#آدرس عربی ایرانی 😳
این روز ها در کشور عراق با پدیدهای روبرو هستیم که زائران ایرانی به زبون عربی صحبت میکنن و مردم عراقی به زبان فارسی 🙄🤔
امروز میخواستم آدرس بگیرم از یه عراقیه
گفتم:《اَین شارع بناتالحسن》
یعنی خیابان بناتالحسن کجاست
عراقیه گفت: مستقیم برو بعد بپیچ سمت چپ. (تازه چ و پ ندارن عربا)
منم گفتم: شکراََ جزیلاََ
اونم گفت: خواهش میکنم 😅
کلا اینجا نصفشون ایرانین
نصف دیگشونم اصالتاََ ایرانین 😉
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
خاطره ای از شهید ابراهیم هادی ❤️🍃
#خاطره
#ابراهیم_دلها ❤️
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود.
از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟!گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود.
به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم.
همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن!
ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم.
بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!
با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون #حاج_میرزا_اسماعیل_دولابی بودند.
سال ها گذشت تا مردم حاج آقای #دولابی را شناختند. تازه با خواندن #کتاب #طوبی_محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
@shahid_sajad_zebarjady
🌐🔊
#اخبار_اربعین
🔹دولت عراق اعلام کرد هزینه مکالمه تلفنی با ایران به مناسبت اربعین حسینی به میزان ۵۰ درصد کاهش مییابد و خدمات اینترنتی نیز مجانی خواهد بود.
🔹رئیس پلیس راهور ناجا: زیر ساختهای مناسبی در مرزهای شلمچه و چذابه نسبت به سالهای گذشته ایجاد شده است. توصیه میکنیم زائران از این مرزها استفاده کنند./میزان
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#فتح_خون
#قسمت_بیست_و_ششم
عمربن سعد فرزند سعد ابی وقاص است، فاتح قادسیه، و یكی از آن ده تنی که می گویند رسول خدا هنگام مرگ از آنان رضایت داشته است. هنوز نیم قرن از رحلت رسول خدا نگذشته، این پسر سعد ابی وقاص است که در برابر فرزند رسول الله(ص) و وصی او ایستاده است. ابن سعد تالشی بسیار کرد تا کارش به پیكار با حسین بن علی(ع) نكشد، اما دهر هیچ کس را نا آزموده رها نمی کند؛ صبورانه در کمین می نشیند تا تو را به دام امتحان درآرد و کارت را یكسره کند که ان ربك لب المرصاد. از گفت و گوهایی که پیش از تاسوعا بین ابی سعد و امام گذشته است خوب می توان دریافت که او کیست.
امام می فرماید: "مگر از خدای پروا نداری؟ خدایی که معادت به سوی اوست. عزم پیكار بامن کرده ای حال آنكه مرا نیك می شناسی و می دانی که فرزند کیستم. بیا و این قوم را واگذار و با من همراه شو تا به خدا نزدیك شوی."
ابن سعد گاهی مایملكش را بهانه کرد و گاهی خانواده اش را... تااینكه امام امید از او باز گرفت و برخاست که بازگردد درحالی که می گفت: "چه می اندیشی؟ آیا نمی دانی که به زودی تو را در بستر خواهند کشت و در قیامت نیز رحمت خدا از تو دریغ خواهد شد؟ امیدوارم که از گندم عراق جز اندك زمانی بهره مجویی." و این سخن دامی است که دهر در کمین ابن سعد گسترده است تا لب به تمسخر بگشاید که: "اگر به گندم دست نیافتم، جو که هست!" و با این سخن به پرتگاه لعنت خدا در افتد. آیا هنوز عمرسعد را امید نجاتی هست؟
تالش امام برای آنكه عمرسعد را از ورطه ای که در آن گرفتار افتاده بود نجات بخشد به جایی نرسید. در تاریخ ها آمده است که امام تا پیش ازعصر تاسوعا بارها با اوبه گفت وگو نشست و اگر چه از آنچه در این دیدارها گذشته است جز همان مختصر که ذکر شد هیچ چیز نمی دانیم، اما سیره سیاسی امام حسین(ع) از آنچنان روشنایی وصفایی برخوردار است که هیچ جای شبهه ای باقی نمی گذارد.
#راوی
پر روشن است که امام حسین(ع) در مرداب وجود عمر سعد به جست و جوی کدام گوهر نابی آمد است: شاید در این مرداب که روزگاری با اقیانوس های آزاد پیوند داشته است هنوز نشانی از حیات باشد، شاید در این مدفن تاریكی که عمرسعد فطرت الهی خویش را در آن به خاك سپرده است هنوز روزنه ای رو به آفتاب گشوده باشد. امام آفتاب کرامتی است که خود را از ویرانه ها نیز دریغ نمی کند.
آسمان را دیده ای که چگونه در گودال های حقیر آب نیز می نگرد؟ آب را دیده ای که چگونه پستترین دره ها را نیز ازیاد نمی برد؟ چگونه می توان کار پاکان را قیاس از خود گرفت؟ امام رابا خداوند عهدی است که غیر او را در آن راهی نیست، و بر همین پیمان است که امام پای می فشارد.
نه، این راز نه رازی است که با من و تو درمیان نهند. والیت امام بر مخلوقات ولایت خداست، یعنی همه ذرات عالم، از پای تا سر، بقایشان به جذبه عشقی است که آنان را به سوی امام می کشد، اما خود از این جذبه بی خبرند. اگر او کشكشانه ما را به کوی دوست نكشد و بر پای خویش رهایمان کند، یاران، همه از راه باز میمانیم. آسمان رادیدهایکه از او بلندتر هیچ نیست، اما در گودالهای حقیر آب نیزمینگرد؟ امام در مرداب وجود عمرسعد در جست و جوی نشانی از دریاست، دریای آزاد، دریایی که به ...
