🔸این کتاب، داستان لیلا دختری است که در تضاد بین داشته های خود و خانواده و اجتماع متحیر مانده است. لیلا به خاطر موقعیت کاری پدرش که در مأموریت های فرامرزی است، مجبور است دوری و سختی هایی را تحمل کند و تحمل این سختی ها و مشکلات نبود پدر، می شود ناهنجاری های برخوردی او با اطرافیانش.
زندگی لیلا پر از لحظات تنهایی است و این تنهایی ها فرصت هایی برای تفکر او ایجاد کرده است. او معیارهایی را برای زندگی آینده اش برگزیده که شاید اجبار شرایط و زمانه، در آن نقش داشته و حالا می خواهد مختارانه و آزاد، مسیر زندگی اش را متفاوت جلو ببرد.
در این داستان، خواننده، شاهد درگیری های شخصیت های داستان است که هر کدام به نوبه ی خود، رنجی دارد که زندگی اش را تحت الشعاع قرار می دهد. رنج مقدس یک تابلو از زندگی افراد اطراف ماست. چه خوب، و چه بد. داستان می گذارد که هر شخصیتی، خودش، آنچه که زندگی اش را تحت الشعاع قرار داده است دریافت کند و پیش از آنکه بخواهد تمام مشکلاتش را بر گرده ی دیگری سوار کند، نقش خودش را در زندگی اش ببیند.
رنج مقدس با واقعیاتی همراه است که لحظه لحظه در زندگی دختر و پسر، زن و مرد ، مذهبی و غیر مذهبی جریان دارد. گفتگوها و عکس العمل ها، تصمیم گیری ها و شادی ها و غم هایی که حجم سنگینی از درد را بر قلب ها و زندگی ها می اندازد. داستان رنج مقدس، جریان همین امروز دنیای ماست که داریم در ان غلت می زنیم.
✍نویسنده:
#نرجس_شکوریان_فرد
📚دسته:
#رمان
#رنج_مقدس
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
📚 کتاب : #پدر
📝 نویسنده : #نرجس_شکوریان_فرد
🗂 نشر : #عهدمانا
✨موضوع: #جوان_اهل_بیت
#امام_علی علیه السلام
✏.....باور کنید بعد از سال ها گشتن و همه را دیدن و دل سپردن و دل کندن و امیدوار شدن و ناامیدی ها... تنها جایی که او را یافتم؛
#نجف بود... نجف اشرف.
در خیابان مقابل #حرم که راه می روی، گنبد طلایی تمام عرض چشمانت را پر می کند و دلت شروع به ارتفاع گرفتن از زمین می کند...
وقتی که اول ورودی کنار در می ایستی و مقابلت او است. فقط یک جمله می توانی زمزمه کنی:
السلام علیک یا #بابا ، السلام علیک یا #علی.
معنی علی را تازه دلت درک می کند.
علی، بلندت می کند از زمینِ چسبناک تا خدا. زمینی شدن و دل به دنیا بستن، خسته ات کرده بود. دلت آسمان می خواست و همه ی خدا را...
علی تو را می کَند از زمین و وصل می کند به خدا...
علی حکم پدریش از جانب خدا آمده... راحت بگو: سلام بابا
و در آغوشش خودت را رها کن.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
✨#پویش
#امیر_من
#پدر
#نرجس_شکوریان_فرد
#معرفی
"پدر" نوشته نرجس شکوریان فرد، در زمستان ۱۳۹۷ توسط انتشارات عهد مانا در ۹۶ برگ، پا به عرصه گذاشت.
این کتاب به بررسی ۴۴ حکایت از زندگی نورانی امیرالمومنین، امام علی (ع) میپردازد. کتاب از زبان راوی (سوم شخص) روایت میشود.
سرکار خانم شکوریانفرد در این کتاب همانند کتاب "مادر" به بیان خاطرات و حکایاتی از زندگی معصوم بسنده نکرده و مخاطب را به تفکر دعوت میکند. دغدغهها و تفکراتی که ممکن است با خواندن خاطرات معصومین به ذهن مخاطب برسد اما با این تفاوت که این بار نویسنده جرأت به خرج میدهد، و آنچه را که از سر میگذرد به نوشته تبدیل کرده و در این راستا خود و مخاطب را به چالش دعوت میکند.
