آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_چهل_نهم
#صفحه_۱۰۵
از نظر منافع اقتصادی سازندگان ماشین – یعنی از نظر اقتصاد بینالمللی(!) – ما هر چه دیرتر به ماشین و تکنیک دست بیابیم بهتر! «یونسکو» نیز همین را میگوید و عمل میکند، «اکافه» هم، «فائو» هم، خود سازمان ملل هم! و همهی خرابیها و نابسامانیهای ما از همین یک نکته سرچشمه میگیرد. از اینکه در حوزهی جهانی، ما را مجبور کردهاند به رعایت منافع اقتصادی سازندگان ماشین. اگر سیاست ما در این دو سه قرن اخیر تابعی بوده است از متغیّر غرب، به طور اعم، به این علّت است که اقتصاد ما در این مدّت تابع اقتصاد همان متغیّر بوده. گمان میکنم مثالی از این دست در مساٰلهی نفت داده باشم. بگذریم از یکی دو سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ (حکومت دکتر مصدّق) که حتّی لوبیا هم بازار صادرات پیدا کرد. در آن زمان اصل کلّی اقتصادی، بر ادارهی مملکت بی هیچ چشمداشتی به در آمد نفت بود – و چه بهجا بود – و این داستانی است که همیشه میتوان از سر گرفت؛ ولی تا چرخ نفت میگردد، به اعتبار درآمدش و به اعتبار طفیلی پروریهایی که میکند وضع همین است که هست.[۱] نفت را که غربی خودش استخراج میکند و خودش میپالاید و خودش میبرد و خودش حساب میسازد و سالی مثلاً چهل میلیون لیره حقّ السهم ما را – به عنوان اعتباری برای خرید مصنوعات خودش، در بانکهای خودش – به حساب ما میگذارد. ناچار ما مجبوریم که به ازای آن اعتبار فقط از همین «خودش» خرید کنیم؛ و این «خودش» کیست؟
#صفحه_۱۰۶
چهل درصد امریکاست و اقمارش؛ چهل درصد انگلیس است و من تبع، و مابقی فرانسهای یا هلندی و امثالهم. ما در مقابل این نفتی که آنها میبرند باید ماشین وارد کنیم و به دنبال ماشین، متخصّص و به دنبال متخصّص ماشین؛ متخصّص در لهجهشناسی و ادب و نقّاشی و مزقان! این است که «موریسون نودسون» هر چه میخواهد از امریکا وارد میکند، از بولدوزر تا سیم و پیچ و مهره، و «آجیب مینراریا» از ایتالیا و «جان مولم» جادّهساز از انگلیس و «آنتروپوز» از فرانسه؛ و جالبتر معاملههای زیرجُلی است که در این میان میشود. «جان مولم» افتضاح بالا آورده و بساطش را جمع کرده و رفته ولی وِل کُن که نیست و همینجور مشغول است؛ و کجا؟ در مجلّهی «تایم» و برای رییس سازمان برنامهای که پای او را به این ولایت باز کرد، همینجور تبلیغات میکند.[۲] و رییس این جان مولم در تهران که بود؟ حضرت «پیتر اوری» مستشرق انگلیسی و فارسیدان و یک آدم بسیار دلربا و دوست داشتنی و معلّم السنهی شرقیه(!) در دانشگاه «کمبریج» و «میشیگان»! در «کمبریج» رفتم دیدنش؛ زمستان ۱۹۴۱. خواسته بود ببیندم؛ و علیا مخدّرهی مهماندار، دیدارش را گذاشته بود جزو برنامه. یک نسخه از چاپ اوّل همین دفتر را زدم زیر بغلم و رفتم سراغش، که بفرما؛ و حرف و سخن و پذیرایی و ضمن دیگر مطالب، بِهش گفتم: میدانی حضرت! «ادوارد براون» که «ادوارد براون» شد، در...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_چهل_نهم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاهم
#صفحه_۱۰۷
...تهران رییس جان مولم نشد!... گریهاش گرفت و در آمد که «او پول دار بوده است و ثروتمند و من فقیر بودهام» و از این حرفها که دیدم آدمها در تمام دنیا به یک اندازه کوچک اند. آنوقت همین آدم، تازگی کتابی نوشته به اسم «ایران مدرن» و در آن، اینجوری با ما طرف شده: «اخیراً کتابی در آمده دربارهی بیماری غربزدگی که دست بر قضا توقیفش کردند. آدمهایی که مثل نویسندهی این کتاب فکر میکنند، شاید در میان ایرانیان تحصیل کرده اقلیّتی باشند؛ امّا تاریخ نشان داده است که هیچ نهضت روشنفکری را در ایران – گرچه هم که در آغاز کوچک باشد – نمیتوان کاملاً ندیده گرفت.»[۳] بله حضرات اینجوری مواظب امورند. یا کمپانیهای فورد و راکفلر، بنیادهایی دارند فرهنگی و کمکهایی به یان و آن میکنند برای نشر فرهنگ.
