آقــاسَـجّــادٌ
📚
#فتح_خون
#قسمت_سی_پنجم
#راوی
فجر صادق دمید و مؤذن آسمانی در میان زمین و آسمان ندا در داد: سبوح قدوس رب الملائكه و الروح. امام به نماز فجر ایستاد و اصحاب به او اقتدا کردند و ظاهر و باطن و اول و آخر به هم پیوست.
میان ظاهر و باطن، وادی حیرتی است که عقل درآن سرگردان است. تن در دنیاست و جان در آخرت: این یك به سوی خاك می کشاند و آن یك به سوی آسمان، و چشم حس ظاهربین است.
درمیان لشكر عمرسعد نیز بسیارند کسانی که به نماز ایستاده اند. وا اسفا! چگونه باید به آنان فهماند که این نماز را سودی نیست اکنون که تو با باطن قبله سر جنگ گرفته ای؟ وا اسفا! چگونه باید این جماعت را از بادیه وهم میان ظاهر و باطن رهاند؟ امام، باطن قبله است و نماز را باید به سوی قبله گزارد. آیا هیچ عاقلی پشت به قبله نماز می گزارد؟
نماز آنگاه نماز است که میان ظاهر و باطن جمع شود و اگر نه، مقتدای آن نماز که در لشكر یزید بخوانند شیطان است. اسلام لباسی نیست که باپیكر جاهلیت جفت بیاید، اما اینجا دنیاست و بادیه وهم میان ظاهر و باطن فاصله انداخته است. شیطان جاهلان متنسك را با نماز می فریبد. در اینجاست که ائمه کفر همواره از پیراهن عثمان عَلَم جنگ با علی (ع) می سازند. اگر آنان پرده از مطامع دنیایی خویش بر می داشتند که این خیل انبوه با آنان همراه نمی شد. جاهلیت ریشه در باطن دارد و اگر نبود کویر مرده دل های جاهلی، شجره خبیثه بنی امیه کجا می توانست سایه جهنمی حاکمیت خویش را بر جامعه اسالم بگستراند؟
امام (ع) بعد از اقامه نماز، روی به اصحاب خویش کرد و فرمود: "ان الله تعالی اذن فی قتلكم و قتلی فی هذا الیوم فعلیكم بالصبر و القتال...ـ امروز خداوند به قتل شما و من اذن داده است؛ پس بر شماست صبر و قتال...
صبر، ای بزرگ زادگان، {چرا} که مرگ نیست جز گذرگاهی که شما را از سختی و شدّت و رنج، به بهشت های وسیع و نعمت های دائم می رساند. کیست که نخواهد از زندانی تنگ به کاخی بزرگ منتقل شود؟ و اگر چه مرگ بر دشمنان شما آن گونه است که کسی از کاخی وسیع به زندانی تنگ انتقال یابد. پدرم از رسول الله مرا حدیث گفته است که:... الدنیا سجن المؤمن و جنه الكافرـ دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، و مرگ پلی است که آنان را به بهشتشان می رساند و اینان را به جهنمشان."
صبحگاه، چون شب به تمامی برچیده شد و انبوه لشكریان عمرسعد که نظم گرفته بودند تا به سراپرده آل الله حمله برند ظاهر شد، امام دست به آسمان برداشت وگفت: "الهی، تویی که در دلتنگی ها تنها به تو روی می آورم و تویی که در شداید تنها به تو امید می بندم و تویی که در آنچه بر من نازل می شود، پشتوانه و ساحل من بوده ای. چه بسیار روی نمود همومی که قلب در آن به ضعف می گراید و حیله بریده می شود و دوست کناره می گیرد و دشمن زبان به شماتت می گشاید، و من با اشتیاقی که مرا از غیر تو باز می داشت، کار را به تو واگذار کردم و شكوِه پیش تو آوردم و تو آن غصه ها را زدودی و گره از کار فروبسته من گشودی و مرا کفایت کردی. پس تویی ولیّ همه نعمت ها و منتهای همه رغبت ها."
📗 #فتح_خون
🖊 #نویسنده_سیدمرتضی_آوینی
📄 #صفحه_سی_پنجم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_سی_پنجم
#صفحه_۷۷
بله. جبر مصرف ماشین، شهرنشینی میآورد و این شهرنشینی چنانچه گذشت، دنبالهای است از کنده شدن از زمین.. برای اینکه به شهری مهاجرت کنی، باید از ملک آبا و اجدادی کَنده شوی، یا از ده اربابی بگریزی، با از سرگردانی ایل خسته بشوی و فرار کنی؛ و این است نخستین تضادی که حاصل غربزدگی ماست. برای اینکه دعوت ماشین را به شهرنشینی اجابت کنی، مردم را از دهات بنه کن به شهر میفرستی که نه کاری برای تازه واردها دارد، نه مسکن و مأوایی و در حالی که خود ماشین پا به ده هم باز کرده است و گرچه هر ماشین، جای دَه تا آدم و «ورزو» را میگیرد؛ امّا در ده نیز ماشین بی نیاز از خدمتکار نیست و خدمتکار فنّی؛ و این را از کجا میآوری؟ میبینید که بدجوری خر تو خر شده است!
تضادهای دیگری هم داریم ناشی از همین غربزدگی. بشمارم:
اوّلین قدمی که شهرنشینی برمیدارد، این است که به شکم خود برسد و بعد به زیر شکم خود؛ و برای حصول این دومی، به سر و پز خود.[۳] چون در ده که بودیم، به این همه دسترس نداشتیم. به این طریق نخستین منابع یک...
#صفحه_۷۸
«بورژوازی» تازه به دوران رسیده صنایع خوراکی است (قندسازی، بیسکوییت، روغن نباتی، کمپوت، شیر پاستوریزه) و صنایع ساختمانی (سیمانسازی، آجرپزیهای لوکس، موزاییک و الخ...) و صنایع پوشاکی (پارچهبافی، تریکو!، جنرال مد، و الخ...) تازه با چنان قحطی زدههایی با فقر غذایی مزمن چند قرنه که ماییم، همین نیز خود قدمی به پیش است. چنین قحطی زدهای که یک عمر در ده، نان و دوغ خورده، در شهر شکمش را که با ساندویچ سیر کرد، سراغ سلمانی و خیّاطی میرود، بعد سراغ واکسی، بعد سراغ فاحشهخانه. حزب و جمعیّت که ممنوع است، کلوپ و ای حرفها هم که چه عرض کنم، مسجد و محراب هم که فراموش شده و اگر نشده، همان در محرّم و رمضان کافی است و به جای همهی اینها، سینماها هستند[۴] و تلویزیون و مطبوعات که هر روز اطوار فلان ستارهی سینما را بر سر و روی هزاران نفر از اهالی غیور شهرها...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_سی_پنجم
@shahid_sajad_zebarjady