این سری از کتاب های خانم شکوریانفرد که در قطع، فرم مشابه و محوریت بررسی زندگی ائمه در حال چاپ است؛ قرار است ما را با نگاهی جدید به تاریخ ائمه آشنا کند و ما را برای مدتی چشم به راه رسیدن کتابهای جدید از این دست بگذارد.
همچنان که به تازگی با چاپ کتاب " امام من" با محوریت امام زمان (عج) مشتاقان را شگفتزده و شادمان کرد.
از آثار شاخص نویسنده میتوان رمانهای رنج مقدس، اپلای و مجموعه کتاب از او ، داستانهای از کدام سو، هوای من، سو من سه را نام برد.
#منشور
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کتاب پدر: خاطرات زیبایی از زندگی امیر دلها
خاطرات زیبایی از زندگی امیر دلها
داستان هایی کوتاه و خواندنی و برداشتهایی شیرین
و متفاوت برای زندگی هرجوانی که به دنبال بهتر شدن است.
#کلیپ_معرفی_کتاب
#پدر
#نرجس_شکوریان_فرد
#عهد_مانا
#نمکتاب
#لذت_زندگی
#داستان_کوتاه
#با_کلاسا
#کتابخوانی
#کتاب_خوب_بخوانیم
@maghar98
تازه_های_کتاب
👠👠و این بار با یک پرونده امنیتی و بر اساس یک پرونده ی واقعی...😎
از نویسنده صاحب سبک، نرجس شکوریان فرد...
خانم شکوریانفرد، فعال فرهنگی و تربیتی، سخنران و نویسنده کتابهای پرفروش برای مخاطبان جوان و نوجوان است.کتاب حاضر، بعضی از اتفاقاتی را که در فضای مجازی رخ می دهد و منجر به سوء استفاده ها می شود را به تصویر کشیده است.
رنج مقدس، از کدام سو، هوای من، سو من سه، مجموعه از او و رمان زنان عنکبوتی از مهمترین اثار ایشان است. مجموعهای درباره امامان اهلبیت علیهم السلام با عنوانهای: پدر(درباره حضرت علی)، مادر(درباره حضرت زهرا)، امام رئوف (درباره امام رضا)، امام من (درباره امام عصر)، امیر من (درباره امام حسین) علیهم السلام، از آثار مفید و خواندنی ایشان است.
#زنان_عنکبوتی
#نرجس_شکوریان_فرد
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
سینا با مَرد ترسیده ای روبرو شد که نمی توانست اعتماد کند. قرارشان را شب در کافه ای دورتر از موسسه گذاشته بودند. ت.م که خبر داد مرد سفید است، سینا وارد کافه شد.
صندلی را که عقب کشید تا بنشیند مرد تازه از دنیای خودش بیرون آمد:
-دیر کردید؟
سینا گفت:
-شما یه ربع زودتر اومدید!
مرد عجله داشت برای گفتن حرفش، شاید هم ترسیده بود که دستانش را مقابل دهانش در هم قفل کرد و گفت:
- از موسسه میام بیرون. همین فردا استعفا می دم! نمی مونم!
سینا متناسب با حال مرد حرفش را زد:
-بیرون بیایید وجدانتون هم راحت میشه!
مرد از تکه ی سینا جا خورد! پشیمان بود از این که تا به حال چشم بسته کارمندشان بوده:
-بمونم هم کاری از دستم بر نمیاد! اونا یه تیمن! ما مدام از خارج وجه واریزی داریم، حتی از آمریکا! می فهمید؟ من می دونم پولایی که واریز می شه از کجاست! ما توی موسسه دکتر میاریم برای سقط جنین! می فهمید یعنی چی؟ یعنی وقتی برای دختر و زن مردم این طور بی رحمانه برخورد می کنند و بیچارش می کنند برای من که دیگه هیچی!
قلب سینا از حرف مرد به درد آمد:
-دکتر! تو که گفتی...
