📕گزیده کتاب:
«پدر بزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هر چند بعید می دیدم که مادرش زیربار قیمت آن برود.گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم.
• طراحی و ساخت این گوشواره، کار هاشم است. حرف ندارد!
مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد.
• قشنگند، ولی ما چیزی ارزان قیمت می خواهیم.
مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند.
• از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است.
در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.»
#رمان_عاشقانه
#رمان_مذهبی
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
،امام حسن عسکری (ع) یازدهمین امام شیعیان است که بیشتر عمر مبارک خود را در منطقه ای نظامی و تحت نظارت شدید در سامرا به همراه پدرش امام هادی (ع) گذراند که پس از شهادت پدر بزرگوارش نیز استمرار یافت.
دوران امامت آن رهبر بزرگ الهی بیش از شش سال به درازا نکشید. آن بزرگوار همانند پدرانش به همه ی نیکویی ها و خوبی ها آراسته بود. او آنچنان در قله ی شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و پیروانش او را ستوده اند بلکه دشمنان کینه توز و سرسخت نیز به مدح و ستایش او پرداخته اند.
در کتاب حاضر نیز که به قلم «ابوالفضل هادی منش» به رشته ی تحریر درآمده، برگزیده ای از سیره امام حسن عسگری(ع) با رویکرد به سه عنصر اساسى حدیث، سیره و کرامات تدوین شده است.
برخی از عناوین و موضوعات کتاب حاضر عبارت انداز:
«نشان امامت»،«آفتاب در زندان»، «رهبر مبارزات سری»، «گلبرگی از کرامات»، «پیشوای خرد پرور» و....
گفتنی است کتاب حاضر را انتشارات بهار دل ها در قطع پالتویی و 48 صفحه و شمارگان 5 هزار نسخه منتشر کرده است.
#شهریار نیکی
#رمان_مذهبی
#امام_حسن_عسگری
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
سبک زندگی 13 - شهریار نیکی (برگزیده ای از سیره امام عسکری ع)
سیره و سخن پیامبر اکرم (ص) و خاندان پاک او سرمایه فکری و اعتقادی شیعه است، پیشوایان معصوم (ع) در زندگانی پربرکت خود از این گنجینه ارزشمند پاسداری کرده و دیگران را به حفظ و صیانت از آن تشویق نموده اند. حفظ این آموزه به قدری نزد معصومان (ع) دارای اهمیت بوده که تعلیم آن را به ویژه در تربیت کودکان سفارش نموده اند.
کتاب حاضر برگزیده ای از سیره امام حسن عسگری(ع) با رویکرد به سه عنصر اساسی حدیث، سیره و کرامات می باشد.
#شهریار_نیکی
#رمان_مذهبی
#امام_حسن_عسگری
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
گلچینی از کتاب «شهریار نیکی»:
«زهد و ساده زیستی، سیره ی امام حسن عسکری(ع) بود، کامل بن ابراهیم می گوید؛ برای پرسیدن سوالاتی به محضر آن حضرت رسیدم ، هنگامی که به حضورش رسیدم دیدم امام لباسی سفیدو نرم به تن دارد ، با خود گفتم ولی خدا و حجت الهی خود لباس نرمو لطیف می پوشد اما ما را به همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد...
امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا داد و من دیدم پوشاکی سیاه و زبر برتن نموده است، آن گاه فرمود ای کامل بن ابراهیم این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست....»
#شهریار_نیکی
#رمان_مذهبی
#امام_حسن_عسگری(ع)
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
سالاری بسیار تاکید کرده که من نویسنده دینی هستم. نویسندهای که غایت کار خود را نوشتن از دین میداند. دغدغه اصلی مخاطبیابی نیست، بلکه بیان یک مفهوم متعالی دینی است. این نویسنده ضمن داشتن دغدغه به دنیا، در پی بیان دین است. ایشان ضمن ارزیابی مخاطب، مخاطب را به مسیری رهنمون میکند که خودش را نسبت به آن متعهد میداند.
