eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
14 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
هر چند با خوانش «فواره گنجشک‌ها» خواننده‌ ممکن است، کتاب مشهور استاد شهید مرتضی مطهری با عنوان «داستان راستان» را در یاد بیاورد. با این تفاوت که در «داستان راستان» علامه شهید مطهری داستان‌هایی از ائمه را در کنار هم آورده اما در «فواره گنجشک‌ها» پوروهاب روایت‌هایی صرفا در ارتباط با حضرت جعفر بن محمد(علیه السلام) را در کنار یکدیگر قرار داده و دست خواننده را گرفته و با خود به مدینه و حیره برده است. از نظر انتخاب و کنار هم قرار دادن روایت‌ها نظم خاصی به چشم نمی‌آید و خواننده گاهی حضور زمان را در آنها حس می‌کند ولی در اغلب نقاط روایت کلی کتاب اثری از زمان به چشم نمی‌آید، اما محتوای روایت‌ها تصویری واضح و صحیح از رئیس مذهب شیعه به خواننده ارائه می‌کند و از این منظر باید «فواره گنجشک‌ها» را تحسین کرد که می‌تواند تصویری که تاکنون از امام صادق(علیه السلام) ارائه نشده را به خواننده نشان دهد. تصویری که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ارائه نشده و لازمه حضور چنین آثاری همچنان احساس می‌شود. پوروهاب در این کتاب غیر از بخش‌هایی که به ساحت امام معصوم ارتباط پیدا می‌کند در باقی بخش‌ها دست به تصویرسازی و توصیف جزئیات زده و از این رو سبب شده که کتاب از حالت یک روایت خشک و بدون جذابیت به روایتی شیرین و روان تبدیل شود. (ع) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
از نظر انتخاب و کنار هم قرار دادن روایت‌ها نظم خاصی به چشم نمی‌آید و خواننده گاهی حضور زمان را در آنها حس می‌کند ولی در اغلب نقاط روایت کلی کتاب اثری از زمان به چشم نمی‌آید، اما محتوای روایت‌ها تصویری واضح و صحیح از رئیس مذهب شیعه به خواننده ارائه می‌کند و از این منظر باید «فواره گنجشک‌ها» را تحسین کرد که می‌تواند تصویری که تاکنون از امام صادق علیه السلام ارائه نشده را به خواننده نشان دهد. تصویری که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ارائه نشده و لازمه حضور چنین آثاری همچنان احساس می‌شود. پوروهاب در این کتاب غیر از بخش‌هایی که به ساحت امام معصوم ارتباط پیدا می‌کند در باقی بخش‌ها دست به تصویرسازی و توصیف جزئیات زده و از این رو سبب شده که کتاب از حالت یک روایت خشک و بدون جذابیت به روایتی شیرین و روان تبدیل شود. (ع) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
دخترک از پنجره بیرون را نگاه کرد. آفتاب با گلهای درخشان باغچه حرف می زد و درخت بزرگ با گنجشک هایی که دوست شان داشت. ناگهان صدای نازک نوزاد با فواره ی گنجشک های روی درخت ، پر کشید. ابن ابی‌العوجا گفت: «عجب! اگر تو از یاران جعفر بن محمد هستی، بدان ‌که او هرگز این‌گونه با ما حرف نمی‌زند. او بارها این سخن‌ها را که تو آن را کفرآمیز می‌خوانی از ما شنیده؛ ولی هرگز از حدّ ادب بیرون نرفته و دشنام نداده است. او مردی بسیار خردمند، آرام و بردبار است. سخنان ما را به خوبی گوش می‌دهد تا آن‌چه در دل داریم، بر زبان بیاوریم؛ طوری که گاهی گمان می‌کنیم بر او پیروز شده‌ایم. آن‌گاه او با کم‌ترین سخن، دلیل‌های ما را باطل می‌سازد، چنان‌که نمی‌توانیم پاسخ بدهیم. اگر تو از پیروان او هستی، چنان‌که شایسته‌ی اوست با ما سخن بگو. (ع) #✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از زهرا کوهی حبیبی
بزرگترین هنر شیخ،دستیابی به کیمیای محبت خدا ست،اودراین کیمیاگری تخصص داشت،،یکی ازشاگردان شیخ که نگارنده سالهاست نسبت به او ارادت داشته،نقل کرد:روزی جناب شیخ به من فرمود:فلانی کسی در دنیا مرا نشناخت،ولی دردووقت شناخته خواهم شد،یکی موقعی که امام دوازدهم (عج)تشریف بیاورند ویکی هم روز قیامت،،
با سلام یکی از اعضای محترم کانال، کتاب کیمیاگر که زندگی،عارف بزرگ رجبعلی خیاط هست برای ما فرستادند، از ایشون سپاسگزارم. شما هم کتاب های خوبی را که میخوانید معرفی اش را برای ما بفرستید، تا بهترین هایش را در کانال بگذارم.
