🌷به نام خدای ابراهیم🌷
● از خيابان 17 شهريور عبور ميکرديم که يکباره تصوير آقا ابراهيم را روي ديوار ديدم! من نميدانستم که ايشان شهيد و مفقود شده! از آن زمان، هر شب جمعه به نيت ايشان و ديگر شهدا دو رکعت نماز ميخواندم.
● تا اينکه در سال 1388 و در ايام ماجراي فتنه، يک شب اتفاق عجيبي افتاد. در عالم رويا ديدم که آقا ابراهيم با چهره اي بسيار نوراني و زيبا، روي يک تپه سرسبز ايستاده! پشت سر او هم درختاني زيبا قرار داشت. بعد متوجه شدم که دو نفر از دوستان ايشان که آنها را هم ميشناختم، در پائين تپه مشغول دست و پا زدن در يک باتلاق هستند!
● آنها ميخواستند به جائي بروند، اما هرچه دست و پا ميزدند بيشتر در باتلاق فرو ميرفتند! ابراهيم رو به آنها کرد و فرياد زد و اين آيه را خواند: اَينَ تَذهَبون؟!) به کجا ميرويد؟!.. اما آنها اعتنائي نکردند!
● روز بعد خيلي به اين ماجرا فکر کردم. اين خواب چه تعبيري داشت؟! پسرم از دانشگاه به خانه آمد. بعد با خوشحالي به سمت من آمد و گفت: مادر، يک هديه برايت گرفتهام! بعد هم کتابي را در دست گرفت و گفت: کتاب شهيد ابراهيم هادي چاپ شده ...
● به محض اينکه عكس جلد کتاب را ديدم رنگ از صورتم پريد! پسرم ترسيد و گفت: مادر چي شد؟ من فکر ميکردم خوشحال ميشي؟! جلو آمدم و گفتم: ببينم اين کتاب رو...
من دقيقًا همين صحنه روي جلد را ديشب ديده بودم! ابراهيم را درست در همين حالت ديدم!
● بعد مشغول مطالعه کتاب شدم. وقتي که فهميدم خواب من روياي صادقه بوده، از طريق همسرم به يکي از بسيجيان آن سالها زنگ زديم. از او پرسيديم كه از آن دو نفر كه من در خواب ديده بودم خبري داري؟
● خلاصه بعد از تحقيق فهميدم که آن دو نفر، با همه ي سابقه جبهه و مجاهدت، از حاميان سران فتنه شده و در مقابل رهبر انقلاب موضع گيري دارند!
● هرچند خواب ديدن حجت شرعي نيست، اما وظيفه دانستم که با آنها تماس بگيرم و ماجراي آن خواب را تعريف کنم. خدا را شکر، همين رويا اثربخش بود. ابراهيم، بار ديگر، هادي دوستانش شد و ...
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۱ / صفحه ۲۳۳ و ۲۳۴
#فتنه۸۸
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#شهید_صیاد_شیرازی
💐✍فرزند شهید
🌹تصور می شد که ایشان فقط یک فرد نظامی است اما واقعیت این بود که پدرم صرفاً یک نظامی نبود .آیت الله بهاء الدینی می گفتند: « پدرت یک روحانی بود در لباس نظامی. »
★★★★★★★★★★
🌹درباره ارتباط پدرم با من باید عرض کنم ایشان من را آزاد می گذاشت ولی از دور مراقبت می کرد. می گفت: بچه ها را نباید حبس کرد. من 5 ساله که بودم برایم برنامه داشت و با توجه به علاقه ای که خودم نشان می دادم لباس چریکی تنم می کرد و من را به سخنرانی می برد. برایم خیلی ارزش قائل می شد.
★★★★★★★★★★
🌹با این برنامه ها روحیه شهامت را در وجودم پدید می آورد. من از همان کودکی شاهد بودم که ایشان چقدر شجاع هستند . حتی محافظ هایش را قال می گذاشت. شاید بخاطر این بود که او اولاً از مرگ نمی هراسید. ثانیاً می خواست ساده زیست باشد.
★★★★★★★★★★
🌹یادم است که در دوران کودکی حتی من را به منطقه نظامی و جبهه ها می برد تا با فرهنگ دفاع مقدس بیشتر آشنا شوم. در جبهه ها هلی کوپترها را که را می دیدم یک سرور و نشاط خاصی در من ایجاد می شد. در جاهایی که شهدا بودند من را می برد و یا به خانه هایی که فرزندان بی سرپرست داشت من را هم می برد. همه اینها بخاطر این بود که من را با محیط اطراف خودم بیشتر آشنا سازد.
