آقــاسَـجّــادٌ
📚
#فتح_خون
#قسمت_پنجاهم
#فصل_دهم_تماشاگه_راز
#راوی
حسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود... و اینجا سدره المنتهی است. نه... که او سدره المنتهی را آنگاه پشت سرنهاده بود که از مكه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی همسفر معراج انسان است. او آنگاه که اراده کرد تا از مكه خارج شود گفته بود: من کان فینا باذالً مهجته و موطناً علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا، فاننی راحل مصبحا ان شاءاهلل تعالی.
سدره المنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است، عقلِ بی اختیار. اما قلمرو آل کسا، ساحت امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمی دهند که هیچ، بال می سوزانند. آنجا ساحت انی اعلم ما التعلمون است، آنجا ساحت علم لدنی است، رازداری خزاین غیب آسمان ها و زمین؛ آنجا سبحات فنای فی الله است و بقای بالله، و مرد این میدان کسی است که با اختیار، از اختیار خویش درگذرد و طفل اراده اش را در آستان ارادت قربان کند... و چون اینچنین کرد، در می یابد که غیر او را در عالم اختیار و اراده ای نیست و هر چه هست اوست.
اما چه دشوارمی نماید طی این عرصات!آنان که به مقصد رسیده اند می گویند میان ما و شما تنها همین "خون" فاصله است؛ تا سدره المنتهی را با پای عقل آمده ای، اما از این پس جاذبه جنون، تو را خواهد برد ... طیّ این مرحله دیگر با پای اراده میسور نیست؛ بال می خواهد و بال را به عباس می دهند که دستانش را در راه خدا قربان کرد.
این حسین است که عرصات غایی خلافت تكوینی انسان را تا آنجا پیموده است که دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست. آنان که با چشم ظاهر می نگرند او را دیده اند که بر بالین علی اکبر علی الدنیا بعدك العفا گفته است و بر بالین قاسم عزَُّ واهلل علی عمك ان تدعوه فال یجیبك او یجیبك ثم ال ینفعك و اکنون بر بالین ابی الفضل عباس میگوید: الان انكسر ظهری و قلت حیلتی، اما حجاب های نور را نمی بینند که چه سان از هم دریده و رشته های پیوند روح را به ماسوی الله چه سان از هم گسسته! نه ماسوی الله، که اینجا کلام نیز فرشته سان فرو می مانَد.
مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات، آیتی است که روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است که آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می کند. بعدها امّ البنین در رثای عباس سرود:
یامن رای العباس کر علی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد
انبئت ان ابنی اصیب برأسه مقطوع ید
و یلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد
لوکان سیفك فی یدیك لما دنی منك احد
📗 #فتح_خون
🖊 #نویسنده_سیدمرتضی_آوینی
📄 #صفحه_پنجاهم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاهم
#صفحه_۱۰۷
...تهران رییس جان مولم نشد!... گریهاش گرفت و در آمد که «او پول دار بوده است و ثروتمند و من فقیر بودهام» و از این حرفها که دیدم آدمها در تمام دنیا به یک اندازه کوچک اند. آنوقت همین آدم، تازگی کتابی نوشته به اسم «ایران مدرن» و در آن، اینجوری با ما طرف شده: «اخیراً کتابی در آمده دربارهی بیماری غربزدگی که دست بر قضا توقیفش کردند. آدمهایی که مثل نویسندهی این کتاب فکر میکنند، شاید در میان ایرانیان تحصیل کرده اقلیّتی باشند؛ امّا تاریخ نشان داده است که هیچ نهضت روشنفکری را در ایران – گرچه هم که در آغاز کوچک باشد – نمیتوان کاملاً ندیده گرفت.»[۳] بله حضرات اینجوری مواظب امورند. یا کمپانیهای فورد و راکفلر، بنیادهایی دارند فرهنگی و کمکهایی به یان و آن میکنند برای نشر فرهنگ.
بسیار خوب. با تکیه به همین پولها «بنیاد ایران» راه میافتد و بیمارستان و دانشگاه در شیراز میسازد؛ امّا بروید و ببینید چه تکیهگاهی برای اشرافیّت ساختهاند و چگونه بغل گوش حافظ و سعدی، زبان رسمی دانشکدهی ادبیّاتشان انگریزی است و چه رصدخانهای برای مطالعه در حرکت قمرهای مصنوعی امریکا و چگونه از پیچ و مهره، تا دیگ و دیگبر و در و پیکر را یک قلم از امریکا وارد کردهاند! یا همین «فورد» و «راکفلر» پول میدهند به «فرانکلین» در تهران. تا کتابهای مدرسه ای را سر و سامانی
#صفحه_۱۰۸
...بدهد. بروید ببینید.[۴] چه کمپانی عظیمی ساختهاند و چه انحصاری در کار کتاب درسی درست کردهاند و چهطور گردن هر چه ناشر محلّی است شکستهاند! یا رفته بودیم فیروزآباد (در نوروز ۱۳۴۱ با مهندس سیحون و فرّح غفّاری و مهندس مقتدر) و کازرون و شیراز به بیابانگردی. شنیدیم در شاپور کازرون حضرت «گیرشمن» دارد حفریّاتش را دنبال میکند. گفتیم برویم و سلامی و پرس و جویی. که نبود. یا اگر بود، خواب بود و راهمان نداد؛ ولی بر سر همان خرابههای شاپور کازرون، خیمه و خرگاهش برپا بود و همه جا انگ کنسرسیوم نفت و علاماتش بر چادرها و اجناس و ماشینها بود و این یعنی چه؟ یعنی حفریّات باستانشناسی شاپور کازرون، زایدهی صنعت نفت! و اینجوری میشود که حضرت گیرشمن میخواهد به ضرب دگنک، ثابت کند که خارک، پایگاه مسیحیّت بوده است و دیگر قضایا[۵]... بگذرم.
به همین ترتیب است که نفت میرود و در مقابلش ماشین میآید با همهی متفرّعاتش. از مستشرق و متخصّص گرفته، تا فیلم و ادب و کتاب و نفع این بده بستان، عاید کیست؟ نخست، عاید کمپانی ها (که درآمد هر سرمایهای...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاهم
@shahid_sajad_zebarjady