🕯 اولین خانه‌ای که رفتیم حدود 120متر بود، خیلی بزرگ و دل‌باز با نورگیر عالی، قیمتی که بنگاه گفته بود با پس‌انداز حمید جور بود. تقریباً هر دوتایی خانه را پسندیده بودیم، خوشحال از انتخاب اولین خانه مشترکمان از در بیرون آمدیم، هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از رفقای حمید تماس گرفت، صحبتشان که تمام شد متوجه شدم حمید به فکر فرو رفته است، وقتی پرس‌‌وجو کردم گفت: «یکی از رفیقام الان زنگ زد مثل‌اینکه برای رهن خونه به مشکل خورده، پول لازم داشت، اگر تو راضی باشی ما نصف پس‌اندازمون رو به دوستم قرض بدیم، با نصف بقیش یه خونه کوچک‌تر رهن کنیم تا بعداً که پول دستمون رسید به خونه بزرگ‌تر اجاره کنیم». می‌دانستم با پولی که می‌ماند خانه چندان خوبی نمی‌توانیم اجاره کنیم پیش خودم دو دو تا چهار تا کردم دیدم در یک خانه کوچک محله‌های پایین‌شهر هم می‌شود خوش بود.... 🌹 شهید حمید سیاهکالی 📕 ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
معرفی کتاب مدیریت عشق مسئله کتاب شب صورتی است. داستان کتاب به مدیریت عشق یک نوجوان می پردازد. نوجوانی که در شهر یزد عاشق می شود و پیرمردی به کمک او می آید. فضای کتاب در جغرافیای شهر یزد می گذرد و نویسنده در این رمان نیز مانند کتاب کتاب رویای نیمه شب نگاه مهدوی خود را حفظ کرده و در اختتامیه کتاب به نیمه شعبان و شخص امام زمان (عج) توجه دارد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
سالاری بسیار تاکید کرده‌ که من نویسنده دینی هستم. نویسنده‌ای که غایت کار خود را نوشتن از دین می‌داند. دغدغه اصلی مخاطب‌یابی نیست، بلکه بیان یک مفهوم متعالی دینی است. این نویسنده ضمن داشتن دغدغه به دنیا، در پی بیان دین است. ایشان ضمن ارزیابی مخاطب، مخاطب را به مسیری رهنمون می‌کند که خودش را نسبت به آن متعهد می‌داند. سالاری با داستان‌هایش خیلی روشن می‌گوید که «ادبیات» ابزاری برای بیان مضامین دینی است. نگاه و نگرش آقای سالاری یک نگاه ریشه‌دار و کهن است؛ چراکه بزرگان و عارفان از این روش برای بیان مسائلی دینی استفاده کنند. ما باید داستان را نه برای داستان، بلکه برای ارزش‌های معنوی بدانیم. این اثر برای گروه مخاطبان خودش یک اثر موفق است. مخاطبان ایشان گروه مخاطبان مؤمن هستند؛ مخاطبانی که از قبل مشخصاتی دارند و نویسنده از پیش این کتاب را برای آن‌ها تهیه کرده است. مخاطبان آقای سالاری کسانی هستند که زمینه‌هایی ایمانی مشخصی دارند؛ ایمان آن‌ها و کیفیت ایمان آن‌ها را نمی‌دانیم، اما مشخصه آن‌ها باور داشتن به دین است. جنس‌ کتاب‌های آقای سالاری ضمن نشاط و حرکت دادن به گروه مخاطبان مؤمن، توانسته موجب تقویت ایمان شود. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
مؤلف کتاب «شب صورتی» توانسته است با بیان داستان به هدف خود برسد. در گذشته ادبیات دغدغه مخاطب‌یابی نداشت؛ اما امروز چرخه رساندن اثر به مخاطب مهم شده است؛ اما اثر نیز باید ویژگی‌هایی داشته باشد تا به روش‌هایی مختلف، آن را به مخاطب برسانیم. مخاطب صاحب فهم و اندیشه و اختیار است. مخاطب تصمیم به انتخاب کتاب می‌کند و برای مطالعه یک کتاب، اگر همه چیز را به رسانه موکول کنیم، این بی احترامی به مخاطب است. مظفر سالاری مخاطب خود را می‌شناسد که این مسئله مهمی است. یکی از کارهای یک نویسنده مشخص کردن گروه مخاطبان خود است؛ لحاظ کردن مخاطب در نوشتن یک اثر موفق، بسیار مهم است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