★★★★★★★★★★
🌹آخرین خاطره ای که از ایشان دارم مربوط می شود به شب شهادتش . آن شب حال عجیبی داشت . چون از مسافرت آمده بود ؛ زیارت حرم مطهر امام رضا (ع) و عیادت مادر گرانقدرش در مشهد ، زیارت مشهد شهیدان شلمچه ؛ همه و همه روحیه ای تازه به او بخشیده بود اصلاً انگار آماده بود.
★★★★★★★★★★
🌹 لباس آبى تنش بود. ماسك زده بود و داشت خيابان را جارو مى كرد. تعجب كردم.رفتگرها كه لباسشون نارنجيه؟درِ حياط را تا آخر باز كردم.
بابا گاز داد و رفت بيرون.
يك لنگه در رابستم. چفت بالا را انداختم.
جارويش را گذاشت كنار و رفت جلو. يك نامه از جيبش درآورد.
پدر تا ديدش، به جاى اين كه شيشه را بكشد پايين، در ماشين را باز كرد. نامه را ازش گرفت كه بخواند.
دولاّ شدم، چفت پايين را ببندم.
صداى تير بلند شد.
ديدم يكى دارد مى دود به طرف پايين خيابان; همان كه لباس آبى تنش بود.
شوكه شدم. چسبيده بودم به زمين.
نتوانستم از جام تكان بخورم. كنده شدم، دويدم به طرف بابا. رسيدم بالاى سرش.
همان طور، مثل هميشه، نشسته بود پشت فرمان. كمربند ايمنيش را هم بسته بود. سرش افتاده بود پايين; انگار خوابيده باشد، امّا غرق خون.
★★★★★★★★★★
🌹فردا شبش که دیگر ایشان شهید شده بود برای من شبی بسیار سخت و مصیبت باری بود. تازه به عظمت او فکر می کردم که در نبودنش چه کنم ؟ برای همین بود که در روز تشییع جنازه وقتی خودم را روی پای آقا انداختم می خواستم تمام عقده هایم را خالی کنم . چون او را از پدرم بیشتر دوست دارم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✨#حاج_احمد_متوسلیان
📚فلش کارت #نسل_روح_الله
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
درد دوری کشیده بودم کاش
کربلا را ندیده بودم کاش
اللهم ارزقنا کربــــــــلاکربـــــلا
#سلام_صبحگاهی از عمق جان به ارباب بی کفن ابی عبدالله الحسین
[ صلوات یادت نره😊 ]
به نیابت از #جمیع_شهـــــــــدا 🕊🌸
🍃☀️اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن☀️🍃
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_از_شهدا
💠آگاه باشيد كه در اين برهه از زمان مسئوليت سنگيني بر دوش داريد. شما پاسدار خون هاي ريخته شده براي اسلام عزيز هستيد و بايد شما عزيزان پيام خون شهيدان و شعار آنها را با كار و كوشش در راه خدا به جهانيان صادر نمائيد، و ثابت كنيد كه مي توانيم در پناه اسلام غير وابسته به ابرقدرت ها باشيم
#شهيد_ناصر_بختياري
📚منبع :shd-bajestan.blogfa.com
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطره_از_شهدا
✍گونی بزرگی بر دوشش داشت و در سنگرها جیره غذایی پخش میكرد. بچهها هم شوخیشان گل كرده بود. میگفتند: اخوی، دیر آمدی، میخواهی ما را از گرسنگی بكشی؟ اوّل برای خودشیرینی سنگر فرماندهی میروی!
گونی بزرگ بود و سر آن بنده خدا پایین. كارش كه تمام شد گونی را زمین گذاشت، همه او را شناختند. كاوه بود، فرمانده لشكر.
#شهید_كاوه
📚منبع : ر. ك: شمیم عشق، ش 5 و 6، ص 34
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که هر شب "نماز امام زمان (عج)" می خواند🍃🌹🍃
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💓 #سبک_زندگی_شهدایی
#جان_دل_هادی😍
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم...
میگفت:
"جااان دل هادے ...؟😍
چیه فاطمه.؟❤
چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود...💔
فقط اشک میریختم و ناله میزدم...😭
دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن...✍😭
از دل تنگم گفتم❤
جانا_ز_فراق_تو_این_محنت_جان_تا_کی💔
دل_در_غم_عشق_تو_رسوای_جهان_تا_کی💔
از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش...💕️
نوشتم "هادی...❤😭😭
فقط یه بار....
فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..."😭
نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم...
بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم...😍
دیدمش…❤
با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد..☺
️ مـن_صدایش_زدم_و_گفٺ_عزيـزم_جانـم💕
با_هـمـين_یک_کلمه_قلـب_مـرا_ريخت_بهم💕
صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم...