بسیار خوب. با تکیه به همین پولها «بنیاد ایران» راه میافتد و بیمارستان و دانشگاه در شیراز میسازد؛ امّا بروید و ببینید چه تکیهگاهی برای اشرافیّت ساختهاند و چگونه بغل گوش حافظ و سعدی، زبان رسمی دانشکدهی ادبیّاتشان انگریزی است و چه رصدخانهای برای مطالعه در حرکت قمرهای مصنوعی امریکا و چگونه از پیچ و مهره، تا دیگ و دیگبر و در و پیکر را یک قلم از امریکا وارد کردهاند! یا همین «فورد» و «راکفلر» پول میدهند به «فرانکلین» در تهران. تا کتابهای مدرسه ای را سر و سامانی
#صفحه_۱۰۸
...بدهد. بروید ببینید.[۴] چه کمپانی عظیمی ساختهاند و چه انحصاری در کار کتاب درسی درست کردهاند و چهطور گردن هر چه ناشر محلّی است شکستهاند! یا رفته بودیم فیروزآباد (در نوروز ۱۳۴۱ با مهندس سیحون و فرّح غفّاری و مهندس مقتدر) و کازرون و شیراز به بیابانگردی. شنیدیم در شاپور کازرون حضرت «گیرشمن» دارد حفریّاتش را دنبال میکند. گفتیم برویم و سلامی و پرس و جویی. که نبود. یا اگر بود، خواب بود و راهمان نداد؛ ولی بر سر همان خرابههای شاپور کازرون، خیمه و خرگاهش برپا بود و همه جا انگ کنسرسیوم نفت و علاماتش بر چادرها و اجناس و ماشینها بود و این یعنی چه؟ یعنی حفریّات باستانشناسی شاپور کازرون، زایدهی صنعت نفت! و اینجوری میشود که حضرت گیرشمن میخواهد به ضرب دگنک، ثابت کند که خارک، پایگاه مسیحیّت بوده است و دیگر قضایا[۵]... بگذرم.
به همین ترتیب است که نفت میرود و در مقابلش ماشین میآید با همهی متفرّعاتش. از مستشرق و متخصّص گرفته، تا فیلم و ادب و کتاب و نفع این بده بستان، عاید کیست؟ نخست، عاید کمپانی ها (که درآمد هر سرمایهای...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاهم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_یکم
#صفحه_۱۰۹
...که خارج از مملکت خودشان به کار بیندازند، از مالیات معاف است) و بعد عاید دلّالهای واسطه؛ و این دلّالهای واسطه کهها باشند؟ غیر از آنها که شمردم، ماهیّتش را خودتان حدس بزنید...
به این طریق است که ما وزیر داریم و نمایندهی مجلس داریم و حکومت داریم و دولتهامان در دنبال همین بده بستانها متزلزل میشوند و کابینهها میآیند و میروند و سیاستمدارمان را غرب، همینجوری رهبری میکند؛ یا زیر پایش را میروبد؛ یا برایش بهبه میخواند. ناچار رجل سیاسی ما حق دارد که چشمش و گوشش بیشتر به دست و دهان «رویتر» باشد یا «یونایتدپرس» یا «تایم» تا به دهان اتاق بازرگانی تهران، یا کمیسیون هدف فرهنگی، یا انجمن شهر بیرجند. اگر چنین انجمنی در آن شهر باشد؛ و وقتی اقتصاد مملکت اینچنین به دست دیگران بود و این دیگران، سازندگان ماشین بودند؛ روشن است که ما باید همیشه خریدار بمانیم و نیازمند باشیم. خوشبختانه هنوز قسط ماشین و تراکتور و بولدوزر تمام نشده است که خود ماشین، شکسته یا زنگ زده و کمپانی هم که بیش از پنج سال ضمانت نکرده[۶]
#صفحه_۱۱۰
و جالب وقتی است که این نسبت یکجوری در یک جای عالم به هم میخورد. نخستین برگههای پرونده را مخبرهای یونایتدپرس و رویتر میسازند، بعد صدای صلیب سرخ در میآید که مثلاً دو تا پرستارش زخمی شده۷ بعد خارجیهای مقیم آنجا بار سفر میبندند، بعد پاپ روم دعا میکند که بلا از آن ناحیه برطرف شود، بعد نرخ، در بورس لندن و نیویورک به هم می خورد، بعد «تایمز» و «نیویورک تایمز» شروع می کنند به مقالهنگاریهای دو پهلو و راه و چاه نشان دادن به عوامل محلّی؛ و بعد قطع رابطهی سیاسی است؛ و بعد سربازان مزدور، خلیج فارس، یا آبهای چین، یا در سواحل آفریقا. ما اینها را بارها تجربه کردهایم: در ملّی شدن نفت، در کانال سوئز، در کوبا، در کنگو، در ویتنام.
