eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
555 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرض سلام و ادب و احترام خدمت عزیزانم✋ روزتون متبرڪ به الطاف الهی🌹❤️ ان شاءالله ڪه اصل حالتون خوووووب باشه🌼🌱 الحمدلله امروز نیز توفیق حضور یافتیم در محضرتون باشیم و به لطف و عنایت معبود❤️
•|ای مردم دࢪ صحنه باشید و افࢪادی ࢪا کنید که ثمࢪه خون شهیدان ࢪا پایمال نکنند که دࢪ این صوࢪت شما مسئول خواهید بود.|• _
____🌱❣🌱___________ ۲ . . 🏝 . . نگاهم می‌چرخد به اتاق اختصاصی که زن محمدحسین از پنجره‌اش سر بیرون آورده است. روسری آبی حاشیه‌دار سر کرده است. ابروهای نازک پیوسته‌اش با تعجب بالا رفته است. محمدحسین همین‌طور که به تخت تکیه داده است رو می‌کند به او و می‌گوید: - خانوم من گفتم بیاورد این‌جا. الآن هم می‌برمش. شما یک چایی بدهی و یک میوه کنارم بخوری رفته‌ام. باید بروم سر کار قنات و به پروژه سر بزنم. زنش که می‌آید دامن چین‌دار و پرگلش، رنگ حیاط را عوض می‌کند‌. نوزادی به بغل ‌دارد و سینی استکان کمر باریک چای دستش‌. می‌خواهم دل و قلوه دادن محمدحسین و زنش را تصور کنم که دستی محکم می‌خورد روی شانه‌ام و تمام تصوراتم می‌پرد‌. کاسه آش دست محسن مقابلم دراز شده است‌. -‌‌‌آش خریدی؟ -‌پ ن پ پفک سنتی‌. خوبی؟ اصلاً دلم نمی‌خواهد محمدحسین و زندگی خودم و خودش را در آپارتمان و مقابل تلویزیون و روی مبل و با یک دختر امروزی تصور کنم که ابروهای هفتی هشتی دارد و صورت تبله شده از آرایش که داریم پیتزا می‌خوریم‌. بس که آش محلی‌اش مزه می‌دهد، کاسۀ خالی را می‌گذارم وسط و می‌گویم: - وقتی ناهار بهت چای و قطاب بدن چقدر این مزه می‌ده. محسن خندید: - ‌مگه ساعت چنده؟ چهار دیگه‌. اینم ناهار و شام با هم‌. پا روی آجرهای کف کوچه‌های قدیمی گذاشتن و آهسته آهسته قدم زدن، آرامش‌بخش است اگر محسن بگذارد؛ هوس نوشابه کرده است و دارد مسخره‌بازی می‌کند که 100 سال پیش به جای نوشابه چه می‌خوردند. هرکس نظری می‌دهد: - ‌‌‌‌‌‌شربت دست‌ساز خانگی دیگه! -‌آلبالو‌. فقط شربت آلبالو! -‌رنگش به مشکی می‌خوره‌. مزش نه. -‌سکنجبین هم بوده‌ها! -‌ چی؟ - ‌شربته دیگه‌. چه می‌دونم نعنا و عسل و دیگه چی مصطفی؟ - ‌من بهم یه چیز خنک بدند فرقی نداره‌. وقتی گرمم می‌شه به فرمول نوشیدنی فکر نمی‌کنم، به خنکی‌اش فکر می‌کنم. نصف لیوان یخ بقیه‌اش هرچی! - لامصب این نوشابه هیچی‌ام نداره‌ها. قند خالیه و گاز اما معتادش شدم. محمدحسین شانۀ محسن را فشار می‌دهد و می‌گوید: - تو معتاد چی نیستی؟ سیگار می‌کشی لامصب معتاد می‌شی. فحش می‌دی لامصب معتاد می‌شی. موتور سوار می‌شی لامصب معتاد می‌شی. مثل دخترا که هر شب عاشقن! صدای خندۀ جمع در کوچه‌های خلوت یزد جلوۀ زیبایی پیدا نمی‌کند، چون هم‌زمان در دو خانه باز می‌شود. همه ناخودآگاه مؤدب می‌شوند و محسن خیلی باکلاس شروع به حرف زدن می‌کند: - چند وقته رفتم تو نخ فرمول کوکاکولا. این شوهر خالۀ ما تو کارخونۀ زمزمه. بهش می‌گم یه چیزی تو کوکا هست که تو زمزم نیست. اونو پیدا کنید. می‌گه