✨#پویش
#امیر_من
#پدر
#نرجس_شکوریان_فرد
#معرفی
"پدر" نوشته نرجس شکوریان فرد، در زمستان ۱۳۹۷ توسط انتشارات عهد مانا در ۹۶ برگ، پا به عرصه گذاشت.
این کتاب به بررسی ۴۴ حکایت از زندگی نورانی امیرالمومنین، امام علی (ع) میپردازد. کتاب از زبان راوی (سوم شخص) روایت میشود.
سرکار خانم شکوریانفرد در این کتاب همانند کتاب "مادر" به بیان خاطرات و حکایاتی از زندگی معصوم بسنده نکرده و مخاطب را به تفکر دعوت میکند. دغدغهها و تفکراتی که ممکن است با خواندن خاطرات معصومین به ذهن مخاطب برسد اما با این تفاوت که این بار نویسنده جرأت به خرج میدهد، و آنچه را که از سر میگذرد به نوشته تبدیل کرده و در این راستا خود و مخاطب را به چالش دعوت میکند.
این سری از کتاب های خانم شکوریانفرد که در قطع، فرم مشابه و محوریت بررسی زندگی ائمه در حال چاپ است؛ قرار است ما را با نگاهی جدید به تاریخ ائمه آشنا کند و ما را برای مدتی چشم به راه رسیدن کتابهای جدید از این دست بگذارد.
همچنان که به تازگی با چاپ کتاب " امام من" با محوریت امام زمان (عج) مشتاقان را شگفتزده و شادمان کرد.
از آثار شاخص نویسنده میتوان رمانهای رنج مقدس، اپلای و مجموعه کتاب از او ، داستانهای از کدام سو، هوای من، سو من سه را نام برد.
#منشور
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از پیرمردی اشارتی
از جوانی به سر دویدن
جوان اما به هوای نان و نوا سفر آغاز کرد!
غافل از آنکه حقیقتی که ارزش دویدن داشته باشد
باید جان تو را گداخته کند
نه سکه هایت را.
#نمکتاب
#کیمیاگر
#عهد_مانا
#رضا_مصطفوی
#پویش_کتاب_خوانی_غدیر
#غدیر
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کلیپ_معرفی_کتاب
#امیر_من
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🏴این کتاب یکی از چندین کتابیه که از روی صدای یک امیر نوشته شده. امیری که اونقدر تو رو دوست داشته که سال ها پیش همه دارایش، همسرش، فرزندانش، خواهر و برادرش، بهترین دوستانش رو فدا کرد که شاید الان وسط این همه شلوغی، بشنوی صداشو..
🏴حس کنی دوست داشتنشو.. و بخوای از اون بیشتر و بیشتر بدونی.
امیر من اثری است از مجموعه آثار خانم نرجس شکوریان فرد که در تابستان ۹۸ توسط انتشارات عهد مانا و در ۵۸ صفحه به چاپ رسیده است.
🏴این کتاب حاوی ماجراهایی است کوتاه و خواندنی که بازیگران آن یا کسانی هستند که با بی معرفتی راه را بر امام زمانشان در صحرای کربلا بستند، یا کسانی که تنها ساکت و مشغول به دنیای خود بودند و یا آنان که او را شناختند و لبیکش گفتند. پیشنهادی است خواندنی و دوستانه به تمامی جوانان و به خصوص نوجوانان دانای کشورمان.
#امیر_من
#امام_حسین(ع)
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🏴 حسین(ع) شیرین شده بود و صفا داده بود به خانه!
اما
هنوز به سخن نیامده بود.
آن روز وقت نماز، خودش را رساند مسجد.
🏴ایستاد کنار رسول خدا، رو به قبله.
پیامبر همیشه از دیدن او حال دیگری پیدا می کردند.
حسین چشم دوخته بود به لب های رسول خدا که صدای تکبیر رسول خدا بلند شد.
مسجد ساکت بود و نگاه پیامبر به صورت ولب های حسینش.
🏴 دوباره تکبیر گفتند، حسین تنها نگاه کرد.......