امّا انصاف باید داد که سیاست و اقتصاد ما هم در این میان، زیاد بیکاره نیست. متخصّصان غرب زدهی اقتصاد، مینشینند و بحث میکنند و مشاوران خارجی میآیند و میروند و یک مرتبه میبینی کارخانهی سوار کردن جیپ و فیات، افتتاح میشود. یا کارخانهی پلاستیکسازی یا باتری سازی ارتش که هنوز چند تن از امرای ارتش، بابت لفت و لیسهایش در زندان به سر میبرند؛ و تازه این همه با چه افتخاراتی و چه تشریفاتی و نوار سه رنگ و قیچی و دم و دستگاه؛ امّا واقع امر چیست؟ اینکه دیگر صرف نمیکند...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_یکم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_دوم
#صفحه_۱۱۱
...که کمپانی، حتّی چیت و دبیت و باتری و آفتابهی نشکن هم برای ما بفرستد. به صرفهی خود اوست که فقط ماشینهای سنگین را صادر کند و بعد اینکه کمپانی خارجی، اگر بتواند قطعات پراکندهی یک ماشین را به صورت ابزار یدک صادر کند، حقوق گمرکی ارزانتری میدهد و خرج بستهبندی و حمل و نقلش ارزانتر میشود و بعد هم مزد سوار کردن همان قطعات در ولایتی مثل ایران، البتّه که ارزانتر است تا در اروپا یا امریکا. این است که کارخانههای سوار کردن جیپ و فیات و رادیو و باتری و دیگر صنایع واسطهی بی ریشه در ممالک در حال رشد، چنین بازار گرمی یافته و البتّه فراموش نکنیم که برای یک مملکت عقبمانده، در هر حال این هم قدمی است: اگر نه قدمی صحیح و شمرده، دست کم با آن، پز که میتوان داد و میتوان آخر هر سال، گزارشی رسمی داد که بله امسال چند درصد به تعداد کارگران و چند درصد به سرمایهگذاری ملّی و چند درصد به سرمایهگذاری خارجی افزوده شده.[۷] و دنبال همین حرفهاست که «سمینار»ها درست میکنیم، طرح و برنامهی دوم و سوم میریزیم و رفت و آمد مشاوران خارجی مدام است؛ امّا حقّ مطلب را بخواهید، اینها همه ضمایم صناعت غرب است و به هر صورت، سوار کردن یک ماشین، چیزی است در حدود تعمیرکاری. صنعت نیست. ساختن ماشین نیست.
#صفحه_۱۱۲
ولایات و استانها
تعداد واحدهای صنفی
تعداد کارگران
سرمایهها(به هزار ریال)
آذربایجان غربی ۱۵۲ ۲۶۷۶ نفر ۹۰۲/۴۷۳ هزار ریال
کرمانشاه ۳۶۶ ۴۰۶۲ نفر ۸۴۴/۳۷۳ هزار ریال
خوزستان ۲۷۲ ۳۰۴۴ نفر ۱/۴۶۵/۰۲۵ هزار ریال
فارس ۳۴۷ ۴۶۴۲ نفر ۱/۹۸۷/۸۳۱ هزار ریال
کرمان ۲۰۸ ۱۹۶۳ نفر ۶۸۲/۰۹۳ هزار ریال
خراسان ۸۴۳ ۱۱۰۶۹نفر ۳/۲۸۷/۰۸۷ هزار ریال
اصفهان ۸۹۹ ۲۴۰۰۶ نفر ۵/۸۴۲/۸۳۸ هزار ریال
سیستان و بلوچستان ۸۹ ۳۰۴ نفر ۶۲/۰۱۰ هزار ریال
تهران ۲۸۴۴ ۴۸۵۵۶ نفر ۲۲/۲۹۷/۲۷۴ هزار ریال
گیلان ۸۵۶ ۷۶۵۹ نفر ۲/۸۰۲/۲۳۳ هزار ریال
مازندران ۸۸۳ ۱۶۵۰۴ نفر ۴/۶۲۱/۱۸۹ هزار ریال
آذربایجان شرقی ۳۹۳ ۶۲۲۹ نفر ۷۲۸/۳۶۳ هزار ریال
جمع کل۸۱۵۶ ۱۳۰/۷۱۴ نفر۴۵/۵۱۳/۷۸۹ هزار ریال
یعنی نسبت کارگران به جمع کل جمعیت مملکت ۱۳۰ هزار نفر است در مقابل ۲۰ میلیون!
