر
سریع عکس انداختم ، آن عکس را دارم ...
در روزهای آخر تمام ذکر و فکرش، کارش و حتی مسافرتهایش شده بود؛ سوریه، مدافع حرم و فدایی زینب شدن...
چه زود با قطرات خون کلنا فداک یا زینب معنی کرد(:💔
-بهروایتهمسرشهید(:🌿
- - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
🎙🥀 #خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
روزی که یکی از بچه ها یک سی دی را در آورد و انداخت روی ضبط صوت ماشین صادق ، هرچقدر دکمه پلی را زد؛ باز نشد که نشد . سی دی را در آورد ، نگاه کرد مثل آینه می درخشید و هیچ خشی نداشت. دوباره انداخت روی ضبط صوت باز نکرد. سی را در آورد و انداخت روی ضبط صوت ماشین خودش، باز کرد. گفت صادق ضبط ماشینت خرابه. صادق از داشبورد سی دی برداشت انداخت در ضبط صوت ؛ صدای حاج مهدی خادم آذریان پخش شد در ماشین صادق.
گفت این ماشین حرمت دارد😊🖤
-بهروایتمحمدمشاریان🌿
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
🎙💕#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
هر چند روز یک بار سعی میکردم به صادق سرزده و ببینمش. تازه آمده بود و هنوز تصمیمی برای نیروهای تبریز گرفته نشده بود. من و چند نفر از بچه ها بیست روزی می شد که سوریه بودیم. یک روز با هم رفتیم بیرون و کمی گشتیم موقع برگشت صادق خواست که ماشین را کنار اسباب بازی فروشی نگه دارم. رفت داخل مغازه و طول کشید برگشتنش..
اسلحه را برداشتم و رفتم داخل مغازه.
چندین عدد بادکنک و توپ برای بچه های سوریه گرفته بود(:💔
-بهروایتبرادرشهید(:🌿
#شهید_صادق_عدالتاکبری
- - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
<خوشابهحالتوییکهکنارجانانی♥️> #برادر_شھیدم ✨ #شهید_صادق_عدالتاکبری 🌱 - - - - - - - - - - - -
🎙💚#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - -
تابستان سال ۹۲ اولین بار وقتی دیدمش حس غریبی به من دست داد. وسط بازی <صادق نبی دوست > را صدا زدم و گفتم ؛ صادق این جوان را از کجا پیدا کردی چقدر خوب بازی را مدیریت میکند. گفت بچههای سپاه است. با خودم گفتم نور بالا میزند ولش نکن . همان لحظه چند تا عکس گرفتم. تا خبر شهادت را شنیدم تعجب نکردم رفتم سراغ آرشیو عکسها چون میدانستم عکس های شهید صادق را در بین هزاران عکس راگبی ایران کجا جدا و ذخیره کردم.
پن:صادق نبی دوست اولین مربی تیم راگبی استان آذربایجان شرقی و سر مربی تیم ملی جمهوری اسلامی ایران و مربی راگبی صادق.
-بهروایتمجتبیفضلجو(:🌿
- - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
❤️🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - -
در موقعیت ابوحامد در روستای عسان چند خانواده ساکن بودند. از جلوی خانه شان رد میشدیم که کودکی ۶ ساله به طرف ماشین سنگ پرتاب میکرد. یک روز هم چند نفر از بچهها آنجا میگذشتند با سنگ به طرفشان حمله کرده و صورتشان را زخمی کرده بود. صادق سراغ من آمد و گفت اگر مشکلی نیست یک سری به نیرب بزنیم مقداری خرید داریم .توصیه های ایمنی را کرده و درخواست کردم تاخیر نکنند و احتیاط لازم را داشته باشند . صادق و چند نفر از بچه ها رفتند و برگشتند. دلنگران منتظرشان بودم وقتی برگشتند خوشحال شدم . داخل ماشین پر بود از بادکنک توپ پلاستیکی😁 به شوخی گفتم تولد کیه؟! صادق تصمیم داشت در کنار کارهای جهادی و دفاع از حریم اسلام کار فرهنگی در منطقه انجام دهد . صادق با مراجعه های متعدد و همبازی شدن با ان بچه و بچه های دیگر روستا و دادن آبنبات، بادکنک اسباب بازی به آنها کاری کرد که بچه ۶ ساله و متنفر از نیروی مسلح ، با ما دوست شود☺️✨
-بهروایتیکیازهمرزمانشهید(:🌿
- - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
໑♥️⛓ • . گاهـے بعضی نگاهها چشم دل را بھ سوی خدا باز میکنند! #برادر_شهیدم #شهید_صادق_عدالتاکبری
🦋🙂#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - -
بارِ آخری که داشت میرفت
دستانم را گرفت و گفت :
ننه دعا کن شهید برگردم . . .😄💔
رفت و شهید شد ..