مرد نگذاشت سینا حرفش را تمام کند و عصبی دستانش را روی میز کوبید و نالید:
-من خودم تازه دارم اینا رو متوجه می شم! می فهمی... تازه دارم متوجه می شم. تا حالا سرم توی آخور خودم بود، اما... من نمی مونم. یه روزم نمی مونم.
#زنان_عنکبوتی
#نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
من فقط عکسای خودمو می ذاشتم. عکس های مهمونیا و گردشایی که می رفتم. یا گردش و تفریح.
عکسای خودمو دوست داشتم. البته برام مهم بود که لایک و پیام هم داشته باشم.
پیجم مثل بچه ام شده بود. مثل خونه خودم. هم دوستش داشتم، هم توش راحت بودم. خیلی راحت…
همین که نامحدود بود و آزادی رو لمس می کردم، احساس قدرت می کردم.
#زنان_عنکبوتی
#نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ_معرفی_کتاب
📚 #زنان_عنکبوتی
✏ #نرجس_شکوریان_فرد
میدانِ کار شده قلب ❤️ایران🇮🇷...
ظاهرا یک کار زنانه👠 و آرام🤐 ست...
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
بیشتر از اینکه شهید معماریان پانزده ساله تأثیر بذاره، مادرش اثربخش بود.👌
چه مادری
چه اعتقادی
چه شفایی از حضرت رسول (ص) برای محمد هجده ماهه اش😇
چه شهامتی برای جبهه رفتن پسر سیزده ساله اش
و چه عشق بازی ای بعد شهادت پسر پانزده ساله اش😭
قصه شال جزئی از یک مجموعه چهار جلدی درباره خاطرات شهدا، بنام «از او» به نویسندگی خانم شکوریان فرد میباشد.
این مجموعه نگاه ما زمینیان هست به مسافران آسمانی. مسافری که اگر دیر بجنبیم بر خاطراتش غبار فراموشی مینشیند.😔
این کتاب کم حجم صمیمی و دوست داشتنی که با بیان ساده و روان به زندگی این نوجوان پانزده ساله میپردازد، را به همه شما پیشنهاد میکنم به خصوص نوجوانان عزیز.😃
#قصه_شال
#نرجس_شکوریان_فرد
#شهید_محمد_معماریان #معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
یک روز که از مسجد آمد یک راست سراغ مادر رفت و گفت میخواهم بروم بسیج مسجد و عضو شوم، شناسنامه ام را بدهید. مادر خوشحال شد احساس کرد که زحمت هایش به بار نشسته است. پسرش می خواست سرباز امام شود، شناسنامه محمد را داد دستش و گفت: هنوز یک ساعت نشده بود که محمد برگشت. رفت گوشه اتاق نشست و گریه کرد😢.
مادر با تعجب به اشکهای محمد نگاه کرد🧐 و پرسید: چه شده؟
محمد با عصبانیت رویش را برگرداند و گفت: قبول نکردند. گفتند: « بچه ای زود است. صبر کن نوبت تو هم می شود »😡
دوباره هق هقش بلند شد و اخم های مادر در هم رفت.🤨
بلند شد و گفت: «خیلی اشتباه کردند که قبول نکردند. بیا باهم بریم ببینیم چه می گویند.»🧐
وقتی وارد مسجد شدند🕌، مادر یک راست رفت سراغ مسئول ثبت نام.
گفت: «حاج آقا! اگر یک نفر بخواهد به اسلام پناهنده بشود، شما ردش میکنید؟»👌👌👌👌
مسئول با تعجب سرش را بلند کرد. مادر ادامه داد: «این بچه ی من میخواهد عضو شود و پناهنده به بسیج شود.» مسئول سرش را پایین انداخته مانده بود که چه بگوید.😔
آهسته گفت: « والله مادر خیلی از مادرها میآیند و به ما اعتراض میکنند که چرا جوان ۱۹ _۲۰ ساله شان را عضو بسیج کردهایم! آن وقت شما خودتان آمدهاید اصرار می کنید که ما این بچه را عضو کنیم؟🤔
مادر گفت: « آنها خیلی اشتباه می کنند👁 شما هم باید اسم بچه ام را بنویسید📝.