سالاری با داستانهایش خیلی روشن میگوید که «ادبیات» ابزاری برای بیان مضامین دینی است. نگاه و نگرش آقای سالاری یک نگاه ریشهدار و کهن است؛ چراکه بزرگان و عارفان از این روش برای بیان مسائلی دینی استفاده کنند. ما باید داستان را نه برای داستان، بلکه برای ارزشهای معنوی بدانیم.
این اثر برای گروه مخاطبان خودش یک اثر موفق است. مخاطبان ایشان گروه مخاطبان مؤمن هستند؛ مخاطبانی که از قبل مشخصاتی دارند و نویسنده از پیش این کتاب را برای آنها تهیه کرده است.
مخاطبان آقای سالاری کسانی هستند که زمینههایی ایمانی مشخصی دارند؛ ایمان آنها و کیفیت ایمان آنها را نمیدانیم، اما مشخصه آنها باور داشتن به دین است. جنس کتابهای آقای سالاری ضمن نشاط و حرکت دادن به گروه مخاطبان مؤمن، توانسته موجب تقویت ایمان شود.
#شب_صورتی
#رمان_مذهبی
#مظفر_سالاری
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
مؤلف کتاب «شب صورتی» توانسته است با بیان داستان به هدف خود برسد. در گذشته ادبیات دغدغه مخاطبیابی نداشت؛ اما امروز چرخه رساندن اثر به مخاطب مهم شده است؛ اما اثر نیز باید ویژگیهایی داشته باشد تا به روشهایی مختلف، آن را به مخاطب برسانیم.
مخاطب صاحب فهم و اندیشه و اختیار است. مخاطب تصمیم به انتخاب کتاب میکند و برای مطالعه یک کتاب، اگر همه چیز را به رسانه موکول کنیم، این بی احترامی به مخاطب است.
مظفر سالاری مخاطب خود را میشناسد که این مسئله مهمی است. یکی از کارهای یک نویسنده مشخص کردن گروه مخاطبان خود است؛ لحاظ کردن مخاطب در نوشتن یک اثر موفق، بسیار مهم است.
#شب_صورتی
#مظفر_سالاری
#رمان_مذهبی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
جرعه ای از کتاب:
روی مبل لم داده بود و در س های شنبه را پیش خوانی می کرد. در کلاس شان رقابت درسی، شدید بود. پدر لپ تاپش را روی پا گذاشته بود و مطلبی را دربارۀ گیاه «کینوا » و کشاورزی ارگانیک می خواند. «ریحانه »، گوشۀ هال، مقنعه اش را اتو می زد. بوی پیراشکی ای که خورده بودند، هنوز از آشپزخانه می آمد. جاروبرقی در اتاق کناری از صدا افتاد. تلویزیون خاموش بود. سکوت دلپذیری دست داد. در آن برکۀ آرام، تلفن به صدا درآمد. ریحانه، اتو را روی پای هاش گذاشت و رفت گوشی را بردارد. «سینا » که نزدیک تلفن بود، گردن کشید و نگاهی به شماره انداخت. از خانۀ «رقیه خانم » بود. خواست گوشی را بردارد که ریحانه پیش دستی کرد.
#شب_صورتی
#رمان_مذهبی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
«شب صورتی» قصه دل مشغولیهای یک نوجوان است و در آن از چاشنی عشق هم استفاده شده است.
عشق نوجوانانه در این رمان وجود دارد که سعی دارد به نوعی آن را مدیریت کند. در این کتاب یک روحانی دوستداشتنی به نام آسیدمحمدعلی وجود دارد که با نوجوان قصه دوست میشود و به او میآموزد که چطور عشق خود را مدیریت کند.
از آنجا که پدربزرگ سینا -پسر نوجوان قصه- با پدرش روابط تیره و تاری دارد، و شخصیت نوجوان قصه سعی دارد در این میان الفت و دوستی برقرار کند، میتوان این کتاب را اثری درباره دوستی، احترام به بزرگترها دانست که یزد و ارزشهایی که در این جغرافیا مطرح است را نیز معرفی کرده است.