وقتی خبرِ شهادتش رو شنیدم
خوف کردم که نکنه واقعا دیگه صدای صادقم
رو نشنوم..نکنه دیگه نبینمش...
ولی بعد از اون فهمیدم که بعد از شهادتش
من صادق رو یه جورِ دیگه دارمش(:❤️
-بهروایتمادرِبزرگوارشهید🌿
- - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
🎙♥️#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
در جلسه دوم صادق پرسیدند «آخرین کتاب که مطالعه کردید، چه بوده؟» و من هم گفتم: «کتاب "دا"» ما سر این کتاب بحث کردیم و اختلاف نظر داشتیم. یک لحظه من یه شک افتادم و و این دلهره به سراغم آمد که من می توانم با چنین فردی زندگی کنم؟! اما به یاد آن توسلم افتادم و با خود گفتم این همسر را برای من حضرت فاطمه(س) انتخاب کرده است. در همان جلسه ایشان آرزوی شهادت را مطرح کردند. به من گفتند: «دوستان زیادی دارم که به خاطر زندگی شان از کارشان گذشتند؛ خیلی ها هم هستند که به خاطر کارشان از زندگی شان گذشته اند و ولی من این کار را نمی توانم انجام دهم اگر این مسائل را قبول دارید به من جواب مثبت دهید.» و گفت: «دوست دارم مثل همسر شهید تجلایی برای من در لحظه عقد از خداوند شهادت بخواهی.»
-بهروایتهمسرشهید(:🌿
- - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🌸
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
˹❤️🌱˼ بیخیالهرلغتنامہبدان عـشقمعنـآیینداردجزطریقالحسین.! #برادر_شھیدم | #شهید_صادق_عدالتاکب
🎙🥀 #خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
روزی که یکی از بچه ها یک سی دی را در آورد و انداخت روی ضبط صوت ماشین صادق ، هرچقدر دکمه پلی را زد؛ باز نشد که نشد . سی دی را در آورد ، نگاه کرد مثل آینه می درخشید و هیچ خشی نداشت. دوباره انداخت روی ضبط صوت باز نکرد. سی را در آورد و انداخت روی ضبط صوت ماشین خودش، باز کرد. گفت صادق ضبط ماشینت خرابه. صادق از داشبورد سی دی برداشت انداخت در ضبط صوت ؛ صدای حاج مهدی خادم آذریان پخش شد در ماشین صادق.
گفت این ماشین حرمت دارد😊🖤
-بهروایتمحمدمشاریان🌿
#امامحسیݩمن | #محرم
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🖤
@shahid_sadeg_edalat
🖇🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
عدهای از رزمندهها هنگام تحویل منطقه یواشکی به ما گفتند که مراقب بعضی از نیروها باشیم و زود به آنها اطمینان نکنیم برخلاف گفته آنان صادق اکثر وقتش را گذاشته بود برای آنها. با آنها رفت و آمد می کرد باب رفاقت باز کرده بود و هر چه به آنها میگفت قبول میکردند در مأموریتها هم سر صادق دعوا شده بود که با آنها برود. یک روز در حال استراحت داخل اتاق بودیم که گفت فلانی چه خوب شد به حرفهای بعضی ها گوش ندادیم اگر با این رزمنده ها بد حرف زده بودیم یا بدرفتاری کرده بودیم مدیونشان بودیم و فردای قیامت پاسخگو .. خبر شهادتش که رسید آن نیروها از همه بیشتر بی تابی می کردند و ناراحت بودند.