از مسجد که آمدند بیرون، مادر پیروز شده بود.😎✌️✌️
#قصه_شال
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نرجس_شکوریان_فرد#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
محمد از جایش بلند شد. و دولا دولا مسیر کانال را طی کرد.
فرمانده فکر کرد محمد ترسیده است. صدایش زد و پرسید: کجا میروی؟ مگر نمیبینی از زمین به هوا آتش روی سر ما می ریزند؟»😨
_حاج آقا! خیالتان راحت باشد، دارم میروم نماز بخوانم😇. امام حسین(ع) هم ظهر عاشورا نمازش را اول وقت خواند.☺️👌
فرمانده آسمان را نگاه کرد؛ ☀️وقت نماز بود. محمد پوتین به پا و اسلحه به دست قامت بست زیر باران گلوله نمازش را خواند و سریع برگشت.👌
کمی از ظهر گذشته بود درگیری ادامه داشت. هر لحظه یکی روی زمین می افتاد. کسی نمی توانست سرش را بالا بیاورد چون تیر خوردنش حتمی بود.😔
ناگهان محمد بلند شد و تمام قد ایستاد. همه با تعجب نگاهش کردند دستش را به طرف بچه ها بلند کرد و با صدای بلند گفت: « بچه ها من هم رفتم😊 خداحافظ👋.»
بعد آرام زانو زد و افتاد حاجی دوید طرف محمد محمد چشمانش را بسته بود. محمد را بغل کرد باور نمی کرد که او هم رفته باشد😭.
آرام صدا زد محمد، محمد جان!😢طوری شده؟ محمدجان!
امّا محمد چشمانش را باز نکرد.😔 خواست سر محمد را روی زانویش بگذارد که دید گلوله آرپی چی پشت سر محمد را کاملاً برده است.😭 این بود که هرچه صدایش می کرد جواب نمی شنید.😢
بچه ها نمی توانستند دور بدنش حلقه بزنند، و برایش روزه جمعی بخواندند و گریه کنند. محمد کوچکترین عضو گروه شان بود .😭
محمد، محمد محبوب، محمد مهربان، محمد رفته بود و حجم آتش اجازه نمیداد که برایش عزاداری کنند.😔
#قصه_شال
#شهید_محمد_معماریان
#نرجس_شکوریان_فرد #بریده_کتاب
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
مسجد خیلی شلوغ بود🕌.
کسی گفت: یک دسته دارد برای کمک می آید.☺️
مادر رفت دم در مسجد و دید یک دسته عزاداری است. دسته ای منظم یکدست سفید پوش با شال های مشکی بر گردن. دست این جوان هایی که سه به سه حرکت میکردند.👌نوحه میخواندند🎤 و سینه میزدند.
نوحه خوان شهید سعید آل طاها بود که جلوی دست حرکت میکرد. مادر با تعجب پیش خودش گفت سعید که شهید شده بود اینجا چه کار می کند؟😳
همان موقع بود که محمد را در میانشان دید.🤭 تازه متوجه شد که این دسته دسته عادی نیست و همه آنها که در دست دارند سینه میزنند، شهید شدند.😊
دسته، بر سر و سینه زنان وارد مسجد شد.آهسته بسوی محراب رفت🕌 و آنجا مشغول عزاداری شد.🥁
مادر دسته را دور زد، کنار پرده ایستاد و نگاه کرد.😌
عزاداری که تمام شد، محمد از دسته جدا شد و پیش مادر آمد. دست انداخت دور گردن مادر و او را بوسید.😍
مادر از او پرسید و گفت: «محمد جان خیلی وقت است که ندیده امت خیلی بزرگ شده ای. 😊»....
محمد دستش را از روی صورت تا مچ پای مادر کشید. نشست و تمام باندهای پای مادر را باز کرد شال سبز را دور پای مادر بست و گفت: « پایت خوب شد😇 حالا برو توی زیرزمین و دیگها را بشور. این درد هم برای استخوان نیست، عضله پایت است که درد میکند.😍
#قصه_شال #شهید_محمد_معماریان #نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🍁 بالاخره محمدرضا را دستگیر کردند؛ یعنی این اتفاق باید می افتاد. شاید بیست بار بیشتر از دست ساواکی ها فرار کرده بود، اما آن بار از منبر که آمده بود پایین محاصره اش کرده و گرفته بودنش و یک راست هم برده بودنش شهربانی.