فرمولش رو که ندادند، پنجاه ساله مواد اولیه‌اش هنوز از آمریکا میاد. لامصبا موادمخدر توش می‌ریزن! محسن مغازه پیدا کرد و چپیدند داخلش! بالاخره نوشابه دارد. محمدحسین گفت: - هیچی نداره؛ تو فرمولش عناصر به وجود آورنده سرطان هست که لو نمی‌دن خودت می‌گیری و با زجر می‌میری. تو پول من و تو هم یه وجدانی هست که با اینکه می‌دونیم پولش می‌رسه دست صهیونیست‌های عوضی، می‌خریم تا اونا باهاش حال کنند وقتی مسلمون می‌کشند. محسن بی‌اختیار قوطی نوشابه‌اش را بالا آورد تا مارکش را ببیند. - بی‌وجدان نیستم. پولمم حروم نیست. زمزم خودمونه. امین شیشۀ خالی را مقابلش گرفت و گفت: - مصطفی نوشابه با آش چی می‌شه؟ محمدحسین خندان می‌گوید: - می‌شه محسن! - خیلی... و درجا رو کرد به محمدحسین و گفت: - تو خونت فحش جریمه داره اولاً. دوماً حقش بود. فرار می‌کند و سرخوشانه می‌خندد. @shahid_sajad_zebarjady🌱🌸
____🌱❣🌱___________ ۲ . . 🏝 . . فرار می‌کند و سرخوشانه می‌خندد. قانون جدول محمدحسینی: یکی‌اش فحش ندادن است که در صورتی که عنصر فحش با دهان بچه‌ها داخل خانه ترکیب شود، ماده‌ای به نام بستنی تولید می‌شود که همه مهمان صاحب ترکیب نجس نشوند. این در جدول مندلیف بوده و خبر نداشت. در کوچۀ آشتی محسن از روبه‌رو آمد. محمدحسین با خندۀ محسن قهقهه‌اش بلند شد. دستش را باز کرده از سر کوچه تا محمدحسین را در آغوش بگیرد. چنان محمدحسین را می‌بوسید که محمدحسین مشت کوبید پشت کمرش. کسی که نبود، خلوت بود. ایستادند همان وسط کوچۀ آشتی و تکیه دادند به دیوارش. امین که با نامزدش به اختلاف خورده‌ بود با تأسف سر تکان داد و گفت: - می‌گم محمدحسین تو خونه‌های امروزی باید یه قسمت از آپارتمان رو بکنند کوچۀ آشتی کنون. محسن با شیطنت گفت: - باشه تو به من سور بده، من خوم برات یه همچی چیزی تو نقشه خونت میارم. - آره. من همین‌جوری مدیونتم. دیگه تا عمر داری دعاگوتم می‌شم. فکرکن. محسن وسط گفتگو دست گذاشت روی شانۀ امین: - لازم نکرده. خودت برا خودت فکر کن حالشم ببر. - تو برو بندۀ خدا رو بیار، همین‌جا حرفاتونو بزنید. ما راه فرارو می‌بندیم! از سر تا ته کوچه 20 متر طول و یک قدم بلند عرضش است! یک نفر می‌تواند عادی قدم بزند و ناچار هرکس از روبه‌رو می‌آید مقابلت قرار می‌گیرد و تو خواه ناخواه هم کلامش می‌شوی و رخ به رخش. محسن آرام می‌گوید: - هرچند برای خانوادۀ ما که خاله و عمه و عمو با هم درگیری دارند و پدر و مادرم عاطفه تعطیلند، این کوچه موچه‌ها درمانش نیست. باید خودشون رو عوض کنند. @shahid_sajad_zebarjady🌱🌸
بار الها تنها کوچه ای که بن بست نيست کوچه يادتوست از تو خالصانه ميخواهم که دوستان خوبم و هيچ انسانی در کوچه پس کوچه هاي زندگی اسيروگرفتار هيچ بن بستی نگردد 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد... یـٰااُمٰاهْ ••🍃 (؏)💚.•@shahid_sajad_zebarjady
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آقــاسَـجّــادٌ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"🌿 بھ نیابٺ از ↯♥️ @shahid_sajad_zebarjady