به خصوص در نظر داشته باشیم که اگر احتیاج به برنامهی دوم و سوم هست و بانک بینالمللی فشار میآورد و افکار عمومی ملل غرب(!) یعنی مدیران کمپانیها وقتی به حکومتی در ایران رضایت میدهند که آن حکومت، برنامههای ظاهراً مدوّنتر و عریضتر و عریض و طویلتر و ملمّعتر داشته باشد؛ بیشتر به این علّت است که صناعت غرب، باید بداند که در هفت...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_دوم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_سوم
#صفحه_۱۱۳
...سالهی آتی، یا در پنج سالهی آینده، بازار ایران پذیرندهی چه مقدار از مصنوعات آنهاست و به عنوان خریدار، چه تحمّلی دارد و چه گنجایشی. کار آنها که مثل ما یلخی نیست. طبق نقشه است و همه میدانیم که محصول اضافی، بحران میآورد و غول بیکاری را جان میدهد و خطر تغییر رژیم را در همان ولایت، تشدید میکند و آخر حضرت دوگل آرزوها دارد.[۸] و جناب مکمیلن، هنوز به بازنشستگی نرسیده است و پرزیدنت کندی هم در بحبوحهی شباب است.
به هر صورت غرب باید بداند که این مشتری سر به زیر و آرام را در مدّت برنامهی سوم، چه قدر میتواند بدوشد و چند درصد بیشتر از حقّالسهم نفتش را نگه دارد و به ازایش، یخچال و رادیو و دیگ زودپز بفرستد؛ و تازه میدانیم که ناظر اصلی بر همهی آن کمیسیونها و سمینارها و مشاورههای فرهنگی و صنعتی، مشاوران غربیاند[۹]؛ با مقاصد معیّن و غرضهای مشخّص. بیطرفی یا بلند نظری مشاوران سازمان ملل و یونسکو را به رخ من نکشید که کمپانی طلا و الماس کنگو، حتّی برای رییس فقیدشان «هامرشولد» تره هم خرد نکرد. دیدیم که این سازمان محترم، چگونه در آنجا مدافع منافع همین کمپانیهای طلا و الماس بلژیک و انگلیس از آب در آمد.
البتّه که در این سمینارها و کمیسیونهای برنامه، ایرانیها هم شرکت...
#صفحه_۱۱۴
دارند؛ یعنی زبدهی روشنفکران ما. زبدهی غربزدگان ما. امّا به چه صورت؟ خیلی عذر میخواهم اگر جسارتی میشود؛ امّا اغلب شرکت کنندگان ایرانی در این سمینارهای برنامه، گمان نمیکنم هرگز از مرز دیلماجی گذر کنند. چرا که اگر گذر کنند و نظری پیش خود بدهند، اوّلاً پذیرفته نیست و ثانیاً حق نشست و برخاست با بزرگان را از ایشان خواهد گرفت.
به این طریق اگر سیاست و اقتصاد ما آن چنان که دیدیم، دنبالهروی سیاست و اقتصاد غرب است، به این دلیل هم هست که اغلب روشنفکران ما – آن دستهای که به دستگاه رهبری مملکت پا باز کردهاند – در آخرین تحلیل و به عنوان بزرگترین مأموریّت وجدانی و نفسانی دیلماجان مستشاران غربیاند. گزارندگان و برگردانندگان آرا و مقاصد ایشانند. آخر مگر ما خود نمیدانیم که چند تا ده کوره داریم و چهقدر زمین قابل کشت و چهقدر رودخانهی هرز و چند هزار قنات بایر و چندن هزار آدم بیکار و بیسواد یا بیمدرسه و بهداشت؟[۱۰] اینکه دیگر دم به دم دست به دامان مشاور و مستشار...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_سوم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_چهارم
#صفحه_۱۱۵
...خارجی شدن ندارد و کاش این دست به دامانی، گِرِهی از کارمان میگشود. کاش روزی میرسید که از این خیل مستشاران و مشاوران بینیاز میشدیم.
امروز با تکیه به همین روشنفکران غربزدهی شرکت کرده در حکومت است که نمایندگان سیاست غرب و گروه مستشاران، با ما هنوز همان رفتاری را دارند که سفرای انگلیس و روس با اتابک و امیر کبیر داشتند. تازه اگر روشنفکر غرب زدهی ما لایق مقایسه با آن دو بزرگوار باشد. منتها اگر در آن روزگار، فقط سفرا بودند که القای رأی میکردند، حالا مستشاران خیل خیلاند و اگر در آن دورانها فقط اتابک و امیر کبیر طرف القا بودند که هر کدام پیرمرد دنیا دیدهای بودند، نشسته بر سر تجربهای از عمر و سنّت و ملاکهای شرقی خود و پا بر زنجیر معتقدات و رسوم و آداب اینطرف عالم، حالا طرف مصاحبه یا طرف القای مستشاران غربی، گروه روشنفکران غربزدهاند که نه اس و قس اتابک و امیرکبیر را دارند و نه حتّی عُرضهی حاج میرزا آغاسی را که نمیدانم چرا به غلط، به بیعرضگی معروف شده است.[۱۱]
اینچنین است که بر ملّتی حکومت میشود. ملّتی رها شده به تقدیر ماشین و با رهبری روشنفکران غربزده و به دست این سمینارها و کنفرانسها و برنامههای دوم و سوم و با تکیه به کمکهای «بلاعوض» و با آن...
#صفحه_۱۱۶
سرمایهگذاری مسخره در صنایع بیریشهی واسطه.
