eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
578 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیكار با هم جمع شود... که کار عشق، یاران، الجرم کربلایی است. پس دیگر سخن از منصور و بایزید و جنید و فالن و بهمان مگو که عشاق حقیقی، تذکره الاولیا را برخیابان های خرمشهر و آبادان و سوسنگرد و بر دشتهای پرشقایق خوزستان و بر سفیدی برف های ارتفاعات بلند کردستان باخون می نویسند، با خون. راز قربت را، یاران، در قربانگاه بر سرهای بریده فاش می کنند و میان ما و حسین همین خون فاصله است. میان حسین و یار نیز همان خون فاصله بود و جز خون... بگذار بگویم که طلسم شیطان ترس از مرگ است و این طلسم نیز جز در میدان جنگ نمی شكند. مردان حق را خوفی از غیر خدا نیست و این سخن را اگر در میدان کربلایی جنگ نیازمایند، چیست جز لعقی بر زبان؟... اما ای دهر! اگر رسم بر این است که صبر را جز در برابر رنج نمی بخشند و رضای او نیز در صبر است، پس این سرِ ما و تیغِ جفای تو... شمر بن ذی الجوشن را بیاور و بر سینه ما بنشان تا سرمان را از قفا ببرد و زینب رانیز بدین تماشاگه راز بكشان. دیگر، آنان که مانده اند همه اصحاب عاشورایی امامند و اینان را من دون الله هیچ پیوندی با دنیا نیست؛ واگر بود، با آن سخن که امام فرمود، بریده شد و از آن پس، دیگر هیچ حجابی آنان را از خدا نمی پوشاند. امام فرموده بود: "شب را شتر رهواری برگیرید و پراکنده شوید"، نه برای آنكه آنان را در رنج اندازد، بل تا آنان دل به مرگ بسپارند و اینچنین، دیگر هیچ پیوندی من دون اهلل بین آنان و دنیا باقی نماند؛ که اگر پیوندها بریده شد، حجاب ها نیز دریده خواهد شد. وای همسفران معراج حسین، چه مبارك شبی است! تا اینجا جبرائیل را نیز در التزام رکاب داشتید، اما از این پس... بال دسُبُحاتی گشوده اید که جبرائیل را نیز در آن بار نمی دهند. شما برگزیدگان دشوارترین ابتلائات تاریخ خلقت انسانید و از این است که حسین شما را به همسفری درمعراج خویشتن پذیرفته است. راز این شب را کسی خواهد گشود که بال در بال شما بیفكند و این عطیه را جز به کبوتران حرم انس نبخشیده اند. کیانند این کبوتران حرم انس؟ چگونه است که سینه هایتان نمی شكافد و قلب هایتان تاب این حالات ناب را می آورد و از هم نمی درد؟ اگر نمی دانستم که "کلام" چیست، می خواستم از شما که ما را باز گویید ازآنچه در این شب بر شما رفته است، ای غوطه ورانِ سبحاتِ جلال!... ای مستانِ جبروتی، ای حاجبین سراپرده های انس، ای قبله دارانِ دایره طواف! ای... چه بگویم؟ یا لیتنی کنت معكم. اما کلام را برای بیان این رازها نیافریده اند و مفتاح این گنجینه راز، سكوت است نه کلام. در ساعات آغاز شب، "نافع بن هلال" که به پاسداری ازحرم خیمه ها ایستاده بود، امام را دید که در تاریكی ازخیمه ها دور می شود. اوکه آمده بود تا پستی ها و بلندی های زمین پیرامون خیمه گاه را بسنجد، دست نافع که را شتاب زده خود را به او رسانده بود در دست گرفت و فرمود: "والله امشب همان شب میعاد تخلف ناپذیر است. آیا نمی خواهی در دل شب به درۀ میان این دو کوه پناهنده شوی و خود را از مرگ برهانی؟" امام بار دیگر نافع بن هلال را آزموده بود، نه برای آنكه از حال دل او خبر بگیرد، بل تا او را به مرز یقین بكشاند و از شرك و شك و خوف برهاند. 📗 🖊 📄 @shahid_sajad_zebarjady
📚 ۷۳ ۷ اکنون ماییم و تشبّه به قومی بیگانه و به سنّتی ناشناس و به فرهنگی که نه در آب و هوای زمین ما ریشه دارد و نه به طریق اولی شاخ و برگی می‌کند. در زندگی روزانه و در سیاست و در فرهنگ؛ و به این علّت همه چیزمان ابتر؛ و اصلاً این «ما» کیست؟ چیزی مانده به نوزده – بیست میلیون آدمی‌زداده که ۷۵ درصدشان در روستاها می‌زیند یا زیر چادرها و کپرها با رسومِ عهد بداید خلقت؛ بی خبر از ارزش‌های جدید، محکوم به رسوم ارباب و رعیّتی، ماشین ندیده، با ابزار کاری بدوی و خوراکی و سوختی و پوششی و خانه‌ای همه در خور بدویّت. یعنی خیش و نان جو و تاپاله‌ی گاو و کرباس و کومه، به ترتیب؛ و تنها چیزی که از دنیای غرب به این روستا نفوذ کرده است، سربازگیری است و «ترانزیستور». و همین دو، خود بدتر از دینامیت اثر می‌کند. تحوّل ماشینی، تا آن حد که بخاری را به جای کرسی بگذارد، اوّلین قدم است؛ امّا در این روستاها که داریم، حتّی زغال را نمی‌شناسند، چه رسد که نفت؛ و ما که مملکتی نفت‌خیزیم و خیلی هم برای توسعه‌ی مصرف نفت... ۷۴ کوشش می‌کنیم، سرانه‌ی مصرف بنزین و نفتمان در سال، فقط دویست و پنجاه لیتر است. تازه با این همه چهار چرخه‌ی قراضه‌ای که در شهرها بنزین می خورند و تصادف پس می‌دهند[۱] و با این مقدار نفت، حتّی روزی یک اشگنه هم نمی‌شود پخت. آن‌وقت غرب‌زدگی ایجاب می‌کند که همین روستاها را با این شرایط که شمردم، بیندازیم زیر لگد تراکتورهای جورواجور که به اعتبار پول نفت و اصلاً در مقابل صادرات نفتی، ناچاریم بخریم و آن‌وقت این تراکتور چه می‌کند؟ همه‌ی مرزها و سامان‌های اجدادی را به هم می‌زند. بیا و ببین چه کشتارها بر سر این‌که چرا این خیش کور قرن بیستمی از زمین «کِل مدولی» سه وجب تجاوز کرده و به زمین «کِل عبّاس علی» وارد شده. من از این برخوردهای خونین و با بیل سر شکافتن‌های دهات، یک آرشیو درست کرده‌ام برای یک قصّه؛ و تازه در چنین اوضاع و احوالی آخرین راه تحوّل را در دهات، تقسیم املاک دانسته‌اند! و گستردن طبقه‌ی خرده مالک. یعنی هر زمین قابل کشتی را بدل کردن به تار عنکبوتی از مرز و سامان‌های فردی، که هر ماشینی را در تار و پود خود خفه خواهد کرد و قدرت عمل را از آن خواهد گرفت و بعد هم بیا و ببین چه قبرستانی شده است مزارع مملکت برای قراضه‌ی پوسیده‌ی این تراکتورها که نه ایستگاه تعمیراتی در دسترس دارند... 📗 🖊 📄 @shahid_sajad_zebarjady