eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
568 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
آقــاسَـجّــادٌ
📚 اسب ها همه در خون تپیدند و یلان، آنان که از تیر دشمن رهیده بودند، پیاده به لشكریان شیطان حمله بردند. از "ایوب بن مشرح" نقل کرده اند که همواره می گفت: "اسب حُر بن یزید ریاحی را من کشتم؛ تیری به سوی مرکبش روانه کردم که در دل اسب نشست. اسب لرزشی به خود داد و شیهه ای کشید و به رو درافتاد، و لكن خود حُر کنار جست و با شمشیر برهنه در کف، حمله آورد." عمرسعد در این اندیشه حیله گرانه بود که اصحاب امام را در محاصره بگیرد، اما خیمه ها مانع بود. فرمان داد که خیمه ها را آتش بزنند و اهل حرم آل الله همه در سراپرده امام حسین (ع) جمع بودند. خیمه ها آتش گرفت و شمر و همراهانش به سوی خیمه سرای امام حمله بردند. شمر نهیب زد که آتش بیاورید تا این خیمه را بر سر خیمه نشینانش بسوزانم. اهل حرم از نهیب شمر هراسان شدند واز خیمه بیرون ریختند . امام فریاد کشید: "ای شمر! این تویی که آتش می خواهی تا سراپرده مرا با خیمه نشینانش بسوزانی؟ خدایت به آتش بسوزاند!" "حُمید بن مسلم" می گوید: "من به شمر گفتم: سبحان الله! آیا می خواهی خویشتن را به کارهایی واداری که جز تو کسی درجهان نكرده باشد؟ سوزاندن به آتشی که جز آفریدگار کسی را حقی بر آن نیست ودیگر، کشتن بچه ها و زنان؟ والله در کشتن این مردان برای تو آن همه حسن خدمت هست که مایه خرسندی امیرت باشد." شمر پرسید: "تو کیستی؟" و من او را جواب نگفتم. در این اثنا شبث بن ربعی سر رسید و به شمر گفت:"من گفتاری بدتر از گفتار تو و عملی زشت تر از عمل تو ندیده ام. مگر تو زنی ترسو شده ای؟" زهیر بن قین با ده نفر از اصحاب خود رسیدند و به شمرو یارانش حمله آوردند و آنان را از اطراف خیمه ها پراکنده ساختند و "ابی عزه ضِبابی" را کشتند. با کشتن او، یاوران شمر فزونی گرفتند و آخرالامر بجز زهیر همه آن ده تن به شهادت رسیده بودند. تن در دنیاست و جان در آخرت؛ یاران یكایك جان بر سر پیمان ازلی خویش نهاده اند و بلا شهادت به حظیره القدس کشیده اند، اما پیكر خونینشان، اینجا، این سوی و آن سوی، شقایق های داغداری است که بر دشت رسته است. تن در دنیاست و جان درآخرت، و در این میانه، حكم بر حیرت می رود... روز به نیمه رسیده است و دیگر چیزی نمانده که کار جهان به سرانجام رسد. امام نگاهی به ظاهر کرد و نظری در باطن، و گفت: "غضب خداوند بر یهود آنگاه شدت گرفت که عزیر را فرزند خدا گرفتند و غضب خدا بر نصاری آنگاه که او را یكی از ثالثه انگاشتند و بر این قوم، اکنون که بر قتل فرزند رسول خود اتفاق کرده اند..." و همچنان که محاسن خویش را در دست داشت گفت: "والله آنان را در آنچه می خواهند اجابت نخواهم کرد تا خداوند را آن سان ملاقات کنم که با خون خضاب کرده باشم..." و سپس با فریاد بلند فرمود: "آیا فریاد رسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا دیگر کسی نیست که ما را یاری کند؟ کجاست آن که از حرم رسول خدا دفاع کند؟"... و صدای گریه از خیمه سرای آل الله برخاست. 