از تقدیر ماشین، به اندازهی کافی سخن رفت. اکنون ببینیم این رهبران قوم – این روشنفکران غربزده – چگونه جنمی هستند. درست است که حکم کلّی خواهد رفت، ولی شما خود آنها را که استثنایند کنار بگذارید.
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_چهارم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_پنجم
#صفحه_۱۱۷
۹
#خری_درپوست_شیر_یا_شیر_علم؟
آدم غربزدهای که عضوی از اعضای دستگاه رهبری مملکت است، پا در هواست. ذرّهی گردی است معلّق در فضا. یا درست همچون خاشاکی بر روی آب. با عمق اجتماع و فرهنگ و سنّت رابطهها را بریده است. رابطهی قدمت و تجدّد نیست. خطّ فاصلی میان کهنه و نو نیست. چیزی است بیرابطه با گذشته و بیهیچ درکی از آینده. نقطهای در یک خط نیست؛ بلکه یک نقطهی فرضی است بر روی صفحهای، یا حتّی در فضا. عین همان ذرّهی معلّق. لابد میپرسید پس چگونه به رهبری قوم رسیده است؟ میگویم به جبر ماشین و به تقدیر سیاستی که چارهای جز متابعت از سیاستهای بزرگ ندارد. در این سوی عالم و به خصوص در مالک نفتخیز، رسم بر این است که هر چه سبکتر است، روی آب میآید. موج حوادث در این نوع مخازن نفتی، فقط خس و خاشاک را روی آب میآورد. آن قدر قدرت ندارد که کف دریا را لمس کند و گوهر را به کناری بیندازد؛ و ما در این غربزدگی و دردهای ناشی از آن، با همین سرنشینان بیوزن و وزنهی موج حوادث سر و کار داریم. بر مرد عادی...
#صفحه_۱۱۸
کوچه که حرجی نیست و حرفش شنیده نیست و گناهی بر او ننوشتهاند. او را به هر طریق که بگردانی، میگردد. یعنی به هر طریق که تربیت کنی، شکل میگیرد[۱] و اصلاً اگر راستش را بخواهید، چون این مرد کوچه در سرنوشت خود مؤثر نیست؛ یعنی برای تعیین سرنوشت او سخنی از او نمیپرسیم و مشورتی با او نمیکنیم و به جایش همه از مستشاران و مشاوران خارجی میپرسیم؛ کار چنین خراب است و چنین گرفتار رهبران غربزدهایم که گاهی درس هم خواندهاند، فرنگ و امریکا هم بودهاند و کاش سر و کارمان در دستگاه رهبری مملکت، تنها با همین فرنگ رفتهها و درس خواندهها بود. در حالی که چنین هم نیست و اینطور که من میبینم و سربسته میگویم به اقتضای همان چه گذشت، در ولایات این سوی عالم، رسم بر این شده است که از هر صنف و دستهای، لومپن (Lumpen)ها به روی کارند. یعنی وازدهها بیکارهها؛ بیارادهها. بیاعتبارترین بازرگانان، گردانندگان بازار و اتاق تجارتند، بیکارهترین فرهنگیان، مدیران فرهنگند؛ ورشکستهترین صرافها، بانک دارند؛ بیبخارترین یا بخو بریدهترین افراد، نمایندگان مجلساند؛ راه...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_پنجم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_ششم
#صفحه_۱۱۹
...راه نیافتهترین کسان، رهبران قوماند. گفتم که شما خود هر که را استثناست، کنار بگذارید. حکم کلّی در این دیار بر پر و بال دادن به بیریشههاست، به بیشخصیّتها. اگر نگویم به رذلها و رذالتها. آنکه حق دارد و حق میگوید و درست میبیند و راست میرود، در این دستگاه جا نمیگیرد. به حکم تبعیّت از غرب، کسی باید در اینجا به رهبری قوم برسد که سهل العنان است، که اصیل نیست، اصولی نیست؛ ریشه ندارد؛ پا در زمین این آب و خاک ندارد. به همین مناسبت است که رهبر غربزدهی ما بر سر موج میرود و زیر پایش سفت نیست و به همین علّت وضعش هیچ روشن نیست. در مقابل هیچ مسألهای و هیچ مشکلی نمیتواند وضع بگیرد. گیج است. هر دم در جایی است. از خود اراده ندارد. مطیع همان موج حادثه است. با هیچ چیز در نمیافتد. از بغل بزرگترین صخرهها به تملّق و نرمی میگذرد. به همین مناسبت هیچ بحران و حادثهای خطری به حال او ندارد. این دولت رفت دولت بعدی. در این کمیسیون نشد در آن سمینار. در این روزنامه نشد در تلویزیون. در این اداره نشد، در آن وزارتخانه، کار سفارت نگرفت. وزارت.