هفتمین تکبیر رسول خدا بود که حسین برای اولین بار لب گشود و اولین کلامش شد؛ الله اکبر!
همین هم شد سنت خوب برای راندن شیطان؛ هفت تکبیر پیش از شروع نماز!
#امیر_من
#امام_حسین(ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🏴عبدالله بن عباس نشسته بود نزد حسین (ع) کنار خانه ی خدا!
نافع نامی می آمد کنار ابن عباس و گفت:
-خدایی را که می پرستی برایم توصیف کن!
ابن عباس ماند که چه بگوید. سکوتش طولانی شد. حسین به نافع فرمود:
-بیا تا من برایت بگویم!
🏴نافع به تندی گفت:
-از تو نپرسیدم!
ابن عباس برآشفت:
-خاموش باش! از زاده ی رسول خدا بپرس که او خاندان نبوت است و معدن حکمت!
نافع نگاهی به آرامش حسین کرد و با اکراه گفت:
-خدا را برایم توصیف کن!
امام اما نگاهی پر مهر به او انداختند و فرمودند:
-خدا را همان گونه برایت توصیف می کنم که خود خدا فرموده است؛
🏴با حواس درک نمی شود!
با مردم سنجیده نمی شود!
نزدیک است اما نه چسبیده!
دور است اما دردسترس!
یگانه است اما جزء جزء نیست! و هیچ موجودی مثل خدا لایق پرستیدن نیست!.......
حس می کردم که کلام امام همان اندیشه ایست که دوست داشته نسبت به خدا بشنود........
#امیر_من
#امام_حسین (ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🏴مرد از شام آمده بود مدینه! دیار پیامبر اسلام.
حسین بن علی را میان مسجد دید. زیاد شنیده بود که همه ی بلاها و اتفاقات نامطلوب جامعه ی مسلمین تقصیر او است.
رفت مقابل اباعبدالله ایستاد. چشم بست و دهان باز کرد؛ هرچه می توانست ناسزا گفت.
امام صبورانه گوش دادند تا مرد همهی حرف هایش را زد.
دهان که بست، فرمود:
🏴-اهل شامی؟
مرد فکر نمی کرد که با این برخورد روبرو شود. به علی و حسین گفته بود منافق.....لعن شان کرده بود........تمام بدبختی ها را از آنها دانسته بود و حالا انتظار نداشت این آرامش را و این مدارا را؛
-بله. از شام آمده ام!
-می دانم. شامی ها این طوری هستند. بیا مهمان خانه ما باش!
نگاه و آرامش کلام حسین (ع) برای دل مرد مثل نسیم بود و برای ذهن پر از شهبه و اما و اگرش مثل پتک:
🏴_مهمان ما باش. غذایی بخور...... استراحت بکن!
خانه ی حسین را که دید، محبتش را که چشید، زندگی ساده و عبادتش را که نگاه کرد تازه فهمید دستگاه تبلیغاتی معاویه چقدر وسیع و بالاتر از آن چه قدر خائن است.
هرچه از علی و از حسن بد گفته بودند، هرچه بر علیه حسین فریاد زده بودند همه دروغ بود تزویر!
خودش که بعداً می گفت:
-آن روز دلم می خواست زمین دهان باز کند و من را ببلعد!
#امیر_من
#امام_حسین
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🏴زینب (س) بود و رباب (ع) رقیه (ع) وبچه های دیگر.........
فرزندان حسین (ع) که دست بسته و گرسنه و تشنه به دنبال کاروان سرها می بردند به سمت شام!
🏴در شهرها به همه گفته بودند کاروان غیر مسلمان ها را دارند می آوردند......
و زینب نه کافر بود و نه مرتد و نه مسیحی......
اسیر جنگ روم نبود، بلکه دختر پیامبر بود!
🏴به خاطر تبلیغات دشمن، و معرفت کم مردم،
یاری نکردن مدعیان دین داری؛ یزید حاکم شد و حسین سربر نی!
🏴مردم اگر عوامانه گوششان را در اختیار هر گوینده و هر شبکه و هر کانال بگذارند......