📗 🖊 📄 @shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚 ۱۰۱ قراضه در آمدن مصنوعات در اوّل کار، کلنجار رفتن با دعوای کارگر و کارفرما و بیمه و تقاعد و الخ...» و در حقیقت همین جوری هم عمل می‌کنیم. یعنی این تئوری بسیار جدید، سال‌هاست که در این ولایت مبنای عمل است و همین است یکی از علل غرب‌زدگی ما. یا یکی از نتایج اساسی آن. باز همان داستان مرغ و تخم مرغ؛ و بعد اگر در کار هنرهای ظریف ملّی و محلّی دقیقیم و در کار ماشین نیستیم، به این دلیل است که در کار آن هنرها اگر هم به صورت شفاهی و سینه به سینه، پدران، سال‌ها یک فن را در عمل به پسران می‌آموخته‌اند و سال‌ها شاگردی و استادی در کار بوده. تربیت حرفه‌ای و عملی و نظری به حدّی که تربیت در فنون ظریف برای خود سنّت‌ها یافته و اصول و فروع پیدا کرده و به عمق سالیان بر می‌گردد؛ امّا ماشین تازه از راه رسیده است. سنّت ندارد. تربیت و آموزش کلاسی برای آن نیست. مدارج استادی و شاگردی‌اش هنوز مشخّص نیست و در چنین وضعی، البتّه به جا می‌نماید که اگر سدّی بزرگ می‌سازیم، یا اگر چاه نفتمان(یعنی چاه نفتشان) آتش می‌گیرد، دست به دامان فلان کارشناس خارجی بشویم که کار کشته است و سابقه و تجربه بیش از ما دارد؛ امّا تأسّف در این است که نه تنها در این نوع موارد استثنایی به کارشناس خارجی رجوع می‌کنیم؛ بلکه برای بسیاری از کارهای دیگر نیز. هنوز برای سوار کردن یک کارخانه‌ی قند یا سیمان یا پارچه‌بافی یا نخ‌تابی یا روکش لاستیک(!) نه تنها ماشین را تمام و کمال از فرنگ و امریکا وارد می‌کنیم، بلکه یک دار و دسته‌ی عرض و طویل فرنگی از کارگر ساده گرفته تا مهندس و سرمهندس به دنبال ماشین می‌آوریم. با... ۱۰۲ حقوق‌های گزاف ارقام نجومی مانند؛ و سه سال و چهار سال و ده سال در فلان نقطه از ایشان پذیرایی می‌کنیم که بریزند و بپاشند، تا کوره‌ی سیمان روشن شود یا شیره‌ی قند سفید شود یا رشته‌های نخ و پشم یک‌دست درآید؛ و البتّه اگر دقیق باشیم، در این هم تعجّبی نیست. یا به جای این آدم‌ها کسی را نداریم و یا اگر هم داشته باشیم فایده ندارد. چون آن‌که کارخانه را به ما می‌فروشد، ضمن قرارداد فروش گنجانده است که وقتی صحّت عمل کارخانه را تضمین خواهد کرد که کارشناسان خود او سوارش کرده باشند و تحویل داده باشند. بله این است جبر اقتصاد عقب افتاده‌ی غرب‌زده! و اگر تو خودت بهتر می‌زنی، بستان بزن. خودت بساز تا خودت هم سوار کنی و من که سازنده‌ام، باید کارشناسم را به دنبال ماشین به نوایی برسانم؛ به سفری به جنوب و گرما، به گردش و تفریحی، به تجربه‌ی تازه‌ای، به دستی بازتر و دیدی گسترده‌تر در این دنیای مصرف کننده‌ی ماشین! و امّا علّت دوم که خود ناشی از همین است که گذشت یا مکمّل آن، این است که ما، تا خریدار مصنوعات غربیم، فروشنده راضی نیست چنین مشتری سر به راهی را از دست بدهد. در این‌که ما تا وقتی در این دنیای داد و ستد فقط خریداریم – یا فقط مصرف کننده‌ایم – ناچار سازنده که فروشنده هم هست، می‌داند که چم و خم کار را چه‌طور مرتّب کند، تا این نسبت یک طرفه همیشه متعادل باشد و هرگز این رابطه‌ی بایع و مشتری به هم نخورد. به این طریق انصافاً غرب حق دارد اگر به ما اجازه ندهد(یعنی اعتبار ندهد) یا مرتّب ممانعت کند از این‌که ما نیز روزی سازنده‌ی ماشین باشیم. 📗 🖊 📄 @shahid_sajad_zebarjady