این است که هزاری هم که وضع برگردد و ظاهراً حکومتها بروند و بیایند، باز همان رهبر غربزده را میبینی که مثل کوه احد بر جای خود نشسته. این رهبر غربزده آب زیر کاه هم هست. چون به هر صورت می داند که کجای عالم به سر میبرد. میداند که نفس نمیتوان کشید. میداند که باد هر دم از سویی است؛ و بی آنکه قطب نما داشته باشد، می داند که جذبهی قدرت به کدام سمت است. این است که همه جا هست، در حزب، در اجتماع...
#صفحه_۱۲۰
در روزنامه، در حکومت، در کمیسیون فرهنگی، در مجلس، در اتّحادیهی مقاطعه کاران؛ و برای اینکه همهجا باشد، ناچار با همه باید باشد؛ و برای اینکه با همه باشد، ناچار باید مردمدار و مؤدب باشد، کلّه خری نکند، سر به زیر و پا به راه باشد؛ آرام باشد؛ ضدّ «پرخاشگری» هم مقاله بنویسد؛[۲] از فلسفه هم بیاطّلاع نباشد و از آزادی هم سخن بگوید؛ و به همین علّتها هم شده – یا برای خودنمایی هم که شده – گاهی به دلش برات میشود که شخصیّتی نشان بدهد و کاری بکند؛ امّا چون همراه با موج حادثه است، تا میآید بجنبد کار از کار گذشته است و او درمانده؛ و تازه همین خود، درسی میشود برای او که بار دیگر کوچکترین عرض وجودی هم نکند.
آدم غربزده، هُرهُری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد؛ امّا به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است؛ نان به نرخ روزخور است همه چیز برایش علی السویّه است؛ خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است. نه ایمانی دارد، نه مسلکی، نه مرامی، نه اتعقادی، نه به خدا یا به بشریّت؛ نه در بند تحوّل اجتماعی است و نه در بند مذهب و لامذهبی؛ حتّی لامذهب هم نیست، هُرهُری است. گاهی به مسجد هم میرود، همانطور که به کلوپ میرود، یا به سینما؛ امّا همهجا فقط تماشاچی است. درست مثل اینکه به تماشای بازی فوتبال رفته؛ همیشه کنار گود است. هیچ وقت از خودش مایه نمیگذارد. حتّی به اندازهی نم اشکی، در مرگ...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_ششم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_هفتم
#صفحه_۱۲۱
...دوستی، یا توجّهی در زیارتگاهی، یا تفکّری در ساعات تنهایی و اصلاً به تنهایی عادت ندارد، از تنها ماندن میگریزد و اصلاً چون از خودش محشت دارد، همیشه در همه جا هست؛ البتّه رأی هم میدهد. اگر رأیی باشد – و به خصوص اگر رأی دادن مد باشد – امّا به کسی که امید جلب منفعت بیشتری به او میرود، هیچ وقت از او فریادی یا اعتراضی یا امّایی یا چون و چرایی نمیشنوی. سنگین و رنگین و با طمأنینهای در کلام، همه چیز را توجیه میکند و خودش را خوشبین جا میزند.
آدم غربزده، راحتطلب است، دم را غنیمت میداند و نه البتّه به تعبیر فلاسفه. ماشینش که مرتّب بود و سر و پُزش، دیگر هیچ غمی ندارد. اگر در عهد بوق «غم فرزند و نان و جامعه و قوت» سعدی را باز میداشت، از سیر در ملوک، او که سرش به آخور خودش گرم است، جز به خودش به کسی نمیرسد. درد سر برای خودش نمیتراشد و به راحتی، شانههایش را بالا میاندازد و چون کار خودش حساب کرده است و چون هر قدمی را که از روی حسابی برمیدارد و هر کاری را نتیجهی معادلهای میداند، کاری به کار دیگران ندارد چه رسد که در غمشان باشد.
آدم غربزده، معمولاً تخصّص ندارد، همه کاره و هیچ کاره است؛ امّا چون به هر صورتی درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی، بلد است که در هر جمعی، حرفهای دهن پر کن بزند و خودش را جا کند. شاید هم روزگاری تخصّصی داشته؛ امّا بعد که دیده است در این ولایت تنها با یک تخصّص نمیتوان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده است. عین...
#صفحه_۱۲۲
پیرزنهای خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربهی سالیان، از هر چیزی مختصری میدانند و البتّه خاله زنکیاش را.
آدم غربزده،هم از هر چیزی مختصر اطّلاعی دارد، منتها غربزدهاش را. باب روزش را. که به درد تلویزیون هم بخورد. به درد کمیسیون فرهنگی و سمینار هم بخورد. به درد روزنامهی پر تیراژ هم بخورد. به درد سخنرانی در کلوپ هم بخورد.
