#خاطره_از_شهدا
✍روز ملاقات نواب با شاه فرا رسيد. محمد جم به نواب گفت: «ملاقات اعلي حضرت تشريفاتي دارد, زمانيكه به نزد ايشان رفتيد, تعظيم كنيد, با سربازهايي كه به شما سلام نظامي ميدهند, به گونهاي برخورد كنيد كه افسرهاي ما دلسرد نشوند؛ ساعت ملاقات شما يك ربع است.»
💢نواب به او پاسخ داد: «لازم نيست شما بگوييد خودم ميدانم.» رهبر فداييان بيتوجه به سخنان وزير دربار در پاسخ سلام افسران در حاليكه دستش را بالا گرفته بود گفت: «سرباز اسلام باشيد, در راه اسلام حركت كنيد.»
شاه در كنار درخت ايستاده بود نواب جلو رفت. محمد جم گفت: «تعظيم كن.» نواب خيلي آرام گفت: «خفه شو.» پس از سلام نواب, شاه به او دست داد و گفت: آقاي نواب صفوي! ما از فعاليتهاي شما در عراق باخبر هستيم.
♻️نواب فوراً پاسخ داد: «براي مسلمان, همه كشورهاي اسلامي يكي است؛ «نجف, ايران, مصر و مراكش» همه جاي دنياي اسلام خاك مسلمانان است. وظيفه مسلمان اين است كه كارش را انجام دهد.» دوباره شاه پرسيد: «آقاي نواب صفوي چه ميخوانيد؟ من شنيدهام شما طلبه هستيد و درس ميخوانيد. ما آمادگي داريم كه هزينه تحصيل شما را تأمين كنيم.» نواب دستش را محكم بر روي ميز كوبيد و گفت: «من درس هستي و سياه مشق زندگي ميخوانم و مردم مسلمان ايران اين قدر غيرت دارند كه اين سرباز كوچك امام زمان عجل الله فرجه را خودشان اداره كنند. اما من به شما نصيحت ميكنم:
اين دغل دوستان كه ميبيني مگسانند گرد شيريني
🌀شما بايد از فلسطين حمايت كنيد. شما با مردم مظلوم و فقير باشيد.»
در همان ديدار با تقاضاي نواب, شاه با يك درجه تخفيف حكم حبس «سيد مهدي » را صادر نمود. پس از پايان وقت ملاقات نواب, شاه به وزير دربار گفت: «اين سيد مثل يك افسر كه با سرباز صحبت ميكند با من صحبت كرد و اصلاً انگار نه انگار شاهي وجود دارد. اين چه كسي بود كه فرستاده بودي اينجا؟»
#شهيد_نواب_صفوي
📚منبع : برگرفته ازپايگاه منبرك
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۵۱
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#شب #سرما #نماز #کوچه_گلی
✍ #شب ها هوا سردبود و بچه ها داخل خانه ها می خوابیدند. نصفه شب که از اتاق بیرون می زدم، می دیدم حججی توی #کوچه_گِلی ایستاده است به #نماز.
💢یک بار گفتم: چرا اینجا توی #سرما؟ برو داخل! گفت اینجا راحت ترم.
هر چه روضه می خواندم که این سرزمین ها آزاد شده و خانه ها غصبی نیست،به خرجش نمی رفت
🍀راوی:حمید رضا جهانبخش،همرزم شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۵ ص ۲۶۵
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کنار_امام_زمان (عج)✨
بعد از شهادتش مادرش تعریف میکرد یک روز که خیلی برایش گریه کردم💔 به خوابم آمد. اما این بار با اجدادش آمد!
گفت ببین. این اجدادم هستند. ایشان هم #امام_زمان هستند😍 شما نمیدونی اینجا جای ما خوب است؟ ما درکنار امام زمان (عج)هستیم. ☺️
راوی پدر شهید مدافع حرم
#شهید_احمد_مکیان🌹
#شهدای_روحانی
📚برگرفته_ازکتاب_سندگمنامی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃همیشه میگفت:
هر چی میخواید از شهدا بگیرید.
🍃 ازشون بخواید براتون #دعــا ڪنن.
من خودم خیلی چیزها از #شهــدا گرفتم
#شهید_محمود_نریمانی🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 یه لقمه نون دستپخت #شهدا
🔹 #شهید_محمودرضا_بیضایی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🍀🌸آهــای رفیـــــق مبــادا در پیــچ و خــم زنـدگـی #شهــــــدا رو فــــراموش کنیــــم🌸🍀
یادمان هست که مدیــون #شهـــیدان هســتیم..
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#آیتممعرفےڪتاب📚
#خطتماس
نویسنده👈محمدرضا بایرامی
انتشارات👈 فاتحان
رمان زیبا و رمزگونهی «خط تماس» بر محوریت ٢ روز پایانی عمر گرانقدر شهید پر افتخار #احمدکاظمی میگذرد. نویسنده با توسل به روشهای رفت و برگشت زمانی و روایتی غیرخطی از طریق ذهنِ شخصیتهای فرعی، سعی دارد خوانندگان را به فصلهایی تماشایی از نقش برجسته آن شهید بزرگوار در دوران دفاعمقدس دعوت کند.
🌿 #برگیازکتاب🔻
سردار نمی دانست حسن باقری این اطلاعات را از کجا می آورد، اما می دانست مو لای درز اطلاعات او نمی رود. حسن طوری از آرایش نظامی دشمن حرف می زد که انگار به دست خود، آن را چیده است. عصر و قبل از اینکه بادهای تنگ غروبی شروع بشود، دو ترکه، سوار موتور شده و همان طور که دربارهٔ حسن باقری حرف می زدند، به سوی تنگه می رفتند. ناگهان سردار در افق سمت سایت ۴چیزی دید و سرعتش را کم کرد. موتور از غرش افتاد. مهدی گفت: چرا وایستادی؟
سردار جواب نداد. جایی را نگاه می کرد. مهدی رد نگاه او را گرفت و دشتی را دید سرخ. سرخ سرخ! تا چشم کار می کرد.
راه، راه هر روزه شان بود. قبلا آن را بارها و بارها دیده بودند اما سرخ ندیده بودند...
#رسانهشهدایےمعرفت
#پیشنهادمطالعه🙏
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