#شب_صورتی
#رمان_مذهبی
#سالار_مظفری
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
کتابخانه ی وزیری شلوغ بود و زمزمه ی لطیفی از نفس کشیدن و جابه جایی به گوش می رسید.سینا دو ساعت مطالعه کرده بود.برخاست برود که احسان را در انتهای سالن دید.رفت و دست روی شانه اش گذاشت.احسان به نشانه ی لبخند،یکی از دو گوشه ی لبش را اندکی بالا برد.سینا بیخ گوشش گفت:
«میشه بیای بیرون؟»
کتاب شب صورتی/صفحه 277
#شب_صورتی
#معرفی_کتاب
#رمان_مذهبی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
گلچینی از کتاب شب صورتی:
خودش را روی صندلی انداخت. قلبش شروع کرده بود به نقاره زدن. دست روی سینه گذاشت. شاید آمده بودند نمایشگاه را ببینند. از جا پرید. دستپاچه شده بود. نمیدانست توی آشپزخانه قایم شود یا اتاق خواب. به خودش گفت: «برای چی باید مثل دزدها قایم بشم؟ کار بدی که نکردهم. با این کارهای بچگونه، خودمو رسوا میکنم.»
خبری نشد. با احتیاط به پنجره نزدیک شد. صدای خنده شنید. از گوشۀ پرده به حیاط نگاه کرد. باورش نمیشد! پس از دو هفتۀ سخت، بالأخره داشت او را میدید. نگین و خواهرش هر کدام، خوشهای انگور را زیر شیر حوض شستند و رفتند روی تاب نشستند. میگفتند و میخندیدند و آرام تاب میخوردند. نگین شبیه رامین میخندید. یک دستش را دور شانۀ ریحانه انداخت و با دست دیگر، خوشۀ انگور را بالای سر او گرفت تا قطرههای آب، روی سر و صورتش بریزد. یک چشم نگین به پنجرههای بالای ایوان بود تا کسی او را در آن حال نبیند. ریحانه خواست تلافی کند که نگین پایین خوشهاش را گاز زد. باز خندیدند. سینا بیصدا میخندید، گرچه به نظرش عادلانه نبود که خودش آنقدر به او فکر کند و او اینقدر بیخیال و شاد باشد! در خیالش هم نمیگنجید بتواند پس از آن شب صورتی، او را مخفیانه و آن همه نزدیک، تماشا کند. هم از دزدانه دید زدن، بدش میآمد، هم آرزویش این بود که تا ابد، پشت آن پنجره بایستد و تماشایش کند.
این کتاب در 80 فصل با 388 صفحه ودر شمارگان 2500 جلد، عرضه گردید.
#شب_صورتی
#رمان_مذهبی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
رسول الله نزدیک شد. همه کنار رفتند. پیامبر خدا که پیکر مصعب را دید اشک بر دیدگانش روان شد. رو به جنازه گفت «هنگامی که تو را در مکه می دیدم از تو خوش لباستر کسی نبود و حالا کفنی نیست تا بدنت را بپوشاند و اکنون سر آغشته به خون تو با یک عبای پشمینه پوشیده شده است.»
به دستور پیامبر جنازه را بدون کفن دفن کردند او نخستین شهید تاریخ اسلام بود که بی کفن به خاکش سپردند. از آن پس بود که این سنت محمدی بر قرار شد که شهدای جنگ در اسلام نیازمند کفن نباشند.
#وقتی_دلی
#رمان_مذهبی
#بریده_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
مهمترین بخش این کتاب ماجرای هجرت مسلمانان بهیثرب است. این هجرت با مشورت در بین مسلمان و با حضور پیامبر و امیرالمومنین صورت میگیرد و تصمیم بر آن میشود که قبل از هجرت مسلمانان گروهی برای آماده کردن فضا و بررسی یثرب به این شهر سفر کنند. سرپرستی این گروه با پیشنهاد امام علی(ع)، به مصعب بن عمیر واگذار میشود.