آدم غربزده، شخصیّت ندارد. چیزی است بیاصالت. خودش و خانهاش و حرفهایش، بوی هیچ چیزی نمیدهد. بیشتر نمایندهی همه چیز و همه کس است. نه اینکه «کوسمو پولیتن» باشد، یعنی دنیای وطنی، ابداً. او هیچ جایی است. نه اینکه همهجایی باشد، ملغمهای است از انفراد بی شخصیّت و شخصیّت خالی از خصیصه. چون تأمین ندارد، تقیه میکند و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است، به مخاطب خود اطمینان ندارد و چون سوء ظن بر روزگار ما مسلّط است، هیچ وقت دلش را باز نمیکند. تنها مشخّصهی او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید، ترس است؛ و اگر در غرب، شخصیّت افراد، فدای تخصّص شده است، اینجا آدم غربزده، نه شخصیّت دارد و نه تخصّص؛ فقط ترس دارد. ترس از فردا، ترس از معزولی؛ ترس از بینام و نشانی، ترس از کشف خالی بودن انبانی که به عنوان مغز، روی سرش سنگینی میکند.[۳]
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_هفتم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_هشتم
#صفحه_۱۲۳
...آدم غربزده، قرتی است.[۴] زن صفت (افمینه = Effemine) است. به خودش خیلی میرسد، به سر و پزش خیلی ور میرود؛ حتّی گاهی زیر ابرو برمیدارد؛ به کفش و لباس و خانهاش خیلی اهمیّت میدهد؛ همیشه انگار از لای زرورق باز شده است، یا از فلان «مزون» فرنگی آمده؛ ماشینش هر سال به سیستم جدید در میآید و خانهاش که روزگاری ایوان داشت و زیرزمین داشت و حوض خانه و سرپوشیده و هشتی، حالا هر روزی شبیه به یک چیز است. یک روز شبیه ویلاهای کنار دریاست، با پنجرههای بزرگ و سرتاسری و پر از چراغهای «فلورسنت»[۵]. یک روز شکل کابارههاست؛ زرق و برق دارد و پر از «تابوره» روز دیگر هر دیواری یک رنگ است و تپّهتپّه مثلّثهای از همه رنگ همه سطوح را پوشانده. یک گوشه رادیوگرام «های فیدلیتی»، گوشهی دیگر تلویزیون، گوشهی دیگر پیانو برای دختر خانم، گوشهی دیگر بلندگوهای...
#صفحه_۱۲۴
«استرهئوفونیک» ... و آشپزخانه و دیگر سوراخ سمبههای هم که پر است از فرگاز و رختشوی برقی و از این خرت و خورتها.
به این طریق آدم غربزده، وفادارترین مصرف کنندهی مصنوعات غربی است. اگر یک روز صبح برخیزد و بداند که هر چه سلمانی و خیّاطی و واکسی و تعمیرگاه است بسته شده، دق میکند و رو به قبله دراز میکشد؛ گرچه نمیداند قبله کدام سمت است. وجود این همه مشاغل و آن همه مصنوعات فرنگی که برشمردم، برای او از وجود هر مدرسه و مسجد و بیمارستان و کارخانهای ضروریتر است. به خاطر اوست که چنین معماری بی اصل و نسبی داریم[۶] و چنین شهرسازی قلّابیای؛ به خاطر اوست که خیابانهای شهرها و چهارراههایش با نور وقیح فلورسنت و نئون به صورت آرایشگاهها در آمده است؛ به خاطر اوست که کتاب طبّاخی راه شکم به اسم «راه دل[۷]» از چاپ درمیآید، پر از شرح و تفصیل همهی خوراکهای پر خامه و پر گوشت که در چنین هوای خشک و گرمی اصلاً نمیتوان لب زد. غذاهایی که فقط مجوّزی است برای مصرف کردن کورههای گازسوز فرنگساز... و به خاطر اوست...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_هشتم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_پنجاه_نهم
#صفحه_۱۲۵
...طاق بازارها را خراب میکنند[۸] و به خاطر اوست که تکیهی دولت ویران میشود.[۹] به خاطر اوست که مجلس سنا به آن هیولایی ساخته میشود؛ و هم از این دست است اگر نظامیها آن قدر زرق و برق دارند و روی سینهشان و دوششان و به واکسیل بندهاشان به اندازهی یک دکّان خرّازی جنس آویخته است.
آدم غربزده، چشم به دست و دهان غرب است. کاری ندارد که در دنیای کوچک خودمانی، در این گوشه از شرق چه میگذرد. اگر دست بر قضا اهل سیاست باشد، از کوچکترین تمایلات راست و چپ حزب کارگر انگلیس خبر...
#صفحه_۱۲۶
دارد و سناتورهای امریکایی را بهتر از وزرای حکومت مملکت خودش میشناسد و اسم و رسم مفسّر «تایم» و «نیوزکرونیکل» را از اسم و رسم پسر عمّهی دور افتادهی خراسانیاش بهتر میداند و از بشیر نذیر، راستگوترشان میپندارد و چرا؟ چون این همه، در کار مملکت او مؤثّرترند از هر سیاستمدار یا مفسّر، یا نمایندهی داخلی و اگر اهل ادب و سخن باشد، فقط علاقهمند است که بداند برندهی امسال نوبل که بود، یا «گونکور» و «پولیتزر» به که تعلّق گرفت؛ و اگر اهل تحقیق است، دست روی دست میگذارد و این همه مسایل قابل تحقیق را در مملکت ندیده میگیرد و فقط در پی این است که فلان مستشرق، دربارهی مسایل قابل تحقیق او چه گفت و چه نوشت؛ امّا اگر از عوام الناس است و اهل مجلّات هفتگی و رنگین نامهها که دیدهایم، چند مرده حلّاج است.