"جاااان دل هادی...؟💕
چیه فاطمه…؟❤
چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟
تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای...💑
(#همسر_شهید_هادی_شجاع)
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃🌺🌺🍃
#قـرار_جمعـهها🍃
یڪ دور تسبیـح📿
#صـلواتـــــ ❤️
به نیت
سـلامتـے و ظهـور #حضـرت_مهــدے عجل الله🍃
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#یادی_از_شهدا
🔹هر جمعه در یکی از کوچههای محله بازی والیبال برگزار میکرد و در کنار ورزش درسهای معنوی و اعتقادی را به بچهها آموزش میداد، طوری که آنها با شنیدن اذان دست از بازی میکشیدند و برای #نماز آماده میشدند و همانجا نماز جماعت به جا میآوردند.
#شهید_ابراهیم_هادی
#درس_اخلاق
👇👇👇
🆔 @TebyanOnline
🍃🌸
❣
من واژگون، من واژگون، من واژگون رقصيدهام
من بيسر و بيدست و پا در خواب خون رقصيدهام
اي عاقلان در عاشقي، ديوانه ميبايد شدن
من با بلوغ عقل در اوج جنون رقصيدهام
(مرداني)
#شهید_محمدرضا_حقیقی🕊🌹
تولد : 1344/9/14
شهادت : 1364/11/21
#شهید_خندان
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃🌸
❣
✍دست نوشته ی شهید در دفترچه ی یادداشت:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را گو همه باد ببر
روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده
وانگهم تا به لحد #خرم و #دلشاد ببر
✨این سخن شهید در خصوص تبسم لحظه ی تدفین است که پس از #شهادت در خواب به مادر می گوید:
مادرم! آن چه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم!
#شهید_محمدرضا_حقیقی🕊🌹
#شهید_خندان
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#شهیدی_که_از_مزار_خودش_در_گلزار_شهدا_خبر_داشت
به گفته ی همسر شهید:
🍁غلام رضا به حضرت زهرا ارادت عجیبی داشت و احترام ویژه ای برای سادات قائل بود...
🍁 تنها شهیدی که در کارها به او متوسل میشد
🌷 شهید فرخ یزدان پناه 🌷بود...
🍁اصلا گروه جهادی که در آن فعالیت میکردند مزین به نام همین شهید بود...
"یک روز وقتی باهم تو گلزار قدم میزدیم
به کنار یادمان شهید یزدان پناه که رسید نشست به فاتحه خواندن...
بعد رو کرد به من و گفت:
مزار شوهر تو اینجاست😎
درست همین جا کنار همین شهید☺️
من اون روز باور نکردم و رد شدم
گذشت و گذشت تا پیکرش را اوردند😔
ازم سوال کردن غلام رضا پیش از شهادتش جایی رو وصیت کرده یا خیر؟
بنده چیزی نگفتم و خواستم ببینیم حرف غلام رضا درست در میاد یا خیر
بنا به گفته ی دوستانش:
چون میدونستن، ایشون به شهید یزدان پناه ارادت خاصی داشت تصمیم گرفتن کنار همین شهید دفن کنند...😔
شاید باورتون نشه،
وقتی سراغ این مزار رفتند دیدند اصلا این قبر آماده ست خیلی وقته که آماده ست...😭
انگار این جای خالی سالها بود که انتظار
#غلام_رضا_لنگری_زاده_رو میکشید....
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
🌷شهید غلامرضا ساعدی کرمانی
من در بچگی دو تا از لامپهای بیت المال را شکسته ام؛ خسارت آن چند میشود؟😞
به حق الناس خیلی اهمیت میداد.
زمانی که برای اولین بار میخواست به جبهه برود،
به شهرداری رفت و گفت، من در بچگی دو تا از لامپهای بیت المال را شکسته ام.
خسارت آن چند میشود؟
غلامرضا خسارت لامپ ها را پرداخت و با خیال راحت به جبهه رفت.😳
🌸انسان باید از شکم و دنیا بگذرد تا به خدا برسد
در سالهایی که در قم درس میخواند،
با توجه به اینکه به او شهریه داده بودند،
یک روز سرزده پیش او رفتم.
وقتی وارد اتاقش شدم، دیدم که چند دانه سیب زمینی را آبپز کرده تا به عنوان ناهار بخورد.
به او اعتراض کردم که مگر پول نداری؟ چرا غذای کاملتری نمیخوری؟ 😕
گفت:
انسان باید از شکم و دنیا بگذرد تا به خدا برسد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📌بد نیست یک تذکر بدهیم!!
انسان یک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد بد نیست،
بهترین موقع بعد از پایان نماز، وقتی سر به سجده میگذارید، مروری بر اعمال صبح تا شب خود بیندازید آیا کار ما برای رضای خدا بود یا خیر
📚شهید همت
🍃🍂🍃🍂
⭕️➕ #محاسبه شبانه را به خاطر داشته باشیم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