در بخشی از داستان، مصعب بن عمیر با همراهی عدهای از مسلمین در جریان رهسپار شدن به حبشه با کاروانی همراه و همسفر میشوند. در میان راه عدهای از دزدان قصد حمله به کاروان را دارند که مردی از کاروانیان از خوف آنان بتی چوبی را از دستمال بیرون میآورد و به نوعی از بت کمک میخواهد که ما را از آنان حفظ کن، اما پس از جنگ گویی به این نتیجه رسید که این بت و هیچ بتی اصلا نه توان دفع بلا را از دیگران دارد و نه حتی از خود او. در این فکر غوطهور بود که ناگهان فردی از کنارش میگذرد و غیر عمد به شانه او برخورد میکند، بت از دست مرد بر زمین میافتد و باد آن را با خود به بیرون از چادر میبرد.
این کتاب در ۱۰ فصل و یک خاتمه با نام فصل آخر، با زبانی سا و روان نگاشته شد و در ۳۸۱ صفحه در موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب چاپ شده است.
#وقتی_دلی
#رمان_مذهبی
#کتاب_خوب_بخوانیم
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
: «از شروع اسلام تا روز قیامت، هرکس در مدینهالنبی شهادتین بگوید، یک ثواب به او میرسد و یک ثواب به مصعب بن عمیر». شاید با خواندن این روایت منسوب به پیامبر اعظم(ص) به توفیقی که شامل حال مصعب بن عمیر میشود غبطه بخوریم؛ صحابیای که در تاریخ اسلام از او به بزرگی یاد شده و نامش همواره در کنار اتفاقات مهم تاریخ اسلام روایت شده است. جوانی اشرافزاده که از خانوادههای بزرگ قریش و فرزندان عبدمناف بوده و با شنیدن ندای پیامبر اسلام در دعوت به دین آسمانیای که با خود آورده بود به تمام پیشینه خانوادگی که مایه فخر عرب بوده، پشت پا میزند و همراهی پیامبر را برمیگزیند.
این رمان واقعیتی به نام اهمیت روایت غیرمستقیم از پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) را یادآوری میکند و نشان میدهد میشود بدون اشاره مستقیم به شخصیت معصومان و خانواده آنها اعم از فرزندان، همسران، خواهران و برادران با استفاده از شخصیتهایی که در آن روزگار زندگی کردند به بیان منش و رفتار بزرگان اسلام دست زد. این مهمترین ویژگیای است که این رمان دارد و خواننده در مواجهه با آن به این نکته میرسد که با روایت غیرمستقیم میتوان نمایی از تصویر معصومین را برای خواننده ترسیم کرد بدون اینکه خدشهای به شخصیت دستنیافتنی این بزرگان وارد شود. نویسنده به خوبی توانسته فضای مکه در سالهای بعثت را به خواننده نشان دهد و حتی رسوماتی که پیش از اسلام در جزیرهالعرب جاری بوده را با کمک گرفتن از رویاهایی که مصعب میبیند به خواننده نشان داده است. از این حیث این رمان در فضاسازی و خلق موقعیتهای مختلف مانند رسومات قبیلگی و عقایدی که عرب جاهلی داشته بسیار موفق بوده و خواننده با یک اثر توریستی در فضای رمان مواجه نیست، بلکه خود را در حال و هوای مکه و شهرهای اطراف به خوبی درک میکند. روابط میان قبایل و بزرگان آنها و نظام حاکم بر خانواده و مجالس خانوادگی، باورپذیر از کار درآمده است و از این حیث باید تلاشهای نویسنده را در ساخت این فضا ستودنی توصیف کرد.