به هر صورت، اگر یک وقتی بود که با یک آیهی قرآن، یا یک خبر منقول به عربی، همهی دهانمان بسته میشد و هر مخالفتی سر جایش مینشست حالا در هر باب نقل یک جمله از فلان فرنگی، همهی دهانها را میبندد و در این زمینه، کار به چنان افتضاحی کشیده است که پیشگویی فالبینان و ستارهشناسان غربی، یک مرتبه همهی دنیا را به جنب و جوش در میآورد و به وحشت میاندازد. حالا دیگر وحی مُنْزل از کتابهای آسمانی، به کتابهای فرنگی نقل مکان کرده است؛ یا به دهان مخبر رویتر و یونایتد پرس و الخ... این کمپانیهای بزرگ، سازندگان اخبار جعلی و غیر جعلی! درست است که آشنایی با روش علمی و اسلوب ماشینسازی و تکنیک و اساس...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_پنجاه_نهم
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_شصتم
#صفحه_۱۲۷
...غرب را فقط در کتابهای فرنگی و غربی میتوان جست؛ امّا یک غربزده که کاری به اساس فلسفهی غرب ندارد؛ وقتی هم بخواهد از حال شرق خبری بگیرد، متوصّل به مراجع غربی میشود و از اینجاست که در ممالک غربزده، مبحث شرقشناسی(که به احتمال قریب به یقین انگلی است بر ریشهی استعمار روییده) مسلّط بر عقول و آراست و یک غربزده، به جای اینکه فقط در جست و جوی اصول تمدّن غرب به اسناد و مراجع غرب رجوع کند، فقط در جست و جوی آنچه غیر غربی است، چنین میکند. مثلاً در باب فلسفهی اسلام، یا دربارهی آداب جوکیگری هندوها، یا دربارهی چگونگی انتشار خرافات در اندونزی، یا دربارهی روحیّهی ملّی در میان اعراب... و در هر موضوع شرقی دیگر، فقط نوشتهی غربی را مأخوذ و ملاک میداند.
اینجوری است که آدم غربزده، حتّی خودش را از زبان شرقشناسان میشناسد! خودش – به دست خودش – خودش را شییی فرض کرده و زیر میکروسکپ شرقشناس نهاده و به آنچه او میبیند، تکیه میکند، نه به آنچه خودش هست؛ و احساس میکند و میبیند و تجربه میکند و این دیگر زشتترین تظاهرات غربزدگی است.[۱۰] خودت را هیچ بدانی و هیچ بینگاری و...
#صفحه_۱۲۸
اعتماد به نفس و به گوش و به دید خود را از دست بدهی و اختیار همهی حواس خودت را بدهی به دست هر قلم به دست درماندهای که به عنوان شرقشناس، کلامی گفته یا نوشته! و اصلاً من نمیدانم این شرقشناسی، از کی تا به حال «علم» شده است؟ اگر بگویی فلان غربی، در مسایل شرقی زبانشناس است، یا لهجهشناس، یا موسیقیشناس، حرفی. یا اگر بگوییم مردمشناس است و جامعه شناس است، با هم تا حدودی، حرفی؛ ولی شرقشناس به طور اعم یعنی چه؟ یعنی عالِم به کلّ خفیّات در عالم شرق؟ مگر در عصر ارسطو به سر میبریم؟ این را میگویم انگلی روییده بر ریشهی استعمار؛ و خوشمزه این است که این شرقشناسی وابسته به «یونسکو» تشکیلاتی هم دارد و کنگرهای دو سال یا چهار سال یک بار و اعضایی و بیا و برویی و چه داستانها... بدبختی اینجاست که رجال معاصر ما، به خصوص آنها که در سیاست و ادب، هر دو دست دارند (و دست بر قضا این هم خود یکی از مشخصّات سیاست و سیاستمداری در ممالک غربزده است که سیاستمداران، اغلب از ادبا هستند. از ادبایی ریش و سبیلدار و به همین مناسبت، عکس قضیّه هم درست در آمده، یعنی هر سیاستمدار پیشوایی، باید کتاب هم بنویسد. اغلب نم کردگان، همین مستشرقهای غربیاند. چون روزگاری شاگرد مکتب، یا محضر آن استاد بودهاند. مستشرقی که چون در ولایت غربی خودش هیچ تخصّصی نداشته و از هر فن و حرفه و...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_شصتم
@shahid_sajad_zebarjady