🍁 محمدعلی بیشتر از همه ناراحت بود. خبر را که شنیدیم انگار تبی بر تنمان نشست. محمدعلی لج کرده بود. توی راه پیمایی رفته بود از مغازه نمک خریده بود و توی چشم گاردی ها ریخته بود. دیدم دوان دوان آمد خانه و کارش را تعریف کرد.
🍁 گفتم: چه جوری نزدیک گاردی ها شدی؟ چرا نگرفتنت؟
گفت: چون فکر کردند بچه ام کاری نمی کنم، اما پدرشان را در آوردم. برادرم را اسیر میکنند!
🍁راه می افتیم با حاجی سمت شهربانی. شنیده ایم که دستگیرت کرده اند.جواب سربالا می دهند. ماهم کوتاه نمی آییم. می رویم و می آییم. توهین کنند. به خیال خودشان تحقیرمان می کنند. اما ما سرمان را بالا می گیریم. تو کاری نکرده ای که سرمان پایین باشد مادر. هرچه فحش می دهند نثار خودشان.
#مادر_شمشادها
#نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🍁 محمدعلی شانزده ساله بود. من مادرش بودم و می دانستم چقدر مقاوم است و اهل ناله و زاری نیست. اما معلوم بود که بر زخم های شکنجه می زنند که بی تابش می کرد و صدای «یاحسین» اش بلند می شد.
🍁نمی دانم چقدر طول کشید این زدنها ، ناله ها، فحش دادن ها، ذکر گفتن ها، اما برای من، برای یک مادر، فقط خدا می داند که چه بود و چه گذشت.
🍁 صدای ناله که قطع شد، اول کمی صبر کردم. فکر کردم الان صدای در بلند می شود و محمدعلی را تحویل می گیرم، اما دیدم خبری نشد. سراسیمه بیرون را نگاه کردم. امیدوار بودم که ببینمش، اما به جایش زمین خاکی و خونی را دیدم.
#مادر_شمشادها
#نرجس_شکوریان_فرد
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺بدن حاجی دردمند از جبهه ها و رزم هایش بود.
زخم هایی که یادگاری مانده بود روی بدنش و گاهی آن قدر شدت می گرفت که در صورت و حال حاج قاسم پیدا می شد.
دوستان می گفتند:
🌺-حداقل گردن بند طبی را ببندید....!
حاجی گاهی موقع تلاوت قرآن که تنها بود، گردن بند طبی را می بست اما می گفت:
-این درد ها مال منه، عادت می کنم.
بدنش را در هم می فشرد؛ شاید کمتر شود، می گفت:
🌺-من این گردن طبی رو ببندم، نیرو ببینه، چی می شه؟ نمی گه حاج قاسم چی شده....
بعد لبخند معروفش را می زد و می گفت:
-این درد ها یادگاری رفقای شهیدمه!
این ها نباشه یادم می ره کی ام!
با این درد ها یاد دوستای شهیدم می افتم؛ یاد حسین یوسف الهی، احمد کاظمی......
🌺 اصرار می کردند که بدنش را ماساژ بدهند تا شاید کمی بهتر بشود؛
نگاه آشنا و مکث دارش را می انداخت روی صورت دوستان و می گفت:
-این درد خیلی مهم نیست، درد مردم و دینه که آدم رو می کشه؛
شهدا نمی دادن بدن شون رو کسی ماساژ بده!
#حاج_قاسم2
#نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🍁طاها قراربود نیم ساعت دیگه برود سراغ سرآشپز، قبل ازهمه حرفش را زد:
-آقا امیر این هنرمندا بعداً می شن سلبریتی، سلبریتی طرفدار زیاد داره و پایه کارش روی جهالت مردم عامه! اینا دو تا کار می کنن، یکی آنقدر فضا رو پر از اندیشه های خودشون می کنن که مردم اصل مطلب رو متوجه نمی شن، دوم میان با کمک همین سبلریتی ها که مورد علاقه مردم عام هستند، فضا رو دست می گیرن وهرحقیقتی رو پشت و رو به مردم می گن! نتیجه؛ مردم هم که اصل ماجرا رو نمی دونستن، فکر می کنن حقیقت همینه که این بازیگر، این موزیسین، این مدلینگ، این خواننده، این بازیکن می گه.....
🍁دیگه شما هرچی بگی حق اینه، نمی پذیرن؛ می شه مثل این که توی انتخابات هرچی حقیقت گفته شد راجع به منافقین، اینا گفتن نه!
🍁گفتن هفتده هزار نفر رو توی کوچه و بازار همین منافقان کشتن، پوست سروصورت جوون مردم رو با چاقو کندن، سرشون رو با تیزی موزاییک گوش تا گوش بریدن، زن و بچه رومثل گوسفند تکه تکه کردن. سلبریتی ها گفتن نه منافقا خوبن؛ قاضی و دادستان تو چشم مردم شد قاتل! حالا اگه یکی با ماشین اینا تصادف کنه، به پدر و مادر راننده فحش می دن؛ اما چون ارباباشون گفتن منافقا رو خوب جلوه بدید، اینا پول آغشته به خون مردم کشورشون رو می خورن؛ پول نجس اروپا و آمریکا!
#سیاه_صورت
#نرجس_شکوریان_فرد
#انتخابات
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🍁حافظ بسمه اللهی گفت و شروع کرد:
-راستش ما از دیشب روی مواردی که از خونه به دست آوردیم تمرکز کردیم. یه سری از اطلاعاتی که داشتیم کاملا تایید و مستند شد. پری سیما پروژه امروز و دیروز نبوده، از اول با گروه منافقین همکاری می کرده، بعد هم طبق اسنادی که همش ازخونه خودش به دست آوردیم از عکس های زیاد و موارد دیگه ثابت می شه توی متینگای منافقین و جلسات خاصشون عنصر فعال بوده، با سلطنت طلبا هم همکاری می کرده.
🍁فیلمای ارتباط با شبکه بی بی سی و من تو هم هست؛ منتهی کاری که کرده اینه که شش ماه قبل از ورودش به ایران تمام این برنامه هاشو کنسل می کنه تا سفید وارد ایران بشه.
🍁-سندی دارید که اثبات کنه؟
-بله یک جلسه ای توی کشور.......برگزار می شه که اونجا میز عملیات فرهنگی علیه ایران هست" تمرکز کار این دو سه کشور ارپایی روی هنرمنداست؛ یعنی خب مطلعید که کشورهای اروپایی عملیات نرم علیه ایران را بین خودشون قسمت کردن.
🍁بلژیک و فرانسه روی جذب بازیگرا کار می کنن، فنلاند کارش برای نوازنده های ایرانیه، سوئیس برای سرمایه دارای ایرانی تله می ذاره، ایتالیا تمرکزش روی رقص های محلیه، ژاپن و اسپانیا و اسلواکی هم کمک دست موسیقی خرابکاری می کنن...............
#سیاه_صورت
#نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🍁همیشه پای یک زن در میان است...این بار از جنس نفوذ....
🍁داستان نفوذ داستان عجیبی ست، مخصوصاً وقتی پای آدم های معروف و مشهور به میان بیاید.....
🍁این داستان واقعیست، بر اساس یک پرونده واقعی!
کتاب سیاه صورت ماجرایی واقعی و پر هیجان از ارتباط با کشورهای اروپایی را کاملاً مستند و به شکلی نو و روان به رشته تحریر در آورده است.
🍁این یک داستان امنیتی نیست، داستان امنیت است.
🍁کسانی که عزت نفس و بصیرت کافی به کشور پر عظمت ایران ندارند، تصمیم گیران موجهی برای کشور نیستند.
🍁کتاب سیاه صورت نوشته نرجس شکوریان فر مستند جدیدی با طعم زنان عنکبوتی است. اما با روایت جذاب و مهیج تر.
🍁 داستان درباره زنی است که از کودکی در خارج از ایران زندگی کرده و همیشه از ایران و ایرانی بودنش متنفر است.
این تنفر باعث میشود که او عضو اصلی کارهای اروپایی ها و آمریکای ها قرار بگیرد و به ایران سفر کند.
🍁او برای کشاندن سلبریتیها به گرداب خودشان حاضر به هر کاری می شود.
ولی در آخر.....
#سیاه_صورت
#نرجس_شکوریان_فرد
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🚓دیشب ماشین سفیر کشور... تک سرنشینه، وارد باغ شد اما موقع خروج یه زن هم توی ماشین بود که پوشش درستی هم نداشت؛ ما فقط تصویر گرفتیم اما سیاه کار گفت قضیه چی بوده!
سر امیر چرخید سمت حمید و نگاه ریز شده اش روی او ماند. طاها سکوت بدی کرده بود، همه می دانستند جز امیر.
طاها طاقت نیاورد و کمی آب خورد و جمله اعتراضی را گفت: آدم باید خیلی رو غیرتش تسلط داشته باشه که این سفرای اروپایی رو تحمل کنه! اما بدتر از اون آدم باید اینو بپرسه که به مردم ما چی خوروندن که بعضی از ایرانی های پر غیرت رو به این جا کشوندن!؟
امیر کلافه شده بود که حمید با صدای گرفته ای گفت: فلانی... که بازیگره دیروز همراه زن و دختر و دومادش توی جلسه بودن؛ بعد از یه عالمه کثافت کاری، سفیر کشور... میگه همسرتون رو بدید برای امشب من، مَرده میگه من مشکلی ندارم اگه خودش بخواد؛ اونی که توی ماشین بوده، همسر بازیگر معروفمون بوده!
‼️ سکوت بر همه اتاق حاکم شده بود؛ حتی بر زمان هم، بر اشیا هم...
-به چه قیمتی؟
-به قیمت وعده تبعه همون کشور اروپایی شدن!
#کتاب #رمان #سیاه_صورت #زنان_عنکبوتی #نرجس_شکوریان_فرد #عهد_مانا #کتاب_خوب #کتاب_خوب_بخوانیم
_پری سیما نیروی پشتیبانی داخلیه، یعنی روی هنرمندای داخلی داره حساب باز می کنه؛ و الّا هنرمندایی که دو تابعیتی شدن یا ساکن، یه پرونده جدایی دارن توی کشورهای اروپایی و آمریکایی؛
روی بعضی از اونا سرمایه گذاری شده و نتیجه هم دادن!
چرا باید #هنرمند ایرانی، طبق اندیشه و سبک فکری کشورهایی زندگی و کار کند، که همه آن کشورها، در #تحریم ایران شریکند، در تحقیر مردم ایران هم پیمانند، در دشمنی با مردم ایران هم دستند، از بمب های شیمیایی تا فروش خون آلوده به #ایدز ...
دلش هم غصه دار بود که چه طور این به اصطلاح هنرمندها می توانند این خیانت ها را در حق مردمشان بکنند!
– چندتا گروه #موسیقی زیرزمینی هم این جا، هم اون جا #پرونده باز دارن؛ یعنی دیگه کل موسیقی و محتوا با اون ور هماهنگه، کلا بدون اجازه اون ور هیچ اجرایی اینجا ندارن!
_ این هنرمندا بعداً می شن سلبریتی، سلبریتی طرفدار زیاد داره و پایه کارش روی جهالت مردم عامه!
اینا دو تا کارو می کنن:
یکی آن قدر فضا را پر از اندیشه های خودشون می کنن که مردم اصل مطلب رو متوجه نمی شن، دوم میان باکمک همین سلبریتی ها که مورد علاقه مردم عام هستن، فضا رو دست می گیرن و هر حقیقتی رو پشت رو به مردم می گن!
می شه مثل اینکه توی #انتخابات ، هرچی حقیقت گفته شد راجع به #منافقین ، اینا گفتن بله!
#کتاب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب #نرجس_شکوریان_فرد #داستان_ایرانی #بازیگر #جاسوس #نفود #سینما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه پای یک زن در میان است...این بار از جنس نفوذ....
🍁داستان نفوذ داستان عجیبی ست، مخصوصاً وقتی پای آدم های معروف و مشهور به میان بیاید.....
🍁این داستان واقعیست، بر اساس یک پرونده واقعی!
کتاب سیاه صورت ماجرایی واقعی و پر هیجان از ارتباط با کشورهای اروپایی را کاملاً مستند و به شکلی نو و روان به رشته تحریر در آورده است.
🍁این یک داستان امنیتی نیست، داستان امنیت است.
🍁کسانی که عزت نفس و بصیرت کافی به کشور پر عظمت ایران ندارند، تصمیم گیران موجهی برای کشور نیستند.
🍁کتاب سیاه صورت نوشته نرجس شکوریان فر مستند جدیدی با طعم زنان عنکبوتی است. اما با روایت جذاب و مهیج تر.
🍁 داستان درباره زنی است که از کودکی در خارج از ایران زندگی کرده و همیشه از ایران و ایرانی بودنش متنفر است.
این تنفر باعث میشود که او عضو اصلی کارهای اروپایی ها و آمریکای ها قرار بگیرد و به ایران سفر کند.
🍁او برای کشاندن سلبریتیها به گرداب خودشان حاضر به هر کاری می شود.
ولی در آخر.....
#سیاه_صورت
#نرجس_شکوریان_فرد
#معرفی_کتاب #ترانه_علیدوستی #جشنواره_کن
حافظ بسمه اللهی گفت و شروع کرد:
-راستش ما از دیشب روی مواردی که از خونه به دست آوردیم تمرکز کردیم. یه سری از اطلاعاتی که داشتیم کاملا تایید و مستند شد. پری سیما پروژه امروز و دیروز نبوده، از اول با گروه منافقین همکاری می کرده، بعد هم طبق اسنادی که همش ازخونه خودش به دست آوردیم از عکس های زیاد و موارد دیگه ثابت می شه توی متینگای منافقین و جلسات خاصشون عنصر فعال بوده، با سلطنت طلبا هم همکاری می کرده.
🍁فیلمای ارتباط با شبکه بی بی سی و من تو هم هست؛ منتهی کاری که کرده اینه که شش ماه قبل از ورودش به ایران تمام این برنامه هاشو کنسل می کنه تا سفید وارد ایران بشه.
🍁-سندی دارید که اثبات کنه؟
-بله یک جلسه ای توی کشور.......برگزار می شه که اونجا میز عملیات فرهنگی علیه ایران هست" تمرکز کار این دو سه کشور ارپایی روی هنرمنداست؛ یعنی خب مطلعید که کشورهای اروپایی عملیات نرم علیه ایران را بین خودشون قسمت کردن.
🍁بلژیک و فرانسه روی جذب بازیگرا کار می کنن، فنلاند کارش برای نوازنده های ایرانیه، سوئیس برای سرمایه دارای ایرانی تله می ذاره، ایتالیا تمرکزش روی رقص های محلیه، ژاپن و اسپانیا و اسلواکی هم کمک دست موسیقی خرابکاری می کنن...............
#سیاه_صورت
#نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب
شهیدانه
۱. دکان دار بود،سدر و کافور و صابون و عطر… می فروخت.مدت ها بود که محبت امام در زندگی اش یک جریانی پی
۲.
هرکس در عالم هستی یک نگرانی دارد،یک مشغولیت ذهنی،یک شوق،یک معشوق.
محبت به امام کنار همه اینها نیست
محبت به امام پایه است.اصل است،حاشیه نیست،متن است.
و کسی که این اصل را دارد،هیچ نگرانی یا هیچ مشغولیت و هیچ شادیِ حرامی ندارد.
امام دارد و همه چیز دارد.
امام داشته باشی،زمین و آسمان در اختیار توست…
چون تو در خدمت امامی و خدا همه چیز را در اختیار امام گذاشته.
#امام_من
#نرجس_شکوریان_فرد
@maghar98