📗 #فتح_خون
🖊 #نویسنده_سیدمرتضی_آوینی
📄 #صفحه_بیست_و_ششم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
شهید هادی ذوالفقاری ✨❤️🍃
🌹🕊
#خاطره
میگفت «من زشتام! اگه شهید بشم هیچکس برام کاری نمیکنه! تو یه پوستر برام بزن معروف بشم» و خندید… 😊
این را یکی از دوستان «هادی» عزیز از او روایت کرده است...
واین تصویر همان طرح سفارش اوست و چه شیرین است این لبخند... ❤️
🍃 وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة...
✨ چهره هایی که در آن روز گشاده و نورانی و خندان و مسرور است.
(سوره مبارکه عبس/ 38 و 39)
@shahid_sajad_zebarjady
🔴 عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق در حال توزیع غذا بین زوار اربعین امام حسین (ع)
✨همین چند سال قبل در دوره صدام ملعون؛ زیارت امام حسین (ع) و بخصوص اربعین گاهی تا ۹ ماه حکم زندان داشت و امروز کسی که بر همان جایگاه نشسته، خود خادم زوار حسین (ع) شده است./شاخص
این، همان وعده الهی است
الیس الصبح بقریب...
و بعد قدس که :
#راه_قدس_از_کربلا_میگذرد...
☘ لبیک یا حسین ...
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#فتح_خون
#قسمت_بیست_و_هفتم
اقیانوس راه دارد. زهیر بن قین هر چند خود نمی خواست، اما امام آن عهد فراموش شده را با او تازه کرد.
عمرسعد نمی خواست که کار او با امام به پیكار بینجامد. این حقیقت از مَطلع نامه ای که برای ابن زیاد نگاشته معلوم است: "خداوند آتش را خاموش کرد و اتفاق برقرار شد و کار امت به صالح آمد."... با این همه قصد دارد که باطن خویش را از ابن زیاد کتمان کند. اما ابن زیاد زیرك تر از آن بود که فریب عمرسعد را
بخورد و گفت: "این نامه مرد خیرخواهی است که امیر خویش را اندرز گفته و دل بر قوم خویش سوزانده است."
دست تقدیر همه لوازم را یكجا گرد آورده است تا آنچه باید، به انجام رسد. "شمر بن ذی الجوشن" نیز حاضر است تا ابن زیاد را با سخنان خویش در آنچه قصد کرده است تشجیع کند... اگر خداوند انسان را رها کند، دهر نیز با او همداستان می شود. اما به راستی مگر تا کجا می توان شرور بود که خداوند انسان را در کاری اینچنین زشت یاری کند؟
شمر از جانب ابن زیاد مأمور شد تا امریه او را به عمر سعد برساند و اگر آن شوربخت از جنگ با حسین سرباز زد، خود به جای او بنشیند و عمرسعد را گردن بزند و سرش را برای ابن زیاد بفرستد. او نامه ابن زیاد را به عمرسعد رساند و منتظر ماند تا جواب آن را دریافت کند. ابن زیاد نوشته بود: "من تو را به جانب حسین نفرستاده ام که دست از او برداری و وقت را بیهوده بگذرانی. بنگر که اگر حسین و اصحابش تسلیم رأی من شدند، آنان را به مسالمت نزد من گسیل دار و اگر نه... برآنان حمله بر و خونشان را بریز و پیكرشان را مُثله کن که حق آنها این است. آنگاه که حسین کشته شد، او را زیر سم ستوران بینداز و بر سینه و پشتش اسب بتاز، که ناسپاس است و مخالف. من می دانم که این کار پس ازمرگ او را زیانی نخواهد رساند، اما عهد کرده ام که با او اینچنین کنم. چنان که به امرما عمل کنی، پاداشت پاداش کسی است که مطیع فرمان بوده است، و اگر نه، از مقام خود کناره گیر و امر لشكر را به شمر بن ذی الجوشن بسپار که باقی را او خود می داند."
عمربن سعد به روشنی دریافت که شمربن ذی الجوشن در این میانه چه کرده است. او می دانست که حسین بن علی تسلیم نخواهد شد. این جمله ای است که از او در وصف حسین نقل کرده اند که خطاب به شمر گفته است: "والله همان دلی را که علی داشت در میان دو پهلوی پسرش نهاده اند." آنگاه فرماندهی لشكر پیاده را به او سپرد و آماده جنگ شد.
شامگاه تاسوعا عمربن سعد چون قصد کرد که حمله آغاز کند فریاد کرد: "یا خیل الله، ارکبی و ابشری! ـ لشكر خدا سوار شوید؛ مژده باد شما را به بهشت." و عجبا! این همان کلامی است که پدرش سعد ابی وقاص در جنگ قادسیه بر زبان آورده بود. آیا به راستی عمر بن سعد نمی داند که چه می کند، یا خود را به نادانی زده است؟
#راوی
هنوز نیم قرن از حجه الوداع نگذشته، امت محمد (ص) تیغ بر اوصای او کشیده اند و با نام اسلام، قلب اسلام را که امام است، می درند! اجسامشان به جانب قبله نماز می گزارند، اما ارواحشان هنوز ...
📗 #فتح_خون
🖊 #نویسنده_سیدمرتضی_آوینی
📄 #صفحه_بیست_و_هفتم
@shahid_sajad_zebarjady
1_30494707.mp3
2.61M
ویژه پیاده روی #اربعین
📝 مسیر آخرالزمانی ظهور
🎤 استاد رائفی پور
@shahid_sajad_zebarjady