-بهروایتیکیازهمرزمانومدافعانحرم🌿
- - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🖤
@shahid_sadeg_edalat
🎙❤️#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - - -
خیلی طول نکشید که یکی از دوستای صادق شهید شد توی سوریه ؛ محمودرضا بیضایی..💔
محمودرضا با صادق خیلی رفیق بودن و چند باری خانه مان آمده بود و میشناختمش . شهید بیضایی اولین دوست صادق بود که شهید میشد . صادق برای مراسمش سنگ تمام گذاشت ، قشنگ معلوم بود از وقتی محمودرضا را از سوریه سر دست آوردند حال صادق از این رو به آن رو شده بود .با شهادت رفیقش ، شهادت برای صادق نزدیک تر و دست یافتنی تر شده بود🌿
-بهروایتمادربزرگوارشهید(:"
- - - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🖤
@shahid_sadeg_edalat
🎙🌾#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - - - -
طولِ رفاقت و آشنایی ما در همون ایام اعزام تا ۲روز قبل از شهادتش بود
با اینکه من اهل جنوب(آبادان) بودم و اون اهلِ تبریز اما زود بامن گرم گرفت و اخت شد...از خصوصیات بارز ایشون شجاعت و دلیری بسیار و دقت عمل در کارها چه اطلاعاتی چه عملیاتی بود
همیشه با تجهیزات کامل نظامی بود به حدی که به ایشون میگفتن(رنجرخوشتیپ)😅
هرگاه دیدمش با وضو بود.. وقتی برایِ سرکشی یا کاری میرفتیم بچه ای و میدید بهشون محبت میکرد و باهاشون گرم میگرفت از من چند اصطلاحِ عربی یادگرفته بود برایِ ارتباط با کودکان که بتونه لحظه ای دلشون و هرچندکوتاه شاد کنه و لبخند و هدیه بده به کودکان
یه روز که باهم خلوتی داشتیم بهم گفت : میثم من با اینکه کُلی آموزش هایِ مختلف دیدم تو این سالها خیلی به این درو اون در زدم که بیام برا دفاع از حرم بی بی اما نشد که نشد تا وقتی ک انگاربه دلم افتاد که راه رو تاالان اشتباه رفتم و باید سیمِ اتصالم با خودِ خانم زینب وصل بشه و فهمیدم این رو زدنهایِ من به این و اون فایده نداره و با خلوتی که با خود بی بی پیداکردم سیمِ اتصال وصل شد و این شد که الان اینجا هستم..
-بهروایتدوستشهید🌱
- - - - - - - - - - - - - - - -
قرارگاهمجازۍ
شھیدصادقعدالتاکبرۍ⇩🖤
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
شَهید دست نوشته خداست..! درهمـٰان لَحظـه ڪه مـٰا غـٰافل عشق یــار بودیم؛ شُـهدا عـٰاشق شدند، وخدا پ
دوست بودن، رفیق، مثل پنج انگشت، که حامد شهید شد. چهار نفری هر شب یا میومدن خونمون گریه می کردن و التماس دعا میکردن که دعاکنم برن سوریه یا اینکه سر مزار حامد بودن..تا مدتی هم صادق و صالح مهمون ثابت حامد سر مزار بودن.
بعد مدتی بالاخره کارهای سوریه همشون حل شد و قرار شد برن ولی صادق موند برای دور بعد.. شنبه شب یه پیامی از طرف یکی از این چهار رفیق اومد: سه نفرمون مرد و یک نفرمون زنده موند... همون لحظه حاج آقا محکم زد روی پاش گفت مطمئنم این یک نفر صادقه که رفت...براش خیلی گریه کردم....برای حامد پسرم اشک نریختم، نه برای حامد حتی بقیه شهدا...ولی
صادق، واقعا صادق بود....
شهادت خوبه، خوشحالم به آرزوش رسید ولی خیلی زود رفت...(:
#امام_زمان|#خاطره_شهید
-بهروایتمادرشهیدحامدجوانی💔
@shahid_sadeg_edalat
کانالرسمےشھیدصادقعدالتاکبرے
مجاهد فی سبیل الله بزرگتر از آن است که گوهر زیبای عمل خود را به عیار زخارف دنیا محک بزند..🌸 #شهید
قبل رفتن صادق به سوریه تقریبا باهم هر روز تماس تلفنی داشتیم، باهم راه های اعزام به سوریه را مرور می کردیم. یک روز شماره ی یکی را در تهران داد و گفت:
زنگ بزن شاید از دستش کاری بربیاد برای اعزامت. در تماس اخر حدود یک ساعت باهم حرف زدیم ، همش از دل پر و طاقت طاق شده اش برایم گفت. گفت: برای اعزامت فقط باید به خود حضرت زینب (س) التماس کرد و تنها راهش این است.
بعد از اینکه رفت فهمیدم به من چه گفته، واقعا شهدا عند ربهم یرزقون اند.
بهروایتعلیسلمانژاد؛دوستِشهید🌱
#خاطره_شهید
#شهید_صادق_عدالتاکبری
@shahid_sadeg_edalat