جرعه ای از کتاب: روی مبل لم داده بود و در س های شنبه را پیش خوانی می کرد. در کلاس شان رقابت درسی، شدید بود. پدر لپ تاپش را روی پا گذاشته بود و مطلبی را دربارۀ گیاه «کینوا » و کشاورزی ارگانیک می خواند. «ریحانه »، گوشۀ هال، مقنعه اش را اتو می زد. بوی پیراشکی ای که خورده بودند، هنوز از آشپزخانه می آمد. جاروبرقی در اتاق کناری از صدا افتاد. تلویزیون خاموش بود. سکوت دلپذیری دست داد. در آن برکۀ آرام، تلفن به صدا درآمد. ریحانه، اتو را روی پای هاش گذاشت و رفت گوشی را بردارد. «سینا » که نزدیک تلفن بود، گردن کشید و نگاهی به شماره انداخت. از خانۀ «رقیه خانم » بود. خواست گوشی را بردارد که ریحانه پیش دستی کرد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
«شب صورتی» قصه دل مشغولی‌های یک نوجوان است و در آن از چاشنی عشق هم استفاده شده است. عشق نوجوانانه در این رمان وجود دارد که سعی دارد به نوعی آن را مدیریت کند. در این کتاب یک روحانی دوست‌داشتنی به نام آسیدمحمدعلی وجود دارد که با نوجوان قصه دوست می‌شود و به او می‌آموزد که چطور عشق خود را مدیریت کند. از آنجا که پدربزرگ سینا -پسر نوجوان قصه- با پدرش روابط تیره و تاری دارد، و شخصیت نوجوان قصه سعی دارد در این میان الفت و دوستی برقرار کند، می‌توان این کتاب را اثری درباره دوستی، احترام به بزرگتر‌ها دانست که یزد و ارزش‌هایی که در این جغرافیا مطرح است را نیز معرفی کرده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم: کتابخانه ی وزیری شلوغ بود و زمزمه ی لطیفی از نفس کشیدن و جابه جایی به گوش می رسید.سینا دو ساعت مطالعه کرده بود.برخاست برود که احسان را در انتهای سالن دید.رفت و دست روی شانه اش گذاشت.احسان به نشانه ی لبخند،یکی از دو گوشه ی لبش را اندکی بالا برد.سینا بیخ گوشش گفت: «میشه بیای بیرون؟» کتاب شب صورتی/صفحه 277 ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
گلچینی از کتاب شب صورتی: خودش را روی صندلی انداخت. قلبش شروع کرده بود به نقاره زدن. دست روی سینه گذاشت. شاید ‌آمده بودند نمایشگاه را ببینند. از جا پرید. دست‌پاچه شده بود. نمی‌دانست توی آشپزخانه قایم شود یا اتاق خواب. به خودش گفت: «برای چی باید مثل دزدها قایم بشم؟ کار بدی که نکرده‌م. با این کارهای بچگونه، خودمو رسوا می‌کنم.» خبری نشد. با احتیاط به پنجره نزدیک شد. صدای خنده شنید. از گوشۀ پرده به حیاط نگاه کرد. باورش نمی‌شد! پس از دو هفتۀ سخت، بالأخره داشت او را می‌دید. نگین و خواهرش هر کدام، خوشه‌ای انگور را زیر شیر حوض شستند و رفتند روی تاب نشستند. می‌گفتند و می‌خندیدند و آرام تاب می‌خوردند. نگین شبیه رامین می‌خندید. یک دستش را دور شانۀ ریحانه انداخت و با دست دیگر، خوشۀ انگور را بالای سر او گرفت تا قطره‌های آب، روی سر و صورتش بریزد. یک چشم نگین به پنجره‌های بالای ایوان بود تا کسی او را در آن حال نبیند. ریحانه خواست تلافی کند که نگین پایین خوشه‌اش را گاز زد. باز خندیدند. سینا بی‌صدا می‌خندید، گرچه به نظرش عادلانه نبود که خودش آن‌قدر به او فکر کند و او این‌قدر بی‌خیال و شاد باشد! در خیالش هم نمی‌گنجید بتواند پس از آن شب صورتی، او را مخفیانه و آن همه نزدیک، تماشا کند. هم از دزدانه دید زدن، بدش می‌آمد، هم آرزویش این بود که تا ابد، پشت آن پنجره بایستد و تماشایش کند. این کتاب در 80 فصل با 388 صفحه ودر شمارگان 2500 جلد، عرضه گردید. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از زهرا فاضلی