#وقتی_دلی
#رمان_مذهبی
#معرفی_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🦋عبدالحمید دستی بر محاسن بلند و سفیدش کشید و گفت:
_ این که میبینی چهار نفر دارند تویِ بی راه و توی فامیل پچ پچ میکنند، فقط به خاطر این است که تابحال این موضوع سابقه نداشته.
حکیمه خاتون از خجالت سرش را پایین انداخت. حرفی نزد. عبدالحمید ادامه داد:
_تو اولین دختری هستی که خواستگار شیعه دارد.
🦋 توی جاده خبری از ماشین نبود. برهوت هم ساکت و آرام بود. بویی از آدمیزاد نمی آمد. عبدالحمید سرش را بلند کرد و آرام آسمان را از نظر گذراند. توی آسمان هم خبری از پرواز پرنده نبود. عبدالحمید دوباره به حکیمه خاتون نگاه کرد و گفت:
شعیه ها هم مثل ما مسلمانند. توی همین روستاهای سیستان من چند تا رفیق شیعه دارم. سالهاست با هم سلام و احوالپرسی داریم.
🦋 نه جنگی هست نه خشونتی. نه دعوایی داریم و نه رقابتی. او نماز خودش را میخواند من هم نماز خودم را. توی کتابهای آنها چیزهایی نوشته و آنها شیعه شدهاند، توی کتابهای ما هم یک چیزی های دیگر نوشتن و ما سنی شدهایم.
الان دوره وحدت اسلامی است. باید با وحدت و برادری و دوستی و رفاقت مسائل را حل کرد اختلافات را کنار گذاشت.
🦋 برای آنکه حکیمه خاتون را به حرف بیاورد، پرسید:
_گفتی اسمش چه بود؟
حکیمه خاتون خجالت کشید سرش را بیاورد بالا. هنوز نگاهش به خاک داغ برهوت بود.
خیلی آرام و زیر چشمی نگاهش کرد. عبدالحمید عموی بزرگش بود.
#فرشته_ای_در_برهوت
#رمان_مذهبی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
💐کتاب تولد در توکیو روایت شیرین و پرفراز و نشیب زندگی خانم اتسوکو هوشینو است. کتاب به تحول تدریجی این خانم می پردازد. که چطور یک دختری که در ناز و نعمت بزرگ شده، به خاطر اسلام از هرچه که دارد میگذرد.
💐روایت بسیار زیبا جذاب و تاثیرگذار دختری که در جامعه سکولار زندگی میکند، اما در همان جامعه با اسلام آشنا میشود و شیفته اسلام میشود.
💐کتاب از زمان دانشگاه رفتن خانم هوشینو هست که از همان دوران برای اینکه خود را از افسردگی نجات دهد به دنبال لباس های مارک دار و لوکس میرود .
💐پس از مدتی اتفاقاتی برایش می افتد که باعث میشود مسیر زندگی اش عوض شود و به فکر تحقیق درباره اسلام گردد .
#تولد_در_توکیو
#رمان_مذهبی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
💐کم کم متوجه شدم اسلام نه تنها یک دین تروریستی نیست، بلکه خیلی هم زیباست. فهمیدم تمام این حرف هایی که درباره اش می شنیدم دروغ بوده پس به اسلام علاقهمند شدم.
💐وقتی فهمیدم اسلام دینی است که ادیان قبل از خودش را قبول دارد و نظرش این است که تکمیل شده ی آنهاست علاقه ام بیشتر شد. وارد مسائل تخصصی تر مثل حقوق زنان در اسلام شدم.
💐 فهمیدم حرف هایی که میگفتند زن ها در اسلام از کم ترین حقوق برخوردارند از اساس دروغ بوده. به این نتیجه رسیدم که به حرف رسانه ها نمی شود اعتماد کرد. فهمیدم ماجرا یازده سپتامبر و امثال اینها همه اش ساختگی بوده.
💐همه اش برای این بوده که اسلام را خراب کنند.
باید خودم به صورت گسترده، به صورت تخصصی تحقیق می کردم.
#تولد_در_توکیو
#رمان_مذهبی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98