می شود همین......
ناسزا گفتن به رهبر جامعه و خنده های مستانه یزیدی ها!
تبلیغ، دل های ساده لوحان بی معرفت را با خودش همراه می کند؛ میماند، حسین....تنها!
#امیر_من
#امام_حسین(ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
لیست دوم کتابهایی که در پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی در یکسال اخیر معرفی شده.
#در_کمین_گل_سرخ
#عزیز
#راض_بابا
#قصه_شال
#خاطرات_مرضیه_حدیدچی #دبّاغ
#شهر_خدا
#دختر_شینا
#مربای_گل_محمدی
#بانوی_چشمه
#حاء_سین_نون
#حنانه_شو
#علی_از_زبان_علی (ع)
#رابطه_عبد_و_مولا
#گل_دقیقه_نود
#به_وقت_بودن
#بازگشت
#نیمه_پنهان_مکران
#داستان_سیستان
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
#فهیمه
#فواره_گنجشک_ها
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
#کتاب_نرگس
#اقیانوس_دمشق
#دعبل_و_زلفا
#خواب_باران
#چغک
#چی_شد_چادری_شدم
#خون_دلی_که_لعل_شد
#نان_سالهای_جنگ
#هنوز_سالم_است
#فاطمه_علی_است
#ساجی
#کابوس_بیداری
#مادر_شمشادها
#کیمیاگر
#زیباترین_عید_زیباترین_جشن
#تاب_طناب_دار
#ملاصالح
#الی_الحبیب
#توضیح_الرسائل_کربلا
#امام_سجاد_سرچشمه_کمالات_انسانی
#کاش_برگردی
#محمد_مثل_گل_بود
#بچه_مثبت_مدرسه
#پنجره_های_تشنه
#علمدار
#فرشته_ای_در_برهوت
#گریه_های_مسیح
#حسین_از_زبان_حسین (ع)
#تنها_گریه_کن
#امام_رئوف
#مربع_های_قرمز
#کمی_دیرتر
#ارتداد
#تولد_در_توکیو
#سه_دقیقه_در_قیامت
#دختر_شینا
#من_زندگی_موسیقی
#حسین_پسر_غلامحسین
#حاج_قاسم
#بابا_رجب
#چای_خوش_عطر_پیرمرد
#شنود
#باغ_خرمالو
#راض_بابا
#مهاجر_سرزمین_آفتاب
#آبنبات_هل_دار
#از_سیادت_تا_وزارت
#از_سیادت_تا_وزارت
#حاج_قاسم2
#عباس_دست_طلا
#تَن_تَن_و_سندباد
#یاس_در_آتش
#بفرمایید_بهشت
#عشق_و_دیگر_هیچ
#سالهای_بنفش
#دم_عشق_دمشق
#از_چیزی_نمی_ترسیدم
#دخیل_عشق
#عارفانه
#پنجره_های_در_به_در
#کاهن_معبد_جینجا
#راز_نگین_سرخ
#زمانی_برای_بزرگ_شدن
#چشم_روشنی
#آبنبات_دارچینی
#خاطرات_سفیر
#یادت_باشد
#آقا_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#شهر_خدا
#خداحافظ_سالار
#یوما
#آفتاب_غریب
#جاذبه_و_دافعه_علی(ع)
#کوچه_نقاشها
#انتخابات_تَکرار_یاتَغییر
#جاده_یوتیوب
#کتاب_دکل
#سیاه_صورت
#عبدالمهدی
#لینالونا
#زخم_داوود
#خیابان_204
#با_بابا
#پوتین_قرمزها
#میر_و_علمدار
#امیر_من
#شبیه_مریم
#سر_بر_خاک_دهکده
#علمدار
#شهربانو
#ادموند
#بی_قرار
#زمانی_برای_بزرگ_شدن
#تاب_طناب_دار
#همسایه_های_خانم_جان
#وقتی_مهتاب_گم_شد
#دختران_هم_شهید_می_شوند
#حاج_قاسمی_که_من_می_شناسم
#کتاب_ر
#در